عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

آیت الله شمس الدّین واعظی

 آیت الله واعظی در تابستان 1378 یکی ـ دو ماه در فرومد در منزلِ نوۀ خواهرش [ آقای اکبر عشرتی ] بود و در مسجدِ نبیِّ ­اکرم (ص)  نمازِ جماعت اقامه می ­کرد ، یک بار برای حلِّ مشکلی همراهِ مادرم به نزدِ ایشان رفتیم ، جلو دربِ حیاط آمادۀ رفتن به جایی بود که نرفت ، به خانه برگشت تا حـرفِ ما را بشنود ، به جهتِ نسبتِ فامیلی ، مادرم را نوۀ عمو خطاب می ­کرد .

در خاطراتم نوشته ­ام که روزِ دوشنبه 1 / 6 / 1378 در حسینیّۀ محلِّ پشندِ فرومد در نمازِ جماعت به امامتِ ایشان شرکت کرده­ ام .

در تاریخِ 19 / 8 / 1390 نامه ­ای به ایشان نوشتم که توسّطِ جناب نجم­ الدّین سعیدی در نجف به دستِ ایشان رسیده و پاسخِ آن را به بعد موکول کرده بود و گفته بود اگرچه در سایت اشاره ­ای به فرومد نشده امّا اِبایی از فرومدی بودنم ندارم .

بر این مبنا مطالبِ ذیل در بارۀ فرومدی بودن آیت ­الله شمس ­الدّین واعظی به استنادِ اسنادِ موجود و خاطراتِ مردم ثبت می ­شود .

شیخ حامد واعظی در تاریخِ بیستم اردیبهشت ماه 1310 از راهِ خانقین به وطنِ اصلیِ آبـاءِ خود ، ایران می ­آید و در فرومد که از تـوابـعِ شاهرود و محلِّ سکونتِ سابقِ پدرش بوده ساکن می­ شود و به وعظ مردم می ­پردازد ، در فـرومـد با خانمی به نامِ « خدیجه » خواهرِ مرحوم « کربلا غلام فلّاح » ازدواج می ­کند . نتیجۀ این ازدواج 3 فرزند بوده است . ( شمس ­الدّین ، نورالدّین ، فاطمه ) البتّه خواهر شیخ حامد مرحوم « ربابه » ( متولّد اوّل جوزا 1275 ـ متوفّی 13 / 9 / 1370 ) در 17 سالگی یعنی سال 1292 در فرومد با کربلا غلام فلاح ازدواج کرده است . شیخ حامد تا پنجم فروردین 1320 در فرومد به وعظ و کشاورزی می ­پردازد و مدّتی به دانش ­آموزانِ مدرسۀ سینای فرومد درس می ­دهد . او به اجبار متّحدالشّکل می ­شود و لباسِ روحانیّت را کنار می ­گذارد . در همین ایّام به بهانۀ مشکلِ خدمتِ سربازی از تدریس باز می ­ماند و با دسیسۀ بخشدارِ وقتِ میامی و بعضی فرومدیها از جمله دو تَن از مُلّاهای روستا که چشمِ دیدنِ او را نداشته ­اند متّهم و حدودِ شانزده ماه زندانی می ­شود .  اینجا

بعد از آن هم همان افراد او را تهدید می ­کنند . می­ توان ­گفت این عوامل موجبِ تَرکِ او از فرومد گردیده است ! او که قصدِ سفر به عتبات را می­ کند با مرحومِ « رُقَیّه » خواهرِ مرحوم « شیخ محمّد سعیدی » ازدواج می ­کند و راهیِ عتباتِ عراق می ­گردد ، نتیجۀ این ازدواج 14 فرزند بوده است .

آیت الله سیّدرضا ضیایی از علمای فرومد در خاطراتش از درس خواندنِ شمس ­الدّین واعظی در فرومد یاد می ­کند . و حاج حسن تاجی متولّد 1315 می ­گوید : در فرومد با سیّد رضا ضیایی و شمس ­الدّین واعظی و برادرش نورالدّین در مدرسه همکلاس بودیم . و سیّد احمد هاشمیانپور می­ گوید : به استنادِ تحصیل شمس­ الدّین در فرومد در ایّامی که در ایران بود برایش شناسنامۀ ایرانی گرفته شد .

آیت ­الله واعظی اکنون ساکنِ نجف است و فرومدیهایی که به دیدارش رفته ­اند از مهمان ­نوازی و گُشـاده ­رویی او سخن می ­گویند .

 

چکیدۀ­  زندگینامۀ

آیت ­الله العظمى شیخ شمس­ الدّین واعظی ( دام ظلّه )اینجا

این متن از سایت ایشان گرفته شده و دکتر علی ضیغمی استادِ محترمِ دانشگاهِ سمنان آن را ترجمه کرده است . تلخیص و چینش آن را مدیر وبلاگ انجام داده است . اینجا و اینجا

آیت ­الله العظمى ، مرجعِ تقلیدِ بزرگوار ، شیخ شمس ­الدّین واعظی ، بزرگ ­تر از آن است که ما ایشان را در چند سطر معرّفی کنیم ؛ هموکه مقلدانشان هر روز در سرتاسرِ جهان رو به افزایش هستند . ولی به هر حال در نگاهی گُذرا به زندگی آن بزرگوار باید گفت :

آیت ­الله العظمى شیخ شمس­ الدّین واعظی فرزندِ آیت­ الله شیخ حامد ، فرزندِ خطیبِ برجسته ، شیخ عبدالقهّار واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) می ­باشند . آیت ­الله شیخ شمس ­الدّین واعظی حَفَظَهُ الله تعالى در سالِ (1356 هـ / 1936م / 1315 هـ.ش ) در شهرِ مقدّس کاظمین پرورش یافتند ، تحصیلاتِ ابتدایی را به پایان رساندند ... سپس در سالِ ( 1374هـ / 1954م/ 1333هـ.ش ) به همراهِ برادرِ مرحومشان حجة الإسلام و المسلمین شیخ نورالدّین واعظی ( رَحِمَهُ الله ) به نجف رفتند .

اساتیدِ دورۀ مقدّمات و سطوح در شهرِ کاظمین

آیت ­الله العظمى فاضل لنکرانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

استادِ فاضل و مربّی بزرگ أحمد أمین صاحبِ کتابِ ( التکامل فی الإسلام )

آیت ­الله سیّد حسن حیدری

پدرشان آیت ­الله شیخ حامد واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) اینجا

اساتیدِ دروسِ سطحِ عالی در نجف

آیت ­الله شیخ مجتبى لنکرانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

آیت ­الله شیخ کاظم تبریزی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

آیت ­الله شیخ محمّد سبزواری ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) اینجا

کارهای اجرایی و خدماتی

تبلیغ و وکالتِ آیت ­الله العظمى سیّد محسن حکیم ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) در منطقۀ الحیدریّة ( خان النص )

ساختِ یک حسینیّه در مسیرِ زائرانِ پیادۀ حرمِ سیّد الشهداء إمام حسین ( علیه السّلام ) ، به نامِ حسینیّة الزّوار المشاة ، در مسیر الجدول و در منطقۀ أم الرّجی

و یک حسینیّه دیگر درونِ همان ناحیه بنا نمود ، که همچُنان اهلِ آنجا با ایشان در ارتباط می ­باشند .

اساتیدِ دروسِ عالیّه ( البحث الخارج ) فقه و أصول

آیت ­الله العظمى رئیس حوزه علمیّه نجف مرجعِ بزرگوار سیّد أبوالقاسم موسوی خویی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

آیت ­الله العظمى سیّد میرزا حسن بجنوردی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

اجازات

اجازۀ اجتهاد از آیت ­الله العظمى نائینی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )

نمایندۀ امورِ عامّ و خاصّ سیّد محمود شاهرودی( قُدِّسَ سِرُّهُ )

اجازۀ اجتهاد و روایت از استادش آیت­ الله العظمى شیخ فاضل لنکرانی ( قدّس سرّه ) ـ متوفّى شهرِ کاظمین ـ با اجازه ­ای از آیت­ الله العظمى اصفهانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) رهبرِ انقلابِ عراق و شیخِ شریعت و با اجازه­ اش از آیت ­الله العظمى سیّد أبوتراب خوانساری .

تدریس و پژوهش

ـ دورۀ نخستِ دروسِ عُلیا ( بحثِ خارج ) فقه و أصول که بالاترین مرتبۀ علمی در نظامِ آموزشی حوزه است در سال ( 1399هـ ـ 1980 م ) در مدرسۀ آیت الله العظمى سیّد أبوالقاسم موسوی خویی ( دار العلم )

ـ تدریسِ دورۀ اصولِ دوم در سال ( 1405 هـ ـ 1986م )  

ـ پژوهشهای فقهی ایشان بر روی متنِ کتاب العُروة الوثقى بود ، وی به تدریس ادامه داد و بخشِ وسیعی را در فـقه و أصول پیمود ...

هجرت به ایران

در ( 15 شعبان 1411هـ ـ آذار عام 1991م ) شرایطِ عراق بُحرانی شد که ایشان مجبور شدند از عراق خارج شوند و به همراهِ خانواده و برخی از دوستانشان از راهِ صوان به کویت و سپس به جمهوری اسلامی ایران آمدند که آیت ­الله العظمى سیّد محمّد شاهرودی و آیت ­الله سیّد محمود هاشمی حفظهما الله تعالى و جمعی از فضلای حوزة علمیّه به استقبالشان آمدند . ایشان نیز پس از سکونت در شهرِ قُم به دیدارِ جمعی از مراجع و علماء رفتند که خطیبِ برجسته حجّة الإسلام والمسلمین شیخ محسن هروی قصیدۀ بلندی را در استقبال از ایشان سرود که برخی از ابیاتِ آن بدین شرح می ­باشد :

طلعَ الشمسُ بعـدَ طـــــولِ المغیبِ .......... مَـرحــبــــاً بالحَبـیـبِ وَ ابـنِ الحبیـبِ

آهِ یـا شمـسُ لا تَسَـلْ مــا لـقِینــــا .......... مِن جَـوى الهجـرِ وکیفَ حالُ الکئیبِ

أ أهنّیـکَ إذ قَــدِمــتَ بـخـیــــــــرٍ ؟ .......... أم أُعــــزیـکَ بـالفـقـیـــدِ النـجـیـبِ ؟

شیخِــنـــا الواعــظـی والـدک الـبَـــرّ .......... وَ قَـــــد طـالَ فــی أســاهُ نـحیـبـی

لَـم یَمُـتْ قـــطُّ مَـن لَـهُ خَلَفُ مِثُلـکَ .......... یـا شـمــسَ أُفْـقِـــهِ المَحـبــــــــوبِ

« خورشید پس از غیبتِ طولانی با آمدنِ حبیبِ ما و پسرِ حبیب­مان طلوع کرد ـ آه ای خورشید ؛ نپُرس که ما از جُوْرِ دوری چه کشیدیم و حالِ این انسانِ افسُرده چگونه بود ! ـ آیا من به شما تبریک بگویم که به سلامتی آمدید یا به خاطرِ فقید به شما تسلیت بگویم . ـ همان فقید که پدرِ نیکوکارِ شما آیت ­الله واعظی بود و من بسیار در غمِ او شِکوِه کردم . ـکسی که پسری مانندِ شما داشته باشد هرگز نمی ­میرد ای خورشیدی که محبوب آن را روشن کرده است .»

در ایران

ایشان به پژوهشهای خود ادامه داد و از داخلِ ایران ، اوضاعِ عراق را پیگیری می ­کرد و به اندازۀ توان به فقراء و نیازمندانِ آنجا کمک می ­کرد . ایشان در موردِ مسائلِ جهانِ اسلام موضعگیریهای بسیار خوب داشتند و فعّالیّتهای خیریّه زیادی در ساختِ مساجد و حسینیّه­ ها ، کمک به یتیمان ، نیازمندان و طلّاب انجام دادند . از ویژگیهای ایشان جدّیّت و پایداری در طلبِ علم و دفاع از اسلام و مسائل سرنوشت­ سازِ آن ، پاسخ به سؤالات و استفتاءات ، مطالعه و تحقیق و فراگیری مسائلِ علمی جـدیـد می ­باشد . بعد از 13 سال تقریباً پس از سقوطِ رژیم بعث دوباره به عراق برگشت و خداوند را به خاطرِ این نعمتِ بزرگ شُکر گفت ؛ ولی متأسّفانه اهلِ علم ، هرکجا که باشند با ایشان مبارزه می­ شود و جُز از خداوند از کَسِ دیگری امیدِ یاری ندارند .

 لقبِ واعظی

در موردِ لقبِ واعظی ، ایشان گفته ­اند که خانوادۀ واعظی یک خانوادۀ اصیل در کاظمین است که از عُلمای بزرگ به شمار می­ روند . این لقب به آنان داده شده است چون اجدادِ ایشان اهلِ موعظه و ارشاد بوده­ اند . جدّ ایشان حجة الإسلام و المسلمین شیخ عبدالقهّار واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) از خُطبای بزرگ بود که عُمرِ خود را در خدمتِ منبرِ امام حسین ( علیه السّلام ) به موعظه و ارشاد می ­گذراندند ؛ چُنانکه پدرِ ایشان حجة الإسلام شیخ علی نیز این گونه بوده­ اند . پدرِ خودِ آیت ­الله واعظی یعنی آیت­ الله شیخ حامد واعظی نیز از اساتیدِ برجستۀ کاظمین است که علمای بزرگِ این شهر از دروسِ سطحِ عالی وی بهره­ مند شده ­اند و اکنون در کاظمین و دیگر نقاطِ جهان وجود دارند .

تألیفاتِ منتشر شده

1. کتاب الإشارات فی مدارک الأحکام ، که گزارشی است از بحثِ استادِ ایشان آیت ­الله العظمى میرزا حسن بجنوردی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) .

2. کتاب الکَشف الجَلیّ ، که در آن با دلیل و برهان ثابت کرده است که علمِ نحو با اشارۀ امام علی علیه السّلام به أبی الأسود الدؤلی ایجاد شده است .

3. بدایة الوصول ولی آن در علم أصول است ( المُجَلّد الأوّل ) .

4. رساله­ ای در خُمس که در آن ایشان وجوبِ خُمس را از راهِ عوامّ ثابت کرده است .

5. رساله ­ای در موردِ ربا که گزارشی در موردِ پژوهش­هایشان می ­باشد .

6. رساله ای در موردِ تقیّه که گزارشی در موردِ پژوهش­هایشان می­ باشد .

7. الإشارات إلى أسرار البسملة .

8. الإشارات إلى التّبلیغ و المبلِّغ و المبلَّغ له .

9. رساله ­ای در  موردِ أحکامِ زنان .

10. تعلیقة على منهاج الصّالحین .

11. مناسک الحجّ .

12. مسائل فی الخُمس .

13. رسالۀ عملیّه برای مقلّدانشان که به نامِ منهـاج الصّالحین است و از دو بخش ( العبادات و المعاملات ) تشکیل شده است .

14. المسائل المستحدثة .

تألیفات در دستِ چاپ

1. دورۀ اصول به نامِ ( شمس الأصول ) .

2. دورۀ فقه به نامِ ( شمس الفقاهة ) .

3. کتابی در موردِ أخلاق .

4. تفسیر الفاتحة .

دستنوشته­ ها و نُسخه­ های خطّی

کُلیّات فی المسائل الفلسفیّة .

تعلیقِ ایشان بر العُروة الوثقى .

در پایان از خداوندِ متعال درخواستِ می­ کنیم بر عُمرِ آیت­ الله واعظی و دیگر حامیانِ دین و نافعانِ علم بیافزاید .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

دردا و دریغا که بیشترِ مردمِ روستا از سرقتِ سنگِ میدانِ وسطِ روستا با افسوس یاد می ­کنند امّا دانشمندان و فرهیختگانِ خود را نمی­ شناسند و هجرتِ عالِمی دینی را حسّ نمی ­کنند ! حتّی جایگاهِ علمیِ او را نمی­ دانند . شاید حتّی حضورِ موقّت او در روستا مانندِ پدرش جا را برای بعضی تنگ می­ کند !

شکایت یکی از کارگران معدن فرومد ـ 1344

قبلاً شکایت چند نفر از کارگران معدن فرومد در اینجا درج شد ، اکنون یک شکایت دیگر درج می شود .

مقامِ محترم و معظّم جنابِ آقای مهندس شریف امامی رئیسِ محترم مجلسِ سنا  18 / 9 / 1344   

با تقدیمِ شایسته­ ترین احترامات به عرض می ­رساند : اینجانب محمّد محمّدحسینی کارگرِ معدنِ فرومد مدّت 27 سال است با کمالِ صداقت در معدنِ مذکور مشغول به انجام وظیفه می­ باشم و با داشتنِ 10 نفر عائله روزانه بیش از شصت و یک ریال ( 61 ) ریال حقوق ندارم . و اکنون به واسطۀ قلّت حقوق و گرانی خوار و بار و کثرتِ عائله تقریباً در حدودِ ( 120000 ) ریال ، صد و بیست هزار ریال مقروض می ­باشم و هر چند برای ترمیمِ حقوق و یا تبدیل شدنم به حُکمی به اولیاءِ امور به شرکتِ سهامی کُلّ معادن شکایت نموده ­ام توجّهی نشده تا اینکه در تاریخِ پانزدهم شهریورِ 44 هیئتی از شرکتِ کُلِّ معادن برای بازخرید نمودنِ عدّه ­ای از کارگرانِ این معدن مأموریّت یافتند و این هیئت هم با کمالِ بی ­انصافی و بی ­عدالتی و با صلاحدیدِ دلّالانی که در این معدن فراوانند اینجانب را که تمامِ نیروی جوانی و بهترین ایّامِ عهدِ شبابِ خود را صرفِ فداکاری نموده­ ام و همیشه در فقر و تنگدستی خود و عائله ­ام به سَر بُرده ­ام بازخرید اعلام نموده ­اند و هر چند به شرکتِ کُلِّ معادن شکایت نموده­ ام کوچک ­ترین اقدامی نشده .

جنابِ آقای مهندس شریف امامی به تمامِ مقدّسات عالَم سوگند یاد می ­کنم چُنان با فقر و تنگدستی روزگار می گذرانم که بسیار طاقت ­فرساست و نزدیک است به دریای سَرسامی غرق شوم ! نمی ­دانم چه کنم و چه چاره ­ای جویم ؟ و هر چند به هر کجا که شکایت می ­کنم به عرایضم توجّهی نمی ­شود . لذا چون دستم از زمین و آسمان کوتاه است به حُکمِ اجبار دستِ توسّل به سوی آن مقامِ معظّم دراز می ­نمایم که محضِ رضایِ خدا توجّهی به حالِ این کارگرِ حقیر و اطفالم نموده و اگر ممکن است آن مجلسِ محترم تصمیمی برای کارگرانِ ایران اتّخاذ فرمایند و این طبقه را از این گونه تشویش و نگرانی­ها نجات دهند . ضمناً مبلغِ پولِ بازخریدی که به اینجانب تعلّق می ­گیرد در حدودِ ( 95000 ) ریال است و جوابگوی مبلغی که مقروض می ­باشم نیست . فرض می ­کنیم تکافوی قروضم را بنماید آیا پس از بازخریدی که تمامِ عمرم را صرفِ خدمت در معدن نموده ­ام و سنّ ­ام در حدودِ 43 سال می ­باشد فَدَوی را در کجا کار می ­دهند ؟ آیا باید پس از مدّتی متجاوز از رُبعِ قرن خدمت کردن ، فرزندانم از بین بروند و خانواده ای سر به نیستی بگذارند ؟ در دنیایی که بشر این اندازه از لحاظِ فکر و معنویّات پیشرفت نموده و در کشوری که به رهبری پیشوایِ خِردمندِ خویش اَعلی­ حضرتِ همایون شاهنشاهِ آریامهر روز به روز در راهِ توسعه و پیشرفت گامهایِ بلند بر می­ دارند چِرا باید چُنین باشد ؟ چرا آن مجلسِ محترم در این باره تصمیمی اتّخاذ نمی­ فرمایند ؟ امیدوارم به چند نفر عائلۀ بی ­پناه فَدَوی ترحُّم فرموده و اقدامِ فوری فرمایید .

رونوشت ؛ جهتِ اطّلاع و اقدام به مجلسِ شورای ملّی و جنابِ آقای ... مدیّریت شرکتِ کُلِّ معادن تقدیم می ­گردد.

با تقدیمِ احتراماتِ فائقه ـ محمّد محمّدحسینی خدمتگزار ادارۀ معادنِ فرومد

آدرس : عبّاس ­آباد شاهرود    

مجلس شورای ملّی ـ دفتر ثبتِ کُلّ ؛ شماره 36653 ـ تاریخ 27 / 9 / 1344

فرومد ، یاقوت کویر

فرومد ؛ یاقوت کویر

کتابِ « فرومد ؛ یاقوت کویر » در سالِ 1390 در دوهزار نسخه در قطع رُقعی منتشر شده است . این کتاب 48 صفحه و بیش از 45 عکس دارد ، متنِ آن فارسی است که به انگلیسی هم ترجمه شده است .

17 صفحۀ این کتاب فقط عکس است و 29 عکس دیگر هم حدودِ 10 تا 11 صفحۀ آن را به خود اختصاص داده که می ­توان گفت : از 48 صفحه 27 یا 28 صفحه به عکس اختصاص دارد . متنِ انگلیسی آن هم حدودِ 25 پاراگراف است که حدودِ 10 صفحۀ کتاب را در بر می­ گیرد و در واقع تکرارِ همان مطالبِ فارسی است . پس عملاً چیزی در حدودِ 10 صفحۀ این کتاب به مطالبی در موردِ فرومد اختصاص دارد .

گردآوری و عکّاسی بر عهدۀ یک نفر ( آقای حسن شهنما ـ اینجا و اینجا ) و ویراستاری و ترجمۀ آن بر عهدۀ فرد دیگری ( خانم مژدۀ شهنما ) و ناشر آن انتشاراتِ دانشگاه صنعتی شاهرود بوده است ، در واقع این کتاب از سِری کتابهای گردشگری شهرستانِ شاهرود است و در مقدّمۀ آن آمده است : « قصد داریم در این مجموعه دهستانِ فرومد و توابعِ آن را برای مردمِ ایران معرّفی کنیم تا چُنانکه شما عزیزانِ هموطن که در مسیر به طرفِ  مشهدِ مقدّس مایل بودید از دهستانِ فرومد هم دیدن کنید . »  

بعضی از دوستان از محتوای کتاب رضایت نداشتند . من این کتاب را دقیق مطالعه کرده و آن را موردِ نقد و بررسی قرار دادم که نقد آن پیش روی شماست :

این کتاب از نظرِ ویراستاری بسیار فقیر است ، یعنی در ده صفحه مطلب بیش از 80 مورد غلط املایی یا افتادگی کلمه دارد ! به عنوان نمونه ؛

در صفحۀ 24 و 25 از دیوان ابن ­یمین 22 بیت شعر انتخاب شده که بیش از 22 غلط املایی یا افتادگی کلمه دارد و اَشعار از معنا افتاده است !

 ـ این اشعار که منتخبی از قطعه ­های ابن ­یمین است با علامتِ ستاره از قطعۀ دیگر جدا شده امّا در اوّلین قطعه ( شَرَفِ مرد به علم است و کرامت به سجود ) یک بیت از قطعۀ دیگری را ( چهار چیز است آیینِ مردم هنری ) به انتهای دو بیتِ وصل کرده که ربطی به آن ندارد .

موردِ دیگر به کار بردنِ ترکیبهای نادرست است . مثلاً ؛

ـ در مقدّمه نوشته شده : « دهستان فرومد و توابعِ آن » بهتر است گفته شود : روستای فرومد و توابعِ آن چون توابعِ آن یعنی روستاها و کلاته­ ها که تشکیل دهندۀ مجموعۀ دهستانِ فرومد است .

ـ در صفحۀ 15 نوشته شده : « درِ دروازه » ، دروازه یعنی در ، درِ بزرگ ، دربِ قلعه ، درِ شهر . پس « درِ دروازه » یعنی ؛ درِ در ـ دروازۀ دروازه 

ـ در صفحۀ 19 نوشته شده : « قصرِ کوشک » ، کوشک یعنی بنای مرتفع و عالی ، قصر ، کاخ . پس « قصرِ کوشک » یعنی ؛ قصرِ قصر ـ کوشکِ کوشک

ـ در صفحۀ 19 نوشته شده : « فرومد با توجّه به آب و هوای خوبی که داشته حاکم ­نشین بوده است مخصوصاً در دورۀ خواجه علاءالدّین محمّد ، وزیر وقتِ خراسان که به دستورِ حاکمِ خراسان قصر و محلّ­ هایی را برای استراحت و حتّی بیمارستانهایی ( بیمارستانی ) برای درمان در فرومد ( فریومد ) ساخت . »

اوّلا ؛ وقتی « علاءالدّین محمّد ، وزیرِ وقتِ خراسان » بوده ، یعنی خراسان به صورتِ ایالت اداره می ­شده و حاکم ( ابوسعید بهادُر خان ) در خراسان نبوده ، حاکم در سلطانیّۀ زنجان بوده است .

ثانیاً ؛ در فریومد « بیمارستانهایی » نبوده بلکه می ­توان گفت « بیمارستانی » بوده است .

این کتاب برای نوشته ­های خودش هیچ مأخذی ذکر نکرده است حتّی برای مطالبِ صفحۀ 21 که از مقدّمۀ دیوانِ ابن ­یمین نقل کرده و مرحوم حسینعلی باستانی ­راد از جای دیگر نقل کرده مأخذ نداده و برای مطالبِ صفحات 28 تا 33 که در بارۀ شیخ حسن جوری و سربدارن نوشته شده به هیچ منبعی رفرنس / نشانی داده نشده و برای نقشۀ صفحۀ 28 که از کتابِ « قیام شیعی سربداران » نوشتۀ دکتر یعقوب آژند گرفته شده نامِ مأخذ ذکر نشده است ! این کار البتّه از لحاظِ علمی و اخلاقی ناصواب است !

در صفحۀ 12 نوشته شده است : « برجسته ­ترین و مشهورترین محصولِ اصلی این منطقه که بینِ کشورهای هندوستان و پاکستان معروف بوده و از شُهرتِ جهانی برخوردار است فلفلِ قرمز است . »

ـ برای این ادّعا هیچ سند و مدرکی ارائه نشده است !

در صفحۀ 19 یک بیت و در صفحۀ 44 سه بیت شعر از قطعه ­ای نقل شده که ابن ­یمین آن را در وصفِ « حصار شهرستان » سروده امّا در این کتاب نوشته شده ، این ابیات در وصفِ فریومد و مسجدِ جامعِ آن است !

ـ اینکه « حصار شهرستان » بیرون از فریومد بوده در مثنوی کارنامۀ دیوانِ ابن ­یمین محرز و آثار برجای مانده هم مبیّن این مطلب است .

ـ در متن اشاره شده که بانی شهرستان « علاء الدّین » بوده که مربوط به قرنِ هشتم است در صورتی که مسجد جامع همانطور که در صفحۀ 44 آمده مربوط به قرنِ ششم است .

در صفحۀ 36 در موردِ شهرستان نوشته شده : « این تپّه ... زمانی محلّ رعیّت ­نشینِ روستـا محسوب می ­شده که در ارتباط با قلعۀ اصلی روستا قرار داشته است . در واقع از نظر تاریخِ شهرسازی ، قلعه عموماً نقشِ دفاعی داشته و نیروهای نظامی در آن اسقرار ( استقرار ) داشتند در کنارِ قلعه ، تپّۀ شهرستان محلّ رعیّت ­نشینِ روستا بوده است . »

ـ احتمالاً چون در داخلِ روستا کوچه­ ای به نام شاه­ نشین وجود دارد گُمان شده ، داخلِ فریومد نظامیان و در شهرستان رعیّت سکونت داشته است ولی مثنوی کارنامۀ دیوانِ ابن ­یمین می­ گوید ساکنانِ شهرستان حکومتیان و نظامیان بوده ­اند و تودۀ مردم داخلِ فریومد اقامت داشته ­اند !

  در صفحۀ 18 نوشته شده است : « به غیر از جاذبه­ های طبیعی از مهمّ­ ترین آثـارِ تاریخی بجای ( به جای ) مانده از دورانِ کُهن می ­توان به آرامگاه ابن ­یمین فریومدی ... آرامگاه شیخ حسن جوری ... و مقبرۀ سلطان سیّد علی ­اکبر ... و سدّ شیخ حسن جوری اشاره کرد . »  

ـ بازسازی آرامگاه ابن ­یمین و مزارِ علی ­آباد و مقبرۀ شیخ حسن جوری و سدّ ، همگی از سالِ 1350 به بعد بوده است که به این موارد آثارِ تاریخی به جای مانده از دورانِ کُهن گفته نمی ­شود ! 

  در مقدّمه و صفحۀ 38 نوشته شده است : « سلطان سیّد احمد فرزند امام موسی کاظم در فرومد و برادرِ سلطان سیّد علی ­اکبر در روستای علی ­آباد فرومد قرار دارد . »

ـ این نسبتِ برادری نیاز به سند و مأخذِ تاریخی دارد .

ـ علی­ آباد هم در تقسیماتِ کشوری اکنون از روستاهای فرومد نیست بلکه جزو استانِ خراسانِ رضوی است .

  در صفحۀ 42 نوشته شده است : « زیبایی بافتِ قدیمی روستای فرومد به علّتِ جریانِ آبِ قناتها ، ساواتها ( ساباطها ) و وجـودِ درختـانِ چنـارِ بزرگ می ­بـاشد که در زمـانِ میـر علاء الدّین کاشته شده ­اند ( است ) . بنا به گفتۀ حمدالله مستوفی حاکمِ منطقۀ جُوین که فرومد مرکزِ آن بوده و در قرنِ هشتم به فرومد ( فریومد )  تغییر یافته است . بناهای بجای ( به جای ) مانده از آن دوره بوده است . »

اوّلا ؛ حمدالله مستوفی قزوینی شاعر و نویسندۀ قرنِ هشتم است و همانطور که از نامش پیداست ، مستوفی ( حسابدار ، دفتردارِ خزانه ) بوده و حاکمِ منطقۀ جُوین نبوده است ! ( اینجا )

ثانیاً ؛ فرض کنیم که حمدالله مستوفی حاکمِ منطقۀ جوین بوده است ! منظور این آقای حاکمِ منطقۀ جُوین از اینکه گفته است : « فرومد مرکز آن ( جوین ) بوده و در قرنِ هشتم به فرومد تغییر پیدا کرده است . » چیست ؟!

ثالثاً ؛ برای قرنِ هشتم باید کلمۀ « فریومد » به کار بُرده شود .

رابعاً ؛ حمدالله مستوفی در کتابِ « نزهة القلوب » نوشته است : « جُوِین ولایتی است پیش از این داخلِ تومانِ بیهق بوده و اکنون مفرد است ، قصبۀ فریومد شهرستانِ آنجاست . »

 10ـ ادّعا شده که چنارها در زمانِ « میر علاءالدّین » کاشته شده است !

اوّلا ؛ این « میر علاء الدّین » کیست ؟ در تاریخِ فریومد نامِ « علاء الدّین محمّد » و « علاء الدّین هندو » ثبت شده که هر دو « وزیر » بوده ­اند نه « امیر » .

ثانیاً ؛ این ادّعا که چنارها در زمانِ ایشان کاشته شده بر چه پایه ­ای استوار است ؟!

ثالثاً ؛ اینکه ادّعا شده بناهای به جای مانده ، از آن دوره بوده ، منظور کدام بناهاست ؟ و کدام بناها از آن دوره به جای مانده است ؟ غیر از مسجدِ جامع مگر بنای دیگری هم مانده است ؟ که آن هم در صفحۀ 44 آمده مربوط به قرنِ ششم ( یعنی از دورۀ سلجوقیان ) است .

 11ـ در صفحۀ 37 نوشته شده : « در مسیرِ آبِ قنات ، آثاری از یک آسیاب وجود دارد . وجودِ سه مسجد نشان از فرهنگِ اسلامی و مذهبی بودنِ حاکمانِ وقت را حکایت می ­کند . مسجدِ قـاضی با ترمیـم در دوره ­های مختلف در حالِ حاضر قابلِ استفاده است ولی از مسجد میر علاء الدّین چیزِ زیادی باقی نمانده است . »

اوّلا ؛ بهتر است به جای « در مسیرِ آبِ قنات » نوشته شود « در مسیرِ آبِ رودخانه » نامِ آن رودخانه هم رودبار است .

ثانیاً ؛ در آن مسیر آثارِ چندین آسیاب ( آسیای آبی ) وجود دارد نه یکی .

ثالثاً ؛ مسجدِ قاضی ترمیم نشده بلکه بازسازی شده ، یعنی اتاقِ گِلی کوچکِ قبلی خراب شده و ساختمانی بزرگ با آجر و آهن ساخته است .

 

 رابعاً ؛ بهتر بود به مسجدِ خانقاه اشاره می ­شد ( خانقاه فریومد در قرنِ هشتم ) که مثلِ مسجد قاضی بازسازی شده و اکنون موردِ بهره­ برداری قرار می ­گیرد .

خامساً ؛ مسجد میر علاء الدّین چیست ؟ کجا بوده ؟ آیا چیز کمی از آن باقی مانده که گفته شده چیز زیادی از آن باقی نمانده است ؟

12ـ منظور از « ساواتها » در صفحۀ 42 چیست ؟ آیا منظور « ساباط / دالان » بوده است ؟!

13ـ منظور از کلمۀ « بجای مانده » چیست ؟

ـ کلمۀ « بجا » به معنای شایسته است و کلمۀ « به جا » به معنای در جای خود ، پس « بجای مانده » یعنی « شایسته مانده » و « به جای مانده » یعنی « باقی مانده » است . این واژه در صفحۀ 18 و 19 و 42 « بجای مانده » و در صفحۀ 38 ( به جای مانده ) ثبت شده است .

14ـ در صفحۀ 38 و 40 نوشته شده است : « در نوشته ­ها و مستنداتِ تاریخی به جای مانده مانندِ کتابِ سه هزار آیه که در شأنِ حضرتِ امیرالمؤمنین ( ع ) می ­باشد به نوشتۀ شیخ علی فلسفی و کتابِ بیست هزار زیارتگاه جهان جلدِ پانزدهم و کتابِ فرهنگِ آبادیها نوشتۀ دکتر محمّدحسین بابلی ( پاپلی ) ذکر شده است که مقبرۀ امامزاده سلطان سیّد احمد فرزند امام موسی کاظم در فرومد و برادر سلطان سیّد علی ­اکبر در روستای علی ­آباد فرومد قرار دارد . بانی بنا محمود ابن فخرالدّین احمد است این بنا زمانِ جلوسِ شاه طهماسب بن اسماعلیل ( اسماعیل ) خانِ صفوی به اتمام رسید . لازم به ذکر است که ضریح این امامزاده چوبی و مربوط به دورۀ صفوی بوده است تعویض گردیده و بر روی آن این اَشعار حکّ شده است .

هر که در این روضه در آید ز صدق وحی .......... تا هست دعایش به یقین مستجاب شود »

اوّلا ؛ مطلب نقل شده از کتابِ مذکور ، مستنداتِ تاریخی به جای مانده نیست . آقای شیخ علی فلسفی مطلبِ بدونِ سند و شفاهی را از آقای سیّد احمد حسنی نقل کرده ، ظاهراً آقای حسنی همان مطلبِ نقل شده از خودش را روی سنگ حکّ کرده و جلو بُقعه نصب کرده است ! کجای این مطلب مستندِ تاریخی به جای مانده است ؟!

ثانیاً ؛ آقای شیخ علی فلسفی گفته : من نویسندۀ کتاب سه هزار آیه هستم نه اینکه گفته باشد این مطلب را در آن کتاب نقل کرده ­ام .

ثالثاً ؛ در کتابِ « فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور » فقط طول و عرضِ جغرافیایی و ارتفاعِ مکانها از سطحِ دریا نوشته شده ، یعنی در موردِ « فرومد » و « بُقعه سلطان سیّد احمد » هم فقط طول و عرضِ جغرافیایی و ارتفاعِ آن از سطح دریا نوشته شده است .

رابعاً ؛ به یک بیت شعر ، اَشعار نمی ­گویند .

خامساً ؛ آن بیت چُنین است :

هر که بر این روضه درآید ز صدق .......... هست دعایش به یقین مستجاب

سادساً ؛ نوشتۀ متن ، روشن نمی ­کند که اشعار روی کدام یک نوشته شده است : ضریحِ فعلی یا صندوقِ قبلی ؟!

15ـ در صفحۀ 38 تا 41 چهار عکس از بقعۀ سلطان سیّد احمد و یک عکس از محلّ دفنِ شهدای روستا در قبرستانِ کوچۀ بالا درج شده است .

ـ یعنی در این کتاب هیچ اشاره ­ای به « مزار سادات » که با تحقیقاتِ انجام گرفته تا کنون قدمتِ بیشتر و شجره­ نامۀ روشن ­تری دارد نشده و از محلّ دفنِ شهدای کوچۀ پشند هیچ عکسی نیست . در صورتی که روستای فریومد از گذشته­ های دور ، همزمان دو قبرستان داشته و این جزو پیشینۀ تاریخی روستاست ، ظاهراً کسی که در امورِ روستا مشورت داده از این امر غفلت کرده است .

16ـ اشکالاتِ کتاب بیش از اینهاست مثلاً در مقدّمه نوشته شده است : « قصد داریم در این مجموعه دهستانِ فرومد و توابعِ آن را برای مردمِ ایران معرّفی کنیم تا چُنانکه شما عزیزانِ هموطن که در مسیر به طرفِ مشهدِ مقدّس مایل بودید از دهستانِ فرومد هم دیدن کنید . »  

ـ ولی در صفحۀ 8 فاصلۀ روستا را تا جادّۀ اصلی 12 کیلومتر نوشته در صورتی که 18 کیلومتر است .

اکنون باید پرسید :

چُنین کتابی چگونه داعیّۀ راهنمایی مردم و مسافران را دارد ؟

با این اشکالاتِ تاریخی و محتوای غیرعلمی ، مسئولانِ امر چگونه مجوّز چاپ داده ­اند ؟

یک موسّسه و نهادِ علمی مثلِ دانشگاه صنعتی شاهرود چگونه چُنین کتابی را منتشر کرده است ؟

خاطرات من از یک شهید


شهید سیّد علی حسینی در تاریخ 1 / 4 / 1348 در روستای ( شهر فعلی ) میامی به دنیا آمد ، دورۀ تحصیلی ابتدایی را در میامی و راهنمایی را در ورامین پیش خواهرش و متوسّطه را در هنرستان شاهرود طیّ کرد .

او در دورۀ متوسّطه به جهتِ حضور در جبهه نمی ­توانست در کلاسهای درس شرکت کند و فقط در امتحاناتِ پایانی شرکت می ­کرد . با پیگیری او در گردان سیّدالشهداء چادری مختصّ مطالعه بر پا شده بود تا فضایی برای درس خواندن فراهم شود .

او رفتاری شایسته داشت ، از والدینش به نیکی یاد می ­کرد ، با خرسندی از زنده دلی پدرش در  پیری سخن می گفت و این زنده دلی را از والدین آموخته بود . رفتار او آموزنده بود ، یک شب بینِ من و او بحثی شد ، من شروع به نقد و پاسخ کردم ، بعد آقای حسینی گفت : این برادر مهدی فکر می­ کند من پاسخ ندارم که سکوت کرده­ ام ، من سکوت کردم که مجادله نشود . این برخوردِ او موجبِ خاموشی من شد .

شهید حسینی وفادار و صمیمی بود . یک بار در بارۀ یکی از دوستانش صحبتی به میان آمد ، با لبخند و ذوقِ بسیار گفت : آهای ، من و او با هم برادریم !

در خاطره ­ای نوشته بودم : سیّد از آنهایی بود که با نور روی پیشانی­ اش نوشته شده بود « هذا شهید » و گفته بودم : ما در گردان سیّد الشّهداء ، گروهان مقداد ، دستۀ حنظله بودیم که سه تیم داشت ؛ پیمان ، شهادت ، شفاعت . هر صبح که جلو چادر صفّ می­ بستیم تا به برنامۀ صبحگاهی برویم ، این سخنان بر زبانِ افرادِ هر تیم با صدای بلند جاری می ­شد : « ما بچّه ­های دستۀ حنظله با هم پیمان می ­بندیم ، که اگر به شهادت رسیدیم ، همدیگر را شفاعت کنیم . » سیّد در میان همین بچّه­ ها بود ، در کربلای چهار که جمعی از بچّه ­ها آسمانی شدند او بر لبِ بچّه­ ها لبخند جاری می ­کرد و در کربلای پنج چند روزی که در فرمانداری آبادان منتظر بودیم تا در آن قسمت خطّ مقدّم به ما سپرده شود ، لحظه به لحظه خبر شهادتِ دوستان را رصد می­ کرد ، به محض رسیدن به خطّ مقدم ، قبل از آنکه در سنگرها جای بگیریم ، گلوله ­ای در وسطِ بچّه ­ها منفجر شد و صدای بچّه ­ها به « یا حسین » بلند شد ، تصویر حسین بن علی ( ع ) با عبا برایم مجسّم شده بود که نظاره می ­کند ، من و تنی چند مجروح شدیم ، حسینی و دوستانش در تاریخ 25 / 10 / 1365 آسمانی شدند .  

        

من وقتی مطلبی را که شهید حسینی ده روز قبل از شهادتش در دفتر خاطراتم به یادگار نوشته ، می­ خوانم ، تحتِ تأثیر عُلوّ طبع و بزرگواری این شهید گرانقدر قرار می گیرم .

باسمه تعالی

قالَ علی علیه السّلام:
مِـنْ کُنُـوزِ الْجَنَّـةِ الْبـرُّ وَ إِخْفـاءُ الْعَمَـلِ وَ الصَّبْـرُ عَلَـى الرَّزایـا وَ کِتْمـانُ الْمَصـائِبِ .
از گنجهاى بهشت ؛ نیکى کردن و پنهان داشتنِ عمل و شکیبایی بر ناملایمات و پوشیده داشتنِ مصیبتهاست .

برگ و بار از خود بیفشان ، برگ و بارت می­ دهند

در حــریــمِ آشنـــــــــای دوسـت بـارت می ­دهند

چند می­ پیچی به خود از بی ­قـراریهـا چو مـوج ؟

در دلِ ایـن بـی ­قـــــراریهـــا ، قـــرارت می­ دهند

چـون شهیــدانِ خــدایـی گـر بـرون آیی ز خویش

راه در دارالامــــان وصــــــــــــلِ یـــارت می ­دهند

دست بـرداری اگـــر از این جهــــــــان آب و گِـــل

آب خضـــر از چشمـه­ ســار روزگـــارت می ­دهند

دیـــده را هـر شب اگـر از شــوق بـارانــی کنـی

دامنـی گــوهـــر زِ چشـــمِ اشکبــارت می ­دهند

بـا تعهّـــــد گــر درآمیــــــــزی چـو مـن لفظِ دَری

گــوهــرِ مضمــون بــه شعـــر آبـــدارت می­ دهند

از سرورِ عزیزم آقای مهدی یاقوتیان التماس دعا دارم و از شما می ­خواهم اگر بدی از این حقیر دیده ­ای به بزرگواری خود ببخشی ـ التماس دعا

تُرابِ قُدومِ مجاهدین ، بندۀ کمترین ، سیّد علی حسینی ـ دزفول 15 / 10 / 1365

 

قسمتی از وصیّتنامه

معبودا ! پاک پروردگارا ! سالها از عمرم سپری شد و شب و روزها از پشتِ سر هم رسیده در خزیدند و چهرۀ واقعی زندگی به صورتِ معمّای ناگشودنی همواره آزارم می ­داد و با گذشتِ روزگاران آن چهرۀ ملکوتی پوشیده ­تر می گشت تا آن هنگام که راهی کوی تو ای محبوب معشوق گشتم ... .

در تاریخ 23 / 7 / 1366 تنها در کنارِ مدفن شهید نشسته بودم و به یادِ خاطرات و لحظۀ خداحافظی با پدرش که من از داخلِ اتوبوس شاهد بودم ، افتادم . سورۀ حمد و توحید را قرائت کردم و قسمتی از وصیتنامه ­اش را که بر روی سنگِ قبرش نوشته بود یادداشت کردم : « خود را برای تحمّل رنجها و مصیبتها آماده کنید ، دل قوی دارید که قادرِ یکتا ، پشتیبان و نگهبانِ شماست و تنها اوست که شما را از شرِّ کافران و دشمنان نجات می­ بخشد . »

درج شده در اینجا و   اینجا