عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

خاطرات من از یک شهید


شهید سیّد علی حسینی در تاریخ 1 / 4 / 1348 در روستای ( شهر فعلی ) میامی به دنیا آمد ، دورۀ تحصیلی ابتدایی را در میامی و راهنمایی را در ورامین پیش خواهرش و متوسّطه را در هنرستان شاهرود طیّ کرد .

او در دورۀ متوسّطه به جهتِ حضور در جبهه نمی ­توانست در کلاسهای درس شرکت کند و فقط در امتحاناتِ پایانی شرکت می ­کرد . با پیگیری او در گردان سیّدالشهداء چادری مختصّ مطالعه بر پا شده بود تا فضایی برای درس خواندن فراهم شود .

او رفتاری شایسته داشت ، از والدینش به نیکی یاد می ­کرد ، با خرسندی از زنده دلی پدرش در  پیری سخن می گفت و این زنده دلی را از والدین آموخته بود . رفتار او آموزنده بود ، یک شب بینِ من و او بحثی شد ، من شروع به نقد و پاسخ کردم ، بعد آقای حسینی گفت : این برادر مهدی فکر می­ کند من پاسخ ندارم که سکوت کرده­ ام ، من سکوت کردم که مجادله نشود . این برخوردِ او موجبِ خاموشی من شد .

شهید حسینی وفادار و صمیمی بود . یک بار در بارۀ یکی از دوستانش صحبتی به میان آمد ، با لبخند و ذوقِ بسیار گفت : آهای ، من و او با هم برادریم !

در خاطره ­ای نوشته بودم : سیّد از آنهایی بود که با نور روی پیشانی­ اش نوشته شده بود « هذا شهید » و گفته بودم : ما در گردان سیّد الشّهداء ، گروهان مقداد ، دستۀ حنظله بودیم که سه تیم داشت ؛ پیمان ، شهادت ، شفاعت . هر صبح که جلو چادر صفّ می­ بستیم تا به برنامۀ صبحگاهی برویم ، این سخنان بر زبانِ افرادِ هر تیم با صدای بلند جاری می ­شد : « ما بچّه ­های دستۀ حنظله با هم پیمان می ­بندیم ، که اگر به شهادت رسیدیم ، همدیگر را شفاعت کنیم . » سیّد در میان همین بچّه­ ها بود ، در کربلای چهار که جمعی از بچّه ­ها آسمانی شدند او بر لبِ بچّه­ ها لبخند جاری می ­کرد و در کربلای پنج چند روزی که در فرمانداری آبادان منتظر بودیم تا در آن قسمت خطّ مقدّم به ما سپرده شود ، لحظه به لحظه خبر شهادتِ دوستان را رصد می­ کرد ، به محض رسیدن به خطّ مقدم ، قبل از آنکه در سنگرها جای بگیریم ، گلوله ­ای در وسطِ بچّه ­ها منفجر شد و صدای بچّه ­ها به « یا حسین » بلند شد ، تصویر حسین بن علی ( ع ) با عبا برایم مجسّم شده بود که نظاره می ­کند ، من و تنی چند مجروح شدیم ، حسینی و دوستانش در تاریخ 25 / 10 / 1365 آسمانی شدند .  

        

من وقتی مطلبی را که شهید حسینی ده روز قبل از شهادتش در دفتر خاطراتم به یادگار نوشته ، می­ خوانم ، تحتِ تأثیر عُلوّ طبع و بزرگواری این شهید گرانقدر قرار می گیرم .

باسمه تعالی

قالَ علی علیه السّلام:
مِـنْ کُنُـوزِ الْجَنَّـةِ الْبـرُّ وَ إِخْفـاءُ الْعَمَـلِ وَ الصَّبْـرُ عَلَـى الرَّزایـا وَ کِتْمـانُ الْمَصـائِبِ .
از گنجهاى بهشت ؛ نیکى کردن و پنهان داشتنِ عمل و شکیبایی بر ناملایمات و پوشیده داشتنِ مصیبتهاست .

برگ و بار از خود بیفشان ، برگ و بارت می­ دهند

در حــریــمِ آشنـــــــــای دوسـت بـارت می ­دهند

چند می­ پیچی به خود از بی ­قـراریهـا چو مـوج ؟

در دلِ ایـن بـی ­قـــــراریهـــا ، قـــرارت می­ دهند

چـون شهیــدانِ خــدایـی گـر بـرون آیی ز خویش

راه در دارالامــــان وصــــــــــــلِ یـــارت می ­دهند

دست بـرداری اگـــر از این جهــــــــان آب و گِـــل

آب خضـــر از چشمـه­ ســار روزگـــارت می ­دهند

دیـــده را هـر شب اگـر از شــوق بـارانــی کنـی

دامنـی گــوهـــر زِ چشـــمِ اشکبــارت می ­دهند

بـا تعهّـــــد گــر درآمیــــــــزی چـو مـن لفظِ دَری

گــوهــرِ مضمــون بــه شعـــر آبـــدارت می­ دهند

از سرورِ عزیزم آقای مهدی یاقوتیان التماس دعا دارم و از شما می ­خواهم اگر بدی از این حقیر دیده ­ای به بزرگواری خود ببخشی ـ التماس دعا

تُرابِ قُدومِ مجاهدین ، بندۀ کمترین ، سیّد علی حسینی ـ دزفول 15 / 10 / 1365

 

قسمتی از وصیّتنامه

معبودا ! پاک پروردگارا ! سالها از عمرم سپری شد و شب و روزها از پشتِ سر هم رسیده در خزیدند و چهرۀ واقعی زندگی به صورتِ معمّای ناگشودنی همواره آزارم می ­داد و با گذشتِ روزگاران آن چهرۀ ملکوتی پوشیده ­تر می گشت تا آن هنگام که راهی کوی تو ای محبوب معشوق گشتم ... .

در تاریخ 23 / 7 / 1366 تنها در کنارِ مدفن شهید نشسته بودم و به یادِ خاطرات و لحظۀ خداحافظی با پدرش که من از داخلِ اتوبوس شاهد بودم ، افتادم . سورۀ حمد و توحید را قرائت کردم و قسمتی از وصیتنامه ­اش را که بر روی سنگِ قبرش نوشته بود یادداشت کردم : « خود را برای تحمّل رنجها و مصیبتها آماده کنید ، دل قوی دارید که قادرِ یکتا ، پشتیبان و نگهبانِ شماست و تنها اوست که شما را از شرِّ کافران و دشمنان نجات می­ بخشد . »

درج شده در اینجا و   اینجا

وصیّتنامۀ شهید محمّد علی عزیزی

« ... أَلا بذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . »

( رعد ، 13 / ٢٨)

دل آرام گیرد به یادِ خدا

بسم الله الرّحمن الرّحیم 

وصیّتنامۀ شهید روحانی و پاسدارِ اسلام محمّد علی عزیزی 

بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین 

‏با حمد و سپاس خداى تعالى و ایزدِ منّان را که اوّل الاوّلین و آخِر الآخِرین است .

سپاس آن خداى را که بخشنده و پوشانندۀ گناهانِ ماست .

درود و سلام بر پیغمبرِ خاتم ، محمّد (ص) و ( ائمّه اطهار ) و بر اولیاء الله .

خداوندا تو را شُکر مى ‌کنم که به این بندۀ حقیر و گنهکارت اجازه داده ­اى تا براىِ رضاىِ تو بجنگد .

خداوندا گناهانِ مرا ببخش و اگر به درجۀ شهادت نائل گشتم مرا با شهداى مخلصِ خودت محشور بگردان و دریچۀ مغفرت و رحمتِ بى پایانت را به روى من بگشاى .

درودِ من به رهبرم که راهنماى ما به سوىِ شهادت و مَسلخِ عشق است . از بَرَکَتِ این رهبر بود که چهرۀ واقعى اسلام و قرآن را باز شناختیم . پیرِجماران بود که مرا از ضلالت و گمراهى و فساد نجات داد و به سوىِ شهادت و سعادتِ دنیا و آخِرت ( همراه ) کرد پس بیش از پیش قدرِ این رهبر را بدانید و به نصیحتهاى وى گوش دهید .

پدر و مادرِ مهربان و غم پرورم !

سلامِ مرا بپذیرید و مرا ببخشید که نتوانستم محبّتهاى شما را جبران کنم . به خدا قَسَم اگر تمامِ شب و روز زحمت می­ کشیدم و به شما محبّت مى ‌کردم باز هم کم و ناچیز بود چه رسد به اینکه من اصلاً کارى براى شما نکرده­ ام .

پدر و مادر !

هر چند من مى ‌روم و از شما جدا مى ‌شوم امّا شما ناراحت نباشید و این را بدانید که من امانتى در نزدِ شما بودم و مبادا پس از شهادتم گریه کنید و اشک بریزید .

وقتى نماز مى ‌خوانید برایم دعا و طلبِ مغفرت کنید .

پدرم !

مبادا روحیّه ‌ات را ببازى و تحتِ تأثیرِ احساسات قرارگیرىدشمنانِ اسلام را شاد کنى تا آنجا که جان دارید از ایران و انقلاب و رهبر و روحانیّت دفاع کنید .

پدرِ عزیزم !

مرا براى رضاى خدا به جبهه فرستادى همانطور که موقع ( اعزام ) ناراحت نبودى اگر من شهید شدم نیز ناراحت نباش .

مادرم !

تو باید افتخار کنى که فرزندت در راهِ خدا به این مقامِ والا رسید .

من هم افتخار مى‌ کنم که در دامانِ مادرى همچون تو پرورش یافتم و به این مقامِ والا رسیدم .

مادرم مبادا صبرت لبریز ( شود ) . تو نباید ناراحت باشى که فرزندت فداى راهِ حقّ و حقیقت شد .

مادرم !

غم مخور وبراى رسیدنِ صبح پیروزى شادى کن .

و امّا اى برادران و خواهرانم !

درس بخوانید چون میهنِ اسلامى ما به فرزندانِ با سواد احتیاج دارد و سعى کنید درس خواندنتان با اخلاص و تقوا باشد که در این صورت پیروز مى ‌شویم و گر نه امکان ندارد .

و شما اى خواهرانم !

زینب ‌گونه باشید و وقتى ازدواج کردید فرزندانى نیک و اصیل تربیت کنید .

برایم گریه نکنید که من به زندگى جاوید رسیدم .

و در آخِر از همه حلالیّت مى ‌طلبم و از همۀ فامیل و دوستان مى ‌خواهم که هر بدى دیده ‌اند حلال کنند و از همۀ شما مى ­خواهم که از  فضلِ بى‌ کران خدا ناامید نشوید و من ناامید نشدم با دلى محزون و به نگاه عاشقانه به سویش شتافتم .

با عرضِ معذرت متأسّفانه مسائلى [ است ] که من نتوانستم وصیّتنامۀ مفصّلى بنویسم امیدوارم همین چند خطّ که خیلى جزئى گفته ‌ام که به آنها عمل کنید و مرا ببخشید .

مهمّ ­ترین شرطِ وصیّتنامۀ من این است که در همین لحظه وصیتنامه ­ام را مى ‌خوانید و موقعى که خواستید به بهشتِ ‌رضا بیایید حتماً حتماً اوّل سرِ مزارِ  برادرم و بعد اگر فرصت داشتید سرِ قبرِ من بیایید و یک فاتحه ‌اى بخوانید .

خواهشمندم اگر به هیچ یک از شرطهاى وصیّتنامه عمل نکردید براى من مهمّ نیست ولى این یکى را باید عمل کنید زیرا در غیر این صورت راضى نیستم .

مقدارِ یک ماه روزۀ قرض برایم بگیرید و حدودِ سه ماه نماز بخوانید و مرا حلال کنید و برایم حلالیّت بطلبید .

اینها را نوشتم به خاطرِ اینکه به حدیثِ پیغمبر عمل کرده باشم .

وَ السّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ

‏خدایا خدایا رهبرِ ما را تا انقلابِ حضرتِ مهدى نگه دار

خدایا خدایا تا انقلابِ مهدى خمینى را نگه دار


وصیّتنامه شهید محمّد ابراهیم عزیزى‎

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وصیّتنامه محمّد ابراهیم عزیزى

« ... أَلا بذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . »

( رعد ، 13 / ٢٨)

 دل آرام گیرد به یادِ خداى

‏با شهادتِ خویش شهادتینم را بر صفحۀ خونبارِ تاریخِ اسلام مى ­نگارم که :

اَشهَدُ اَن لا اِله اِلّا الله وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله .

وَ اَشهَدُ اَنّ عَلیّاً وَلِىُّ الله وَ اَشهَدُ اَنّ الخمینى نایبُ الامام و امامُ امّت الاسلام .

درود بر مهدى و سلامى از راهِ دور از میانِ آتش و خون بر امام خمینى

و به یادِ شهداى گلگون کَفَنِ انقلابِ اسلامى که با خونِ خود اسلام را زنده و ما را هم به راهِ واقعى رهنمون شدند .

پدر و مادرم ، برادران و خواهرانم !

بدانید که راهى را که انتخاب کرده ­ام با آگاهى کامل بوده است و براى دفاع از اسلامِ اصیل و میهنِ اسلامى براى مقابله با کفّارِ جهانى برآمده ­ام و پیروِ راهِ الله هستم و تا آخِرین قطرۀ خونم از اسلام دفـاع مى ­کنم . والسّلام

پدرجان و مادرجان !

از اینکه هدیه ­اى ناقابل را به پیشگاهِ خداوند ارزانى داشته ­اید مبادا غمگین باشید .

مبادا از براى شهادتِ من در هدفِ اسلامیتان خدشه ­اى وارد شود .

مادرجان !

از تو مى­ خواهم چون من فرزندانى تربیت کنى که در راهِ رسیدن به الله هر سختى را تحمّل کند .

مادرجان !

شیرت را بر من حلال کُن ، مرا ببخش ، به خاطرِ نافرمانیهایى که کردم .

پدرجان !

زحماتت را ، زحماتِ شبانه روزیت را بر من حلال کن و برایم دعا کن .

برادران و خواهرانم !

مرا ببخشید . خیلى من با شما بدرفتارى کردم . ببخشید این برادرِ همیشه حقیرتان را .

و تو برادر على­ جان و هادى­ جان و حسین­ جان !

سنگرِ مدرسه را حفظ کنید و همواره بکوشید که براى آیندۀ این مملکت لااقلّ مردى مفید باشید ما که عُرضۀ آن را نداشتیم .

اى دوستان و اى همرزمان !

دست به دستِ همدیگر بدهید و دشمنِ اسلام و بشریّت را نابود کنیم .

در صورتِ شهیدشدن در بهشتِ رضا دفن نمایید .

وَ السّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ

عزیزى ـ امضا


وصیتنامۀ شهید حسن دهقانپور

بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

« ... فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً . » ، ( احزاب ، 33 / ٢٣ )

بعضى از آنان به پیمانِ خود ( شهادتِ در راه خدا ) عمل نمودند و بعضى در انتظار به سر می­ برند و از سرِ پیمانِ خود برنگشتند . ( قرآن کریم )

شهید از همۀ افراد افضل است . ( امام خمینى )

امیدوارم که سعادتِ شهادت را داشته باشم  .

با سلام و درود به محضرِ مبارکِ آقا امام زمان و نائب بر حقّش امامِ امّت و بر شما بستگانِ عزیزم و خانوادۀ گرامی ­ام بالأخص پدر و مادر مهربانم و فرزندانِ عزیزم  .

وصیّت من آن است که خداوندِ متعال که ما را آفریده است و یک روز هم از دنیا مى­ بَرد چه بهتر که در راهِ امام حسین و یاران با ایمانِ او ، از دنیا برویم .

پدرجان و مادرجان و فاطمه­ جان و محسن ­جان و داوود جان و صادق­ جان ، آن راهى را بروید که امام حسین رفته و فاطمۀ زهرا و على بن حسین رفته است .

پدرجان و مادرجان و فاطمه اگر من شهید شدم دفن و کَفنِ من را در فرومد انجام بدهید و خَرج براى من نکنید و هرچه دارم واگذار به فاطمه فیضی همسرم مى ­رسد و امیدوارم که از وصیّت من ناراحت نباشید . هرکس از خانه مى رود به جایی ، وصیّت براى خود مى ­کند .

و فاطمه ­جان فرزندان را در کنارِ خود به امیدِ خداوند نگهدارى کن و به فرزندانم نگو که من به سفر رفته­ ام بگو به جبهه در راهِ خدا رفتم . دیگر عرضى ندارم غیر از سلامتى شما .

حسن دهقانپور ـ 17 / 10 / 1363


بسم  ربّ الشّهداء و الصّدیقین

« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً . »

( احزاب ، 33 / ٢٣ )

برخی از آن مؤمنان ، بزرگمردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس آنها بر آن عهد ایستادگی کردند و برخی به انتظار ( فیضِ شهادت ) مقاومت کرده و هیچ عهدِ خود را تغییر ندادند . ( سورۀ احزاب ، آیۀ 23 )

شهید از همۀ افراد افضل است . ( امام خمینى )

امیدوارم که سعادتِ شهادت را داشته باشم  .

ضمنِ عرضِ ادب به پیشگاه خدواندِ قادرِ متعال ، خالقِ جهانِ هستی و خالقِ جنّ و انس .

و سلام بر پیامبرانِ الهی خصوصاً نبیّ اکرم ( صلّی الله علیه ) و دوازده اخترِ آسمانِ امامت و ولایت و خصوصاً چراغِ هدایتِ انسانها در عصرِ حاضر مهدی صاحب الزّمان ، منجی عالَمِ بشریّت . امامی که هر لحظه در انتظارِ مستضعفین ، دادخواهِ مظلومین و یاورِ شهیدانِ مظلومِ جنگِ تحمیلی و جانبازان و مجروحینِ جنگِ انقلابِ اسلامی ایران .

« وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ . »

( عصر ، 103 / 1 ـ 3 )

سوگند به عصر ، به راستی انسان در زیان است . مگر کسانی که ایمان آورده و عملِ صالح انجام دادند و به حقّ توصیه کردند .

« کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ؛ وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً ؛ وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ . » ، ( انبیاء ، 21 / ٣٥ )

هر نَفسی چشنـدۀ مـرگ است و می ­آزماییم شما را به بدی و نیکی آزمـودنی و به سوی ما بازگردانیده می­ شوید .

با سلام به خانوادۀ عزیزم و فرزندانِ مهربان و خصوصاً پدر و مادر گرامی .

با عرضِ ادب در پیشگاهِ خدواندِ متعال .

خواهانم و امیدوارم که ما را در درگاهِ خداوندِ متعال درخواسته ، بخشش بکنید .

حسن دهقانپور ـ 28 / 11 / 1363

شهدای فرومد یا شهدای فرومدی

کجایید ای شهیـــــــدانِ خدایی ؟!

بلاجـــویـــــــانِ دشـتِ کـــربلـایـی

کجـایید ای شهیـــــــدانِ خــــدایی ؟!

بلاجـــویـــــــانِ دشـتِ کـــربلـایـی

کجایید ای سبک روحانِ عاشق ؟!

پَـرنـده ‌تـر زِ مـرغــــانِ هــــــوایـی

کجـاییـد ای شَهــانِ آسمــانـی ؟!

بدانستـه فَـلَـــک را درگُشـــــایـی

کجـاییـد ای زِ جـانِ و جـا رَهیده ؟!

کسی مر عقــل را گوید کجایی ؟!

کجایید ای درِ زنــــدان شکسته ؟!

بداده وام­ داران را رهــــــــــــــایی

کجایید ای درِ مَخـــــزن گُشـاده ؟!

کجایید ای نــــوایِ بی‌نـــــوایی ؟!

در آن بَحرید کاین عالَم کفِ اوست

زمانی بیش دارید آشنــــــــــــایی

کـفِ دریــاست صورت‌های عـالَـــم

زِ کف بگذر اگـر اهـلِ صفــــــــــایی

دلم کف کرد کاین نقشِ سخن شد

بهِل نقش و به دل رو گـر زِ مـــایی

برآ ای شمـسِ تبریزی زِ مشــــرق

که اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیــــــــایی

کجایید ای شهیـــــــدانِ خدایی ؟!



بلاجـــویـــــــانِ دشـتِ کـــربلـایـی

کجایید ای سبک روحانِ عاشق ؟!

پَـرنـده ‌تـر زِ مـرغــــانِ هــــــوایـی

کجـاییـد ای شَهــانِ آسمــانـی ؟!

بدانستـه فَـلَـــک را درگُشـــــایـی

کجـاییـد ای زِ جـانِ و جـا رَهیده ؟!

کسی مر عقــل را گوید کجایی ؟!

کجایید ای درِ زنــــدان شکسته ؟!

بداده وام­ داران را رهــــــــــــــایی

کجایید ای شهیـــــــدانِ خدایی ؟!

 

بلاجـــویـــــــانِ دشـتِ کـــربلـایـی

 

کجـایید ای شهیـــــــدانِ خــــدایی ؟!

شهید سیّد محمّد هاشمی


مدفن شهید سیّد محمّد هاشمی « بهشت زهرای تهران » است .

ایستاده از راست : حسن عبادی ، رضا ولیان ، سیّد محمّد هاشمی ،
عبّاس شریعتی ، شهید عبّاس محمّدپور ، غلام رضا قانعی

نشسته ردیف وسط : شهرام لطفیان ، حسن حاجی سلیمی ، علی اکبر معینی ، مقداد مرادی ،
شهید سیّد محمّد هاشمی
، مرحوم رضا اسلامی ، علی اوسط رحمانیان
نشسته ردیف جلو : سیّد احمد هاشمیانپور ، محسن شبیهی ، علی ذهبی ، حسن نهضتی