عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

نامگذاری خیابانها و کوچه­ های روستای فرومد

نامگذاری خیابانها و کوچه­ های روستای فرومد

 

نامگذاری محلّه ­ها و شهرکها و گُذرها و میدانها و چهار راهها و خیابانها و کوچه ­ها و مراکزِ دولتی و خصوصی و شرکتی و ... در فرومد بر چه مبناست ؟

برای این کار باید تحقیقِ علمی کرد و جوانبِ مختلف را ارزیابی کرد . اسامی باید نمایانگرِ تاریخ ، فرهنگ و پیشینۀ روستا باشد .

بعضی فکر می­ کنند فرومد فقط شاعری به نامِ « ابن­ یمین » داشته و هر مرکز یا مدرسه یا ... را « ابن یمین » می ­نامند ! همین مانده که « فرومد » مثلِ « تربتِ جام » و « تربتِ حیدریّه » و ... « تربتِ ابن ­یمین » نامیده شود . کتابخانۀ فرومد ابتدا « شیخ حسن جوری » نامیده شده بود بعد « ابن ­یمین » شد ! در صورتی که باید کتابخانه به نامِ « حکیم الدّین فریومدی » باشد . چون این دانشمند در فریومد کتابخانه تأسیس کرده و در سالِ 732 ابن یمین را بدان دعوت کرده و دارالحدیث و دارالکُتب داشته است .

نامهای قدیمی و ماندگارِ کوچه­ های روستا « جنان » و « پشند » و « بالا » اصلی­ ترین نامهایی است که باید روی تابلوها قرار گیرد . در بارۀ این کوچه­ ها تا کنون سه چهار مطلب در وبلاگ خطّۀ فریومد / فرومد نوشته­ ام . نامِ « جنان و تشتنداب / پشند » در کتابِ « حدائق الوثائق » حکیم الدّین فریومدی آمده است و نامِ « کوی تشتنداب / پشند » در « کارنامۀ ابن­ یمین » به کار رفته است ، یعنی نامهایی حدّاقلّ به قِدمتی از قرنِ هشتم تا کنون . این نامها هم قِدمت و هم معنای بسیار زیبایی دارد ، « جنان » به معنای بهشتها و بوستانهاست و «  تشتنداب » به معنای کوچه­ ای که آبیاری با ساعتِ آبی در آن محاسبه می­ شده است ، « کوچۀ بالا » هم در مقابلِ کوچۀ تَه و پایین است چون وقوعیّت فریومد در گودی است آن کوچه در بالا قرار گرفته است .

آیا این نامها موجبِ تفرقه می ­شود و باید نامِ جدید گذاشت !

اگر نامِ اصلی هر کوچه ­ای روی تابلو نوشته شود موجبِ تفرقه است ، پس باید نامِ اصلی روستا بیشتر موجبِ تفرقه گردد !

تغییرِ نامِ کوچه­ ها یعنی قطعِ پیشینۀ روستا . نامِ جدید که به راحتی موردِ قبول واقع نمی­ شود . روستای « صَدخرو » که « بُستان » نامیده شد ، شهر « شاهرود » که « امامرود » و « امامشهر » نامیده شد و استانِ « کرمانشاه » که « باختران » نام گرفت سرانجامش چه شد ؟

 فرض کنید این نامِ جدید جا افتاد ، مثلِ روستایِ « اسرائیل » که در میامی « قُدس » نام گرفت آیا کار خوبی صورت گرفت ؟ « اسرائیل » در قرآن نامِ پیامبرِ خدا حضرتِ یعقوب است ، در همین میامی روستایِ « ارمیا / ارمیان » به نامِ پیامبر دیگری است . چرا باید نامِ پیامبرِ خدا را از رویِ یک روستا برداشت ؟ مثلِ اینکه چون نامِ یکی از خُلفای عبّاسی « هارون » بوده ما نامِ فرزندِ خود را « هارون » که در قرآن نامِ پیامبرِ و برادرِ حضرتِ موسی است نگذاریم ! یا در فکرِ تغییر نامِ هارونِ پیامبر باشیم ؟!

وانگهی واقعیّت این است که در فریومد سه کوچه بوده و این موجبِ شناخت از همدیگر است . اختلافِ رنگ و زبان و لهجه و قبیله قبیله و شعبه شعبه شدن برای شناخته شدن است .

با اینکه بگوییم : این کوچه و آن کوچه ندارد که مشکل حلّ نمی­ شود ، اوّلا این کوچه و آن کوچه دارد چرا نداشته باشد ؟ چرا دروغ و کِتمان ؟ وقتی بیشترِ افراد سازِ کوچۀ خود را می ­زنند چرا بگوییم این کوچه و آن کوچه ندارد ؟ اگر ندارد سه حسینیۀ در سه محلّه برای چه ساخته شده است ؟ چرا مثلِ مسجدِ جامع در وسطِ روستا یک حسینیۀ بزرگ ساخته نشده است ؟!

چند نفر از کوچۀ بالا و کوچۀ جنان برای غذا خوردن در ماهِ محرّم به حسینیّۀ کوچۀ پشند می ­روند ؟

چند نفر از کوچۀ پشند و کوچۀ جنان برای غذا خوردن در ماهِ محرّم به حسینیّۀ کوچۀ بالا می­ روند ؟

چند نفر از کوچۀ بالا و کوچۀ پشند برای غذا خوردن در ماهِ محرّم به حسینیّۀ کوچۀ جنان می ­روند ؟

مردمی که حدّاقل از قرنِ ششم تا کُنون حاضر نبوده ­اند حتّی مُرده ­هایشان در یک قبرستان دَفن شود چطور می ­توان زنده­ هایشان را در یک جا جمع کرد ؟ در سالِ 1336 که طبقِ حُکمِ خانِ فرومد قرار شده مُرده­ ها در یک قبرستان دفن شود ، باز چند مردۀ کوچۀ بالا کاملاً مجزّا از مُرده­ های کوچۀ پشند دفن شده است . گاه فردی در کوچۀ بالا می ­میرد و از کوچۀ پشند کسی برای تشییعِ جنازه نمی ­رود و بر عکس . این واقعیّتها را چرا باید کِتمان کرد و خیال کرد با اینکه گفته شود این کوچه و آن کوچه ندارد مشکل حلّ می شود یا با یکی کردنِ قبرستانها یا ... وحدت به وجود آوریم ؟

 

موضوعی که پیشینۀ تاریخی و فرهنگی دارد و در تار و پودِ افراد رُسوخ کرده با این برنامه­ های ساده به چه نتیجه ­ای می ­رسد ؟! مثلاً روزِ تاسوعا قرار شده که هر سه کوچه در عزاداری هماهنگ شوند و در سرِ سنگ جمع شوند ، وقتی جمع می ­شوند در میانِ هم بُرّ نمی ­خورند ! روزِ عاشورا را که می­ بینید همه از کوچۀ خودشان دسته می ­گیرند و دورِ بُقعۀ سلطان سیّد احمد می­ چرخند مثلِ ماهی­ هایی که فوج فوج در دریا می­ روند یعنی حتّی در همانجا هم از هم گُسیخته نمی­ شوند تا وقتی که در « میدانِ شبیهِ جنگ عاشورا » قرار می ­گیرند آن موقع کوچه بالاییها در سمتِ کوچه بالا می ­نشینند و کوچۀ پشند هم در سمتِ کوچۀ پشند ؟! مثلِ پرنده ­هایِ ابراهیم­ِ پیامبر که هر کدام به سمتِ خود می ­روند !

اینها را گفتم که واقعیّات نادیده گرفته نشود و طرحهای عقیم داده نشود .

و امّا از نگاهِ علمی این نامها باید بر رویِ کوچه ­ها بماند همانطور که تا کُنون مانده و ضمن همه مزایایی که دارد برای مطالعه در موردِ روستا هم راهنما و راهگُشا باشد . به عنوانِ نمونه تابلو « کوچۀ خانقاه » و تابلو « مسجد خان آقا » خیلی به من کمک کرد تا وقفنامۀ خانقاهِ فریومد را مستند کنم . همین طور نامِ « قناتِ هر دو آب » و « دروازه » و ...

 

اکنون با مطالعاتی که در بارۀ فریومد / فرومد داشته ­ام نامگذاری کوچه ­های روستا را اینگونه می ­دانم :

 

سرِ سنگ ( کنار مسجد جامع ) مرکزِ ثقلِ روستا است . ابتدایِ کوچه ­ای که رو به سمتِ جنوب / قبله می ­رود تابلوی با نامِ کوچۀ جنان نصب شود تا هر جا که در میانِ باغها ادامه می ­یابد تا استخرِ سفید و پایین ­تر .

ابتدایِ کوچه­ ای که در زیرِ مسجد جامع قرار دارد و به سمتِ غرب می ­رود تابلوی نصب شود و نامِ کوچۀ بالا نوشته شود تا جایِ حسینیۀ کوچۀ بالا .

ابتدایِ کوچه­ ای که به سمتِ شرق می­ رود و از جلو کتابخانه می ­گذرد و در مسیرِ نَهرِ هردوآب تا جایِ مزارِ سادات ادامه دارد تابلوی نصب شود و نامِ کوچۀ پشند ( تشتنداب ) نوشته شود .

 

کوچه­ های فرعی که از این سه کوچه مُنشعب می ­گردد همگی با نامِ جنان 1 ، 2 ، 3 ، ... بالا 1 ، 2 ، 3 ، 4  ، ... پشند 1 ، 2 ، 3 ، 4 ، 5 ، ... نامگذاری شود . البتّه روی تابلوهای فرعی می ­توان علاوه بر شماره ، نامِ دیگری هم نوشت مثلاً کوچۀ پشند 1 ( کوچۀ کوشک ) ، کوچۀ پشند 2 ( کوچۀ سرا ) کوچۀ پشند4 ( کوچۀ شاه ­نشین )

 

خیابانی که به سمتِ آرامگاهِ ابن ­یمین می ­رود « سَرو » یادآورِ سَروِ فریومد

 

و کوچه ­ای که در سمتِ شمالِ مسجدِ جامع است تابلوی با نامِ « عَرّاف » نصب شود . که حوضِ عرّاف در آنجا بوده است اگر نامِ دیگری ندارد .

 

 

خیابانِ اصلی روستا هم که از ابتدایِ روستا شروع می­ شود و تا فلکۀ کوچۀ بالا ادامه دارد تابلوی به نامِ « فریومد » نصب شود تا نامِ قبلی و قدیمی ماندگار بماند و گردشگرانی که به روستا می ­آیند با دیدنِ تابلو « فریومد » فوراً از « فرومد » به « فریومد » منتقل شوند و کوچه ­های فرعی که از این بلوار و خیابان منشعب می ­شود به نامِ فریومد 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و ... نامگذاری شود .

 

برای شهرکهایِ جدید الاحداث ، نامِ دانشمندان و شاعران و محدّثان و وزیرانِ فریومدی مناسب است .

شاعران مثلِ ؛ بیهقی ، مُجیری ، قوامی ، ضیایی ، طُغرایی ، ابن ­یمین ، حکیم الدّین ، ...

خاندانِ زنگی مثلِ ؛ طاهریّه ، محمودیّه ، جلالیّه ، علائیّه ، عمادیّه ، ...

اُلنگِ میرطاهری و اُلنگِ میرمحمود اشاره به نامِ وزیرانِ خاندانِ زنگی فریومدی دارد .

ابتدای جادۀ « کلاته سادات و استربند » و « منیدر و جُغتای » و « فیروزآباد و شفیع ­آباد » و « علی ­آباد و مور و نهالدان و آبرود » و « کاهک » هم تابلو به همین نامها نصب شود .

در فرصتِ دیگر برای شهرکِ جدید الاحداث و کالهای شهرستان و کوچۀ پشند و کوچۀ بالا و سایرِ خیابانها و ... نامی مناسب گفته خواهد شد . اِن شاءَ الله

شرمِ و حَیا سیری چند ؟!

شرمِ و حَیا سیری چند ؟!

1 ـ در سیزدهم صفر سال 743 در جنگی که بینِ سربداران و لشکرِ هرات در منطقۀ خواف رُخ داده ، شیخ حسن جوری به قتل رسیده و ابن ­یمین به اسارت در آمده و دیوانش نیز به غارت رفته که دوباره دیوانش را سر و سامان داده ، ابن­ یمین در مقدّمۀ دیوانش در این باره گفته است :

بـه چنگـالِ غـارتگـران اوفتــــــــاد .......... وَزآن پس کسی زو نشانی نیافت

 

2 ـ حکیم الّدین فریومدی در « تحفۀ جلالیّه » نوشته است : پیش از جمعِ این کلمات ، این ضعیف در تَرسُّل ، کلمه‌ ای چند نوشته بود و بی‌ اختیارْ جماعتی مبتدیانِ بی‌حاصل و صاحب‌ هَوَسان بی‌طایل ، بی‌ سرمایگانِ « لا قَدْرَ لَهُم و لا قِدْرَ و لا نَخْلَ بِوادیهِم و لاسِدرَ » آن را دررُبودند .

 

عُبید زاکانی در کتابِ « نوادر الامثال » که آن را به علاءالدّین محمّد فریومدی هدیه کرده ، در مَثَلِ شمارۀ 104 نوشته است : « خُذِ اللُصَّ مِن قَبلِ أن یَأخُذکَ . » بگیر دزد را پیش از آنکه تو را بگیرد .

 

دکتر محمود رامیار در مقدّمۀ کتابِ « تاریخ قرآن » نوشته است : امّا از آنها که حاصل عُمری را آسان گرفته و سالها گَردِ کتاب خوردن را ندیده انگاشته و یکباره به حاصل زده­اند چه می ­توان گفت ؟ ... از آنها که همۀ نام و نشانشان و همۀ کارشان در تلخیص گونه­ ای و یا رونویسی از اثرِ چاپ شده­ ای خلاصه می­ شود . از آنها که از کتابی بهره­ ها گرفته و توشه ­ها اندوخته­ اند و یادی از سُفره و میزبان جُز به تلخی نبرده­ اند ... هیچ گِله­ ای نیست . 

 

5 ـ در روزگارانِ پیشین پدرانِ ما به سودا می­ رفتند ، در این سوداها گاه سرمایه و سود به یغما می­ رفت یعنی زحمت و دسترنجِ ماهها ، نصیبِ غارتگران می­ شد ! هنوز این غارتگری در زمینه­ های مختلف ادامه دارد ، از کسی که سَحَرگاهان کیسۀ انار بر دوش ، قبل از آنکه صاحبِ باغ به صحرا برود از صحرا می­ آید بگیر تا آنکه از وبلاگ و کانالِ خطّۀ فریومد / فرومد یا جای دیگر عکس و مطلب بر می­ دارد و به نامِ خودش در وبلاگ و گروه و کانال و مجلّه و کتابِ دیگری درج می­ کند ، بدونِ آنکه اجازه­ ای بگیرد ، یا رضایتی حاصل کند یا حتّی نامی ببرد .

باید سهرابِ سپهری به جای آنکه از اینها بپرسد : « دلِ خوش سیری چند ؟ » بگوید : « شرمِ و حَیا سیری چند ؟! »  

همراه با نسیم در کوچه های فریومد

همراه با نسیم درکوچه­ های فریومد

فرومد سه محلّه معروف دارد : « محلّه بالا » ، « محلّه پَشند » ، « محلّه جِنان » .  

محلّه پَشند در لهجه و گویش محلّی ، محلّه پشندُوْ peshendov گفته می شود . یعنی محلّه پَشنداب . پَشنداب واژه دگردیسی شده « تَشتَنداب » است . تَشتَنداب ( تَشت  + اَندر + آب ) همان « ساعت آبی » بوده که در جریان آبیاری کاربُرد داشته است . احتمالاً صورت دگرگون شده این کلمه چُنین بوده است :  

  ( تَشتَنداب  » پَشتَنداب  » پَشنداب /  پَشندُوْ  » پَشَند  )

هنوز هم در فرومد آب با تشته خرید و فروش می­ شود و خانه­ های تشته ( سالم یا مخروبه ) در میانِ باغها آخرین نَفَسهای خود را می ­کشند ! تشته / طشته ؛ ظرفِ مسی کوچکی است که تَهِ آن سوراخی دارد ، آن را در ظرفِ بزرگ­تری که پُر از آب است قرار می­ دهند ، آب از سوراخ  واردِ ظرفِ کوچک می­ شود و پس از پُر شدن به تَهِ ظرفِ بزرگ­ تر می­ اُفتد که در این زمان می گویند تشته اُفتاد .

در فرومد هر تَشته یا فنجان گویا برابