سیّد رضا ضیایی
سبز مثلِ چنار
شب یازدهم ماه رمضان 1434 قمری برابر با 28 / 4 / 1392 خورشیدی جلو دربِ خانه اش ایستاده ایم ، بر سردربِ خانه اش آیه «بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» حکّ شده است . پس باید این آیه را زمزمه کرد و وارد شد . حسن نهضتی از قبل با یکی از فرزندانش هماهنگ کرده ، یعنی منتظرند . حسن خودش و مرا معرّفی می کند . من به گونه ای که بهتر بشناسد خودم را معرّفی می کنم : من نوه صفرعلی هستم ، پسرِ حسن صفرعلی . می گوید : می شناسم . همسایه باغ بودیم . راستی را ! باغِ پدر یا پدر بزرگِ من در صحرای علی عینو / علائیّه فرومد با باغ پدرِ ایشان دیوار به دیوار هم است . از درختِ انجیرش یاد می کند . او امّا اجدادِ خودش را این گونه نام می بَرد :
من سیّد رضا فرزندِ سیّد ابراهیم فرزندِ سیّد محمّدعلی فرزندِ سیّد رضا فرزندِ سیّد میرزا فرزندِ سیّد .
چنار سیّد که در ضلعِ جنوبِ شرقی شهرستان بود و در روز « سیزده به در » سیّدها آنجا جمع می شدند از همان سیّد بوده است .
پس شجره نامه این سیّد به شجره چنار می رسد ، سرسبز و دامن گُستر تا دیگران در سایه اش بیاسایند .
سیّد رضا متولّد 1317 خورشیدی است و تا 12 ـ 13 سالگی در فرومد بوده ، تا سالِ سوم در مدرسه حیاطِ نو ( سر حمّام ) درس خوانده ، ادامه اش را در مدرسه پُشت قلعه ، که بعد خان آن را به برادرش سردارآقا فروخته . سالِ ششمِ ابتدایی را که به پایان رسانده ، راهی مشهد شده و در مدرسه میرزا جعفر ( دانشکده رضوی کنونی ) برای تحصیلِ دروسِ حوزوی رَحلِ اقامت افکنده ؛ چند تن از همدوره ای های فرومدی اش اینها بوده اند : حاج حسین همّتی ، شیخ رضا تُرک ( دقیقی ) ، شیخ ابوالقاسم مرادی ، شیخ محمّد مدّاحی ، شیخ حبیب الله عزیزی ، شیخ علی کلانتریان / قُدسی که در راهپیماییهای مشهد شهید شده و ...
4 سال در مشهد پای درسِ حُجّت هاشمی ، مهدوی دامغانی ، مروارید و ... شاگردی کرده و در سال 1332 آخِر دولتِ مصدّق در 16 ـ 17 سالگی راهی دیارِ نجف شده است . « شیخ حامد » در نجف او را از رفتن به سامرّاء منصرف می کند و نامه ای برای « شیخ محمّد عزیزی » می نویسد تا با خودش به نجف ببرد ، « سیّد رضا » با نامه شیخ حامد واردِ حُجـره همولایتی اش ، شیخ محمّد عزیزی صاحبِ تفسیرِ « الجدید فی تفسیر القرآن المجید » می شود ، یک ماه بعد برای خودش حُجره ای تهیّه می شود .
دو تن دیگر از همولایتی های همدوره اش در نجف « شمس الدّین واعظی » و « نورالدّین واعظی » فرزندانِ شیخ حامد هستند . مدّت تحصیل و تدریس اش در نجف 20 سال طول می کشد . طبیعتاً ازدواجش هم در نجف رُخ می دهد .
در مدّتی که در نجف بوده ، دو تن از فرومدیها ( حاجی خسرو و حاجی عابدین ) در راه برگشت از مکّه برای دیدنش به مدرسه قوام الدّین شیرازی می روند و برای دیدنِ دو نفر هم او به مسافرخانه آنها می رود ( سیّد غلامحسین و علی میدی خو / مهدی خان ) منظورش مرحوم سیّد غلامحسین حسینی و مرحوم علی قلیچ است . می گویم : « علی میدی خو » پدر بزرگ من است ، آن موقع مادرم با پدر و مادرش به کربلا آمده اند .
در سال 1349 به ایران می آید و در تهران ساکن می شود البتّه « شیخ محمّد تقی » از اهالی میامی و از دوستان سیّد رضا نامه ای در معرّفی او ، برای آیت الله العظمی شاهرودی می نویسد و این موجب می شود که مدّتی با ایشان همکاری کند بعدها یکی از دوستانش به او می گوید : « من می خواهم به مشهد بروم چند روزی به جای من امام جماعتِ مسجد باش » با پذیرش آن می فهمد که این بهانه بوده تا او را در آن مسجد ماندگار کنند . بنابراین او 20 سال در تهران « مسجد امام حسین » در قُلهک امامتِ نمازِ جماعت را بر عُهده می گیرد و پاسخگوی مسائلِ شرعی مردم است .
سیّد رضا بعضی مطالب را نمی گوید باید از زبانش علّت ترکِ امام جماعت و آمدن به مشهد را بیرون کشید . تا بگوید : « ... ؟! »
در سال 1369 راهی مشهد می شود . و مدّتی در دفتر آقای مصباح ممتحن می شود . به قولِ خودش این ممتحن بودن ... !
اوّلین کتابش به نامِ « اختلافِ فتوا از چیست ؟ » در قم منتشر شده ، رساله « نماز جمعه » ایشان در دستِ چاپ است و چند کتابِ آماده چاپ هم دارد . «غنا در اسلام » ؛ «تفسیر علی ابن ابراهیم قمی ( در 4 مجلّد )» ؛ «شرح زیارت جامعه کبیره ( در 4 ـ 5 مجلّد ) »
و تفسیری در دستِ نوشتن دارد به مثابه تفسیر البُرهان که قصد دارد در آن روایاتِ تفصیلی ، تأویلی و تنزیلی مشخّص شود .
سیّد رضا علاوه بر فرزندان روحانی / کتابهایش ، فرزندان جسمانی هم دارد که هر کدام به مثابه شاخه چناری ، سایه گُسترند تا آن «چنارِ سیّد» هنوز سر بر آسمان و ریشه در زمین داشته باشد . راستی را ! که برای فرزندانش هم درس معلّم زمزمه محبّت بوده است .
درس مـعـلّـــــم ار بُـوَد ، زمـــــزمـه محبّتـی .......... جمعه به مکتب آورد ، « طفلِ گُریزپای » را
بعضی کشاورزان فرومدی که گندم یا جُوْ می کارند فرزندانشان که در شهرهای دیگر هستند با هم هماهنگ می کنند و در فصلِ برداشتِ محصول ، به فرومد می آیند تا در دِروْ و خرمنکوبی و آوردنِ کاه و گندم یا جُوْ به پدرشان کمک کنند . یکی از دوستان یک بار می گفت : پدرم راضی نیست که من به جای رفتنِ خودم به فرومد ، پول بدهم تا کارگر بگیرد بلکه حضورِ خودم و کمک و همراهی کردنِ من برایش مهمّ است !
سیّد رضا ضیایی محصولش را کاشته ، جمع و برداشت کرده و به خرمن ریخته ، نیاز به کوبیدن دارد تا کاه و گندم از هم جدا و راهی کُندی / کندوها شود . اکنون نوبتِ فرزندانش شده تا او را یاری رسانند . این کتابها محصولِ یک عُمر تلاشِ سیّد رضا ضیایی است ! اگر محصولش دیم باشد و آبِ کافی نخورده و گندمهای پُر مغز نداشته باشد ، کاه که دارد ! همّتش که ستودنی است ، خلاصه ای از آن که قابلِ عَرضه کردن هست ؟ نیست ؟! احسانِ به والدین حُکم می کند ، قبل از آنکه دیر شود ، فرزندانش آستینِ همّت بالا زنند .
در تاریخ دوم مهر 1392 مطلبِ بالا را برای فرزندش محمّدعلی تلفنی خواندم . گفت : مقداری را تایپ و ویراستاری و چاپِ کتاب « نماز جمعه » را هم پیگیری کرده ایم ولی هزینه می خواهد .
نُکته : از مرتبه قبل ( 28 / 4 / 1392 ) سرپوشِ خودکار جا مانده بود ، آن را در یکی از طبقاتِ قفسه گذاشته ، بلند می شود می آورد . می گویم : این سرپوش ارزشی ندارد ، حالِ شما مهمّ است ، مرا به یادِ داستانِ امام سجّاد می اندازد .
می گوید : « نَخ » !
می گویم : بله . همان که امام سجّاد نَخی از لباسش کَند و به طرفِ مقابل داد تا در اِزای قَرض آن را نگه دارد . مهمّ آن دقّت و مُراقبه است .
فریومد / فرومد
مهدی یاقوتیان ـ کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و پژوهشگرِ تاریخ محلّی
« فریومد » نامِ قبلی و قدیمی روستای « فرومد » بوده است . این روستا در مرزِ استانِ خُراسانِ رضوی و استانِ سمنان قرار دارد .
قدیمی ترین مطلبی که دربارۀ فریومد / فرومد مطرح شده ، « سـرو فریومد » است . کتابِ تاریخ بیهـق ( که در قرنِ ششم هجری نوشته شده ) بدان اشاره کرده و در آنجا گفته است : این سَرو 1691 سال یعنی 17 قرن قِدمت داشته که به دستِ زرتشت کاشته شده است ، از قرنِ ششم تا کنون نُه قرن گذشته یعنی میتوان گفت : پیشینۀ این روستا حدّاقلّ به 25 الی 26 قرن قبل بر می گردد . سَرو فریومد و سَرو کِشمر / کاشمر هر دو به دستِ زرتشت کاشته شده ، سَرو کاشمر بُریده و سَرو فریومد سوزانده شده است .
دومین مطلب گذرِ امامِ هشتمِ شیعیان از فریومد در مسیرِ هجرتِ تاریخی خود میباشد که برای فرومدیها شَعَف اَنگیز است .
سومین مطلبِ تاریخی « مسجد جامع فریومد » است ، گر چه بسیاری از نقوش و کتیبه های آن از بین رفته امّا هنوز از پسِ قرنها پابرجاست ، ساختِ مسجدِ جامعِ فریومد به دورۀ سلجوقیان یعنی قرنِ ششم باز می گردد و بعضی آن را تا قرنِ دوم هم جلوتر بُرده اند چون شبیه مسجدِ جامعِ شیراز است که در قرنِ دوم به دستِ عَمرو لیث ساخته شده است . برخی آن را آتشکده دانسته اند که بعد تبدیل به مسجد شده است .
چهارمین اثرِ تاریخی که اکنون تَلّی خاک از آن برجای مانده ، مخروبه های قَلعه و عِمارتِ شهرستان است ، که به دستِ علاء الّدین محمّد وزیر در قرنِ هشتم ساخته شده ، در قرنِ هشتم فریومد مرکز ِایالتِ خُراسانِ بزرگ بوده است .
پنجمین اثرِ تاریخی ، خانقاه فریومد است ، از خانقاه چیزی بر جای نمانده ، بلکه محلّه ای بدین نام است امّا خوشبختانه وقفنامۀ مکتوبِ آن در کتابِ « حدائق الوثائق » نوشتۀ حکیم الدّین محمّد بن علی النّاموس خواری فریومدی موجود است . در قسمتی از این وقفنامه آمده است :
و بَعدَما که این بُقعه را بر زُمرة زُوّار و فِرقِة فُقراء و رَفَقة ابناء السّبیل وقف گردانید ، جهتِ اطعامِ طوائفِ اُمَم ، عَلی تَفاوُتِ مَراتِبِهِم و تَبایُنِ مَذاهِبِهِم . حالیا املاک که بارز میگردد در این مواضع مذکوره بر این بُقعة متبرّکه وقف کرد و چون محبّتِ اولادِ رسول ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ ـ سراپای وجودِ مبارکِ او را مزیّن گردانیده است و با اجزا و اعضای او ، کَالدَّمِ وَ اللَحمِ در آمیخته ، شرط فرمود که ؛
* خادمِ این خانقاه تابعِ اهلِ نبی و معتقدِ شیعۀ امیرالمؤمنین علی ولیّ ـ عَلیهِمُ الصّلوة وَ السَّلامُ ـ باشد .
* و از سرِ کَرَم بینهایت و اِنعامِ بیمنّت لفظِ مبارک راندند که هر چه بدین بُقعه فرود آید ـ عَلی اَیِّ مَذهَبٍ یَکونُ مِنَ المَذاهِبِ الاِسلامِیَّةِ ـ مدّت مُقام بیشرط ثَلاثَةِ اَیّام او را اِطعام کند . لا یَقتُرُ وَ لا سَرَفَ و اِن کانَ لا بُدَّ مِنَ الطَّرَفَینِ فَالسَّرفُ فَاِنَّهُ اَولی بِالشَّرَفِ .
این جملات یادآورِ سخن ابوالحسن خرقانی است که گفته است : هر که بر این سَرای درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ، آن را که در نزدِ خدای تعالی به جانی اَرزد در نزدِ بوالحسن به نانی ارزد .
هر تَن که خدای را به جـانی ارزد
بایـد که تـو را نیز به نـانـی ارزد
از لطفِ تو گر غَمزده ای شـاد شود
نـزدِ خِـرَد این مُلک جهـانی ارزد
دیوان ابن یمین ، ص 669
ششمین اثرِ تاریخی را میتوان آرامگاهِ ابن یمین فریومدی قطعه سَرای معروف بر شُمرد . تعمیرِ این آرامگاه به سالِ 1353 خورشیدی بر می گردد امّا خودِ این شاعرِ قطعه سرا زاده شده به سالِ 685 و درگذشته به سالِ 769 هجری قمری است . به گفتۀ دولتشاه سمرقندی در « تذکرة الشّعراء » ، ابن یمین در صومعۀ پدرش دفن شده است ، پس این آرامگاه نشانِ از دو شاعرِ فریومدی دارد . پدرِ ابن یمین ، محمّد طُغرایی در سالِ 722 در فریومد درگذشته و صاحبِ چند کتاب است که نسخه های خطّی آن در حالِ آماده شدن برای انتشار است .
دو مزار هم در فریومد هست که یکی وابسته به همان خانقاه و دیگری مرتبط با ساداتِ زُباری است ، یعنی فرزندانِ مُحدّث ابویعلی زید که از فریومد به اصفهان رفته و در آنجا درگذشته ، آرامگاهِ شاه زید یا امام زید در اصفهان مُنتَسب به اوست .
خاندانِ زنگی فریومدی به پنج نسل وزیر بوده اند ، علاء الدّین محمّد و پدرش عماد الدّین محمّد و محمود و طاهر زنگی فریومدی و علاء الدّین هِندو و چند تَنِ دیگر .
علاء الدّین محمّد به دستِ سربداران به قتل رسیده ، یعنی فریومد از درگیری سربداران که در حَوالی باشتین است بی نصیب نبوده ، شیخ حسن جوری از همان حوالی به سبزوار آمده و با شیخ خلیفه که در مسجد سبزوار به دار آویخته شده همداستان گشته است . آرامگاهِ شیخ حسن جوری نیز در 12 کیلومتری فرومد یعنی میرعَلَم و فیروزآباد است .
دانشمندانِ فریومدی بسیارند ، حوزۀ علمیّۀ عمادیّه در کنارِ مسجدِ جامع ، محلِّ نَشو و نمای دانشمندان و نوشتنِ کُتبِ تفسیر و سایرِ علوم بوده است . حکیم الدّین فریومدی در قرنِ هشتم در فریومد دار الحَدیث تأسیس کرده است .
بیمارستانِ فریومد که دکتر شریعتی دوبار در مجموعه آثارش بدان اشاره کرده و به استنادِ آن گفته ، در قرنِ هشتم دختران پرستار و نِرسینگ بوده اند و شروعِ پرستاری از جنگِ جهانی اوّل توسّطِ خانم نایتینگِل نیست ، مربوط به اسلام و فرهنگ شرق و نمونههایی مانندِ بیمارستانِ همین روستاست .
تفسیر الجدید را شیخ محمّد عزیزی / سبزواری از همین روستا نوشته که در بیروت در هفت مجلّد منتشر شده و یکی از مراجعِ کنونی پایگاه علمی نجف آیت الله العظمی شمس الدّین واعظی زادۀ همین روستاست . موطنِ اصلی پدرش شیخ حامد و پدرانش نیز در همین روستا بوده است .
حکیمان و دانشمندانِ فریومد / فرومد
سیّد اجلّ ابویعلی زید ( محدّث ) ، سیّد اجلّ فخرالدّین ابوالقاسم علی ( رئیس ) ، سیّد اجلّ عزّ الدّین ابویعلی زید ( رئیس ) ، فخر الدّین حسین ، الحکیم یحیی بن محمّد الضیائی الفریومدی ( شاعر ) ، الحکیم ابوالعلاء حمزة بن علی المجیری ( شاعر ) ، الحکیم تاج الحکماء الموفّـق بن مظفّـر القـوامی ( شاعر ) ، ناصح الدّین ابراهیم بن على النظام الکاتب البیهقى ( نویسنده ) ، حکیم الدّین محمّد بن علی النّاموس الخواریّ الفریومدی ( نویسنده ، محدّث ، عارف ، صاحبِ کتابخـانه و دارالحدیث فریومد ) ، قطب الدّین امیر حیدری ( عارف ) ، علی حیدری ، یمین الدّین سیّد حسن ، شیخ بدر الدّین معرّف ( عارف ) ، امیر یمین الدّین الطغرائى الفریومدى ( شاعر ) ، محمـود بن یمیـن الـدّین / ابن یمین ( شاعر و نویسنده ) ، مجتهد حسین ( فقیه مدرسۀ عمادیّۀ فریومد ) ، مسعود کافی ( مدرسۀ عمادیّه ) ، مدرّس شمس الدّین ( مدرسۀ عمادیّه ) ، نایب فریومدی ( نویسندۀ ذیلِ مجمع الانساب ) ، محمّد بن حبیب الله سبزوارى نجفى / عزیزی ( مفسّر قرآن ) ، آیت الله شیخ حامد واعظی ( مدرّس ) ، آیت الله شمس الدّین واعظی ( فقیه / نجف ) ، آیت الله سیّد رضا ضیایی ( نویسنده ) ، ...
حاکمان ( خاندانِ زنگی فریومدی که چند نسل وزیر بوده اند . )
خواجه عزّ الدّین طاهر فریومدی ( نیابتِ مطلقِ حکومتِ خراسان و مازندران )
فرزند طاهر : صاحب اعظم وجیه الدّین زنگی الفریومدی ، ( وزیر و مستوفى خراسان )
فرزندان وجیهالدّین : نظام الدّین یحیی ، عزّ الدّین طاهر ، خواجه علاء الدّین هندو ( وزیرِ کرمان )
خواجه جلال الدّین بایزید ( واقفِ خانقاه فریومد ) ، بهاء الدّین زکریّا ، تاج الدّین محمود
فرزندانِ تاج الدّین محمود : خواجه عماد الدّین محمّد ( وزیر و واقفِ خانقاهِ سلطانیّۀ زنجان ) ، خواجه نجم الدّین خضر
فرزند عماد الدّین محمّد : خواجه علاء الدّین محمّد ( وزیرِ خراسان )
خواجه وجیه الدّین زنگی ، جلال الدّین محمود ، غیاث الدّین بن علی فریومدی ( نایب ) و ...
نگاهی به محصولاتِ فرومد
فلفل از محصولاتِ صادراتی فرومد است . دربارۀ فریومد سخن بسیار است ، می توانید به وبلاگ « خطّۀ فریومد / فرومد » مراجعه کنید .
برخی از محصولاتِ فریومد در تاریخِ بیهق این گونه معرّفی شده است :
در دیهِ ششتَمَد آبى [ گُلابی ] باشد شیرین گرانسنگ که مدّتى بتوان نهاد که خلل نپذیرد ، و انجیرى باشد زردِ لطیف چُنانکه از لطافت خشک نتوان کرد و انجیرِ سفید و زردِ فریومد خشک توان کرد .
در دیه فریومد انجیرِ سُرخ و انجیرِ زرد خیزد چُنانکه خشک کنند و در کتابِ قانون آورده است که بهترین انجیرها و موافق تر با طبعِ مردم انجیرى بود که اوصافِ آن در انجیرِ فریومد موجود است و آنجا کاریزهاى آب بسیار است و هواى سَهلى و جَبلى دارد ، میوۀ آن به غایت موافق بود ، و از تناولِ آن امراض کمتر تولّد کند .
در فریومد و حدودِ آن خَلیّه مُنج اَنگبین [ کَندوی زنبورِ عَسَل ] باشد و عسلى به غایتِ کمال چُنانکه در دیگر نواحى نیشابور مثلِ آن نیست .
تاریخ بیهق ، ص : 278 ـ 280
نانِ محلّی فرومد
کلوچۀ فرومد
آش جوشبره و آش وَبُرده ( رشته )
علف خرس ( زالزالک )
این معرّفی به درخواستِ شرکت تعاونی توسعه عمران دهستان فرومد
برای ارائه در محلّ دائمی نمایشگاه های بینالمللی تهران ( دیماه 1395 ) نوشته شد .
فریومد و اصفهان مثلِ یاقوت و مرجان
آقای دکتر عبدالرّحیم قنوات استادِ تاریخ دانشکدۀ الهیّات دانشگاه فردوسی مشهد در وبلاگِ خود به نام « ماهروز » وبلاگِ « خطّۀ فریومد / فرومد » به مدیریّت مهدی یاقوتیان و وبلاگِ « تاریخِ مردمِ اصفهان » به مدیریّت دکتر عبدالمهدی رجایی را موردِ تحسین قرار داده و از نظم و دقّت و پُشتکارِ و کار محقّقانۀ مدیرانِ این دو وبلاگ ستایش کرده و آنها را سپاس گفته است . دکتر قنوات تا کنون چند بار این کار را کرده و یک مطلب هم در موردِ درختِ سرو فریومد نوشته است . دکتر قنوات تاریخ می خواند ، تاریخ می داند و کار سختِ تحقیق و پژوهش را می فهمد برای همین گاه گاهی خدا قُوّتی می گوید . مثلِ بعضی از فرومدیها نیست که از این کار بُخل می ورزند ، یا ... وبلاگ را نگاه می کنند ، مطلبی یا عکسی را برای خودشان بر می دارند ، سپاسگزاری که نمی کنند هیچ ، آن مطلب را وقتی در وبلاگ یا تلگرام یا ... درج می کنند به نامِ خودشان درج می کنند ! من هم از ایشان سپاسگزارم که با این کارش فرقِ گذاشته است بینِ یاقوت و سنگِ خاره ! و باز می شناسد یاقوت را از خَزَف !
مدّتهاست دوست داشتم در بارۀ قرابتِ فریومد و اصفهان مطلبی بنویسم و آن را گذاشته بودم برای وقتی که از نزدیک « بُقعۀ شاه زید اصفهان » را ببینم . کنار هم قرار گرفتن دو وبلاگ « خطّۀ فریومد و تاریخِ مردمِ اصفهان » در « ماهروز » مرا بر آن داشت تا در خیالِ خود همگام با ابویعلی زید از فریومد تا اصفهان بروم .
سیّد اجلّ ابویعلی زید
السّیّد الرئیس الأجلّ ابویعلى زید بن السّیّد العالم على بن محمّد بن یحیى العلوى الحسینى الزبارة الفریومدى
از خاندانِ نقابت و بزرگى بوده است ، و مَفاخرِ او و آباى او در کتابِ لُباب الانساب بیاورده ام و او سیّدى مُتنعّم و مُتجمّل بوده است و با مُرُوّتِ تمام و مَسکنِ او دیه فریومد بوده است و او را در آن حدود اَملاکِ بسیار بوده است و او روایتِِ احادیث از سیّد ابومنصور ظفر کند و حاکم ابوالقاسم جنکانى خدا که مُحَدّثِ خراسان بود به دیه فریومد انتقال کرد و نیشابور را وداع کرد و از این سیّد احادیث سَماع کرد . و از مَسموعاتِ این سیّد است بدان روایت که سیّد ابومنصور روایت کند ... از رسول صلّى اللّه علیه انّه قال :
مَن سَمِعَ مِنّا حَدیثاً فَبَلَّغَهُ کَما سَمِعَهُ فَاِنَّهُ رُبَّ مُبَلِّغٍ اَوعَى مِن سامِعٍ .
و چُنین روایت کنند که چون فرزندِ او سیّد اجلّ فخرالدّین ابوالقاسم على از قرارِ مَکین به عالَمِ تکوین آمد او به دیه فیروزآباد بود ـ روى به حضرتِ عراق داشت به اصفهان ـ و عُمرِ او به مُعتَرک المَنایا رسیده بوده ، چون بشارتِ این مولود به سَمعِ او رسانیدند ساعتى تفکّر کرد ، پس از فوارّۀ دیده اشک بر رُخسار راند و گفت : دیروز که من به فرزند حاجتمند بودم حقّ تعالى تقدیر نکرد و فردا که این طفل به پدر حاجتمند بُوَد من نباشم ، و الفال على ما جرى ، در این سفر در اصفهان دنیا را وداع کرد و به رحمتِ حقّ تعالى پیوست فى شهور سنة سبع و اربعین و اربعمائه [ سال 447 ] .
[ تاریخ بیهق ، ص 186 ـ 187 ]
و أبویعلى زید بن علی بن محمّد بن یحیى بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن عبد الله زبارة حدث عن السّیّد الأجلّ أبی منصور ، فکان یسکن قریة فریومد و لَه أمالی حسنة و روایات صحیحة .
قال الحاکم أبوالقاسم الحسکانی : أنه أقمت عنده بفریومد مدّة و قرأت علیه .
[ لباب الأنساب والألقاب والأعقاب ، 1 / 50 ، أبوالحسن ظهیرالدّین علی بن زید البیهقی ، الشهیر بابن فندمه ]
« اَمالی ؛ مجموعۀ حدیثی است که شیخ حدیث ( استاد ) در مجالسِ متعدّد آن را املاء فرموده باشد ... و از این رو آن را مجالس نیز نامند . امالی از نظرِ قوّتِ اعتبار و دوری از احتمالِ سهو و نسیان نظیرِ اصل است ... . »
[ تاریخ حدیث ، کاظم مدیر شانه چی ، سمت ، چاپ اوّل ، پاییز 1377 ، ص 188 ]
در خاطراتم نوشته ام که روزِ دوشنبه 1 / 6 / 1378 در حسینیّۀ محلِّ پشندِ فرومد در نمازِ جماعت به امامتِ ایشان شرکت کرده ام .
در تاریخِ 19 / 8 / 1390 نامه ای به ایشان نوشتم که توسّطِ جناب نجم الدّین سعیدی در نجف به دستِ ایشان رسیده و پاسخِ آن را به بعد موکول کرده بود و گفته بود اگرچه در سایت اشاره ای به فرومد نشده امّا اِبایی از فرومدی بودنم ندارم .
بر این مبنا مطالبِ ذیل در بارۀ فرومدی بودن آیت الله شمس الدّین واعظی به استنادِ اسنادِ موجود و خاطراتِ مردم ثبت می شود .
شیخ حامد واعظی در تاریخِ بیستم اردیبهشت ماه 1310 از راهِ خانقین به وطنِ اصلیِ آبـاءِ خود ، ایران می آید و در فرومد که از تـوابـعِ شاهرود و محلِّ سکونتِ سابقِ پدرش بوده ساکن می شود و به وعظ مردم می پردازد ، در فـرومـد با خانمی به نامِ « خدیجه » خواهرِ مرحوم « کربلا غلام فلّاح » ازدواج می کند . نتیجۀ این ازدواج 3 فرزند بوده است . ( شمس الدّین ، نورالدّین ، فاطمه ) البتّه خواهر شیخ حامد مرحوم « ربابه » ( متولّد اوّل جوزا 1275 ـ متوفّی 13 / 9 / 1370 ) در 17 سالگی یعنی سال 1292 در فرومد با کربلا غلام فلاح ازدواج کرده است . شیخ حامد تا پنجم فروردین 1320 در فرومد به وعظ و کشاورزی می پردازد و مدّتی به دانش آموزانِ مدرسۀ سینای فرومد درس می دهد . او به اجبار متّحدالشّکل می شود و لباسِ روحانیّت را کنار می گذارد . در همین ایّام به بهانۀ مشکلِ خدمتِ سربازی از تدریس باز می ماند و با دسیسۀ بخشدارِ وقتِ میامی و بعضی فرومدیها از جمله دو تَن از مُلّاهای روستا که چشمِ دیدنِ او را نداشته اند متّهم و حدودِ شانزده ماه زندانی می شود . اینجا
بعد از آن هم همان افراد او را تهدید می کنند . می توان گفت این عوامل موجبِ تَرکِ او از فرومد گردیده است ! او که قصدِ سفر به عتبات را می کند با مرحومِ « رُقَیّه » خواهرِ مرحوم « شیخ محمّد سعیدی » ازدواج می کند و راهیِ عتباتِ عراق می گردد ، نتیجۀ این ازدواج 14 فرزند بوده است .
آیت الله سیّدرضا ضیایی از علمای فرومد در خاطراتش از درس خواندنِ شمس الدّین واعظی در فرومد یاد می کند . و حاج حسن تاجی متولّد 1315 می گوید : در فرومد با سیّد رضا ضیایی و شمس الدّین واعظی و برادرش نورالدّین در مدرسه همکلاس بودیم . و سیّد احمد هاشمیانپور می گوید : به استنادِ تحصیل شمس الدّین در فرومد در ایّامی که در ایران بود برایش شناسنامۀ ایرانی گرفته شد .
آیت الله واعظی اکنون ساکنِ نجف است و فرومدیهایی که به دیدارش رفته اند از مهمان نوازی و گُشـاده رویی او سخن می گویند .
چکیدۀ زندگینامۀ
آیت الله العظمى شیخ شمس الدّین واعظی ( دام ظلّه )اینجا
این متن از سایت ایشان گرفته شده و دکتر علی ضیغمی استادِ محترمِ دانشگاهِ سمنان آن را ترجمه کرده است . تلخیص و چینش آن را مدیر وبلاگ انجام داده است . اینجا و اینجا
آیت الله العظمى ، مرجعِ تقلیدِ بزرگوار ، شیخ شمس الدّین واعظی ، بزرگ تر از آن است که ما ایشان را در چند سطر معرّفی کنیم ؛ هموکه مقلدانشان هر روز در سرتاسرِ جهان رو به افزایش هستند . ولی به هر حال در نگاهی گُذرا به زندگی آن بزرگوار باید گفت :
آیت الله العظمى شیخ شمس الدّین واعظی فرزندِ آیت الله شیخ حامد ، فرزندِ خطیبِ برجسته ، شیخ عبدالقهّار واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) می باشند . آیت الله شیخ شمس الدّین واعظی حَفَظَهُ الله تعالى در سالِ (1356 هـ / 1936م / 1315 هـ.ش ) در شهرِ مقدّس کاظمین پرورش یافتند ، تحصیلاتِ ابتدایی را به پایان رساندند ... سپس در سالِ ( 1374هـ / 1954م/ 1333هـ.ش ) به همراهِ برادرِ مرحومشان حجة الإسلام و المسلمین شیخ نورالدّین واعظی ( رَحِمَهُ الله ) به نجف رفتند .
اساتیدِ دورۀ مقدّمات و سطوح در شهرِ کاظمین
آیت الله العظمى فاضل لنکرانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
استادِ فاضل و مربّی بزرگ أحمد أمین صاحبِ کتابِ ( التکامل فی الإسلام )
آیت الله سیّد حسن حیدری
پدرشان آیت الله شیخ حامد واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) اینجا
اساتیدِ دروسِ سطحِ عالی در نجف
آیت الله شیخ مجتبى لنکرانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
آیت الله شیخ کاظم تبریزی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
آیت الله شیخ محمّد سبزواری ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) اینجا
کارهای اجرایی و خدماتی
تبلیغ و وکالتِ آیت الله العظمى سیّد محسن حکیم ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) در منطقۀ الحیدریّة ( خان النص )
ساختِ یک حسینیّه در مسیرِ زائرانِ پیادۀ حرمِ سیّد الشهداء إمام حسین ( علیه السّلام ) ، به نامِ حسینیّة الزّوار المشاة ، در مسیر الجدول و در منطقۀ أم الرّجی
و یک حسینیّه دیگر درونِ همان ناحیه بنا نمود ، که همچُنان اهلِ آنجا با ایشان در ارتباط می باشند .
اساتیدِ دروسِ عالیّه ( البحث الخارج ) فقه و أصول
آیت الله العظمى رئیس حوزه علمیّه نجف مرجعِ بزرگوار سیّد أبوالقاسم موسوی خویی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
آیت الله العظمى سیّد میرزا حسن بجنوردی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
اجازات
اجازۀ اجتهاد از آیت الله العظمى نائینی ( قُدِّسَ سِرُّهُ )
نمایندۀ امورِ عامّ و خاصّ سیّد محمود شاهرودی( قُدِّسَ سِرُّهُ )
اجازۀ اجتهاد و روایت از استادش آیت الله العظمى شیخ فاضل لنکرانی ( قدّس سرّه ) ـ متوفّى شهرِ کاظمین ـ با اجازه ای از آیت الله العظمى اصفهانی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) رهبرِ انقلابِ عراق و شیخِ شریعت و با اجازه اش از آیت الله العظمى سیّد أبوتراب خوانساری .
تدریس و پژوهش
ـ دورۀ نخستِ دروسِ عُلیا ( بحثِ خارج ) فقه و أصول که بالاترین مرتبۀ علمی در نظامِ آموزشی حوزه است در سال ( 1399هـ ـ 1980 م ) در مدرسۀ آیت الله العظمى سیّد أبوالقاسم موسوی خویی ( دار العلم )
ـ تدریسِ دورۀ اصولِ دوم در سال ( 1405 هـ ـ 1986م )
ـ پژوهشهای فقهی ایشان بر روی متنِ کتاب العُروة الوثقى بود ، وی به تدریس ادامه داد و بخشِ وسیعی را در فـقه و أصول پیمود ...
هجرت به ایران
در ( 15 شعبان 1411هـ ـ آذار عام 1991م ) شرایطِ عراق بُحرانی شد که ایشان مجبور شدند از عراق خارج شوند و به همراهِ خانواده و برخی از دوستانشان از راهِ صوان به کویت و سپس به جمهوری اسلامی ایران آمدند که آیت الله العظمى سیّد محمّد شاهرودی و آیت الله سیّد محمود هاشمی حفظهما الله تعالى و جمعی از فضلای حوزة علمیّه به استقبالشان آمدند . ایشان نیز پس از سکونت در شهرِ قُم به دیدارِ جمعی از مراجع و علماء رفتند که خطیبِ برجسته حجّة الإسلام والمسلمین شیخ محسن هروی قصیدۀ بلندی را در استقبال از ایشان سرود که برخی از ابیاتِ آن بدین شرح می باشد :
طلعَ الشمسُ بعـدَ طـــــولِ المغیبِ .......... مَـرحــبــــاً بالحَبـیـبِ وَ ابـنِ الحبیـبِ
آهِ یـا شمـسُ لا تَسَـلْ مــا لـقِینــــا .......... مِن جَـوى الهجـرِ وکیفَ حالُ الکئیبِ
أ أهنّیـکَ إذ قَــدِمــتَ بـخـیــــــــرٍ ؟ .......... أم أُعــــزیـکَ بـالفـقـیـــدِ النـجـیـبِ ؟
شیخِــنـــا الواعــظـی والـدک الـبَـــرّ .......... وَ قَـــــد طـالَ فــی أســاهُ نـحیـبـی
لَـم یَمُـتْ قـــطُّ مَـن لَـهُ خَلَفُ مِثُلـکَ .......... یـا شـمــسَ أُفْـقِـــهِ المَحـبــــــــوبِ
« خورشید پس از غیبتِ طولانی با آمدنِ حبیبِ ما و پسرِ حبیبمان طلوع کرد ـ آه ای خورشید ؛ نپُرس که ما از جُوْرِ دوری چه کشیدیم و حالِ این انسانِ افسُرده چگونه بود ! ـ آیا من به شما تبریک بگویم که به سلامتی آمدید یا به خاطرِ فقید به شما تسلیت بگویم . ـ همان فقید که پدرِ نیکوکارِ شما آیت الله واعظی بود و من بسیار در غمِ او شِکوِه کردم . ـکسی که پسری مانندِ شما داشته باشد هرگز نمی میرد ای خورشیدی که محبوب آن را روشن کرده است .»
در ایران
ایشان به پژوهشهای خود ادامه داد و از داخلِ ایران ، اوضاعِ عراق را پیگیری می کرد و به اندازۀ توان به فقراء و نیازمندانِ آنجا کمک می کرد . ایشان در موردِ مسائلِ جهانِ اسلام موضعگیریهای بسیار خوب داشتند و فعّالیّتهای خیریّه زیادی در ساختِ مساجد و حسینیّه ها ، کمک به یتیمان ، نیازمندان و طلّاب انجام دادند . از ویژگیهای ایشان جدّیّت و پایداری در طلبِ علم و دفاع از اسلام و مسائل سرنوشت سازِ آن ، پاسخ به سؤالات و استفتاءات ، مطالعه و تحقیق و فراگیری مسائلِ علمی جـدیـد می باشد . بعد از 13 سال تقریباً پس از سقوطِ رژیم بعث دوباره به عراق برگشت و خداوند را به خاطرِ این نعمتِ بزرگ شُکر گفت ؛ ولی متأسّفانه اهلِ علم ، هرکجا که باشند با ایشان مبارزه می شود و جُز از خداوند از کَسِ دیگری امیدِ یاری ندارند .
لقبِ واعظی
در موردِ لقبِ واعظی ، ایشان گفته اند که خانوادۀ واعظی یک خانوادۀ اصیل در کاظمین است که از عُلمای بزرگ به شمار می روند . این لقب به آنان داده شده است چون اجدادِ ایشان اهلِ موعظه و ارشاد بوده اند . جدّ ایشان حجة الإسلام و المسلمین شیخ عبدالقهّار واعظی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) از خُطبای بزرگ بود که عُمرِ خود را در خدمتِ منبرِ امام حسین ( علیه السّلام ) به موعظه و ارشاد می گذراندند ؛ چُنانکه پدرِ ایشان حجة الإسلام شیخ علی نیز این گونه بوده اند . پدرِ خودِ آیت الله واعظی یعنی آیت الله شیخ حامد واعظی نیز از اساتیدِ برجستۀ کاظمین است که علمای بزرگِ این شهر از دروسِ سطحِ عالی وی بهره مند شده اند و اکنون در کاظمین و دیگر نقاطِ جهان وجود دارند .
تألیفاتِ منتشر شده
1. کتاب الإشارات فی مدارک الأحکام ، که گزارشی است از بحثِ استادِ ایشان آیت الله العظمى میرزا حسن بجنوردی ( قُدِّسَ سِرُّهُ ) .
2. کتاب الکَشف الجَلیّ ، که در آن با دلیل و برهان ثابت کرده است که علمِ نحو با اشارۀ امام علی علیه السّلام به أبی الأسود الدؤلی ایجاد شده است .
3. بدایة الوصول ولی آن در علم أصول است ( المُجَلّد الأوّل ) .
4. رساله ای در خُمس که در آن ایشان وجوبِ خُمس را از راهِ عوامّ ثابت کرده است .
5. رساله ای در موردِ ربا که گزارشی در موردِ پژوهشهایشان می باشد .
6. رساله ای در موردِ تقیّه که گزارشی در موردِ پژوهشهایشان می باشد .
7. الإشارات إلى أسرار البسملة .
8. الإشارات إلى التّبلیغ و المبلِّغ و المبلَّغ له .
9. رساله ای در موردِ أحکامِ زنان .
10. تعلیقة على منهاج الصّالحین .
11. مناسک الحجّ .
12. مسائل فی الخُمس .
13. رسالۀ عملیّه برای مقلّدانشان که به نامِ منهـاج الصّالحین است و از دو بخش ( العبادات و المعاملات ) تشکیل شده است .
14. المسائل المستحدثة .
تألیفات در دستِ چاپ
1. دورۀ اصول به نامِ ( شمس الأصول ) .
2. دورۀ فقه به نامِ ( شمس الفقاهة ) .
3. کتابی در موردِ أخلاق .
4. تفسیر الفاتحة .
دستنوشته ها و نُسخه های خطّی
کُلیّات فی المسائل الفلسفیّة .
تعلیقِ ایشان بر العُروة الوثقى .
در پایان از خداوندِ متعال درخواستِ می کنیم بر عُمرِ آیت الله واعظی و دیگر حامیانِ دین و نافعانِ علم بیافزاید .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دردا و دریغا که بیشترِ مردمِ روستا از سرقتِ سنگِ میدانِ وسطِ روستا با افسوس یاد می کنند امّا دانشمندان و فرهیختگانِ خود را نمی شناسند و هجرتِ عالِمی دینی را حسّ نمی کنند ! حتّی جایگاهِ علمیِ او را نمی دانند . شاید حتّی حضورِ موقّت او در روستا مانندِ پدرش جا را برای بعضی تنگ می کند !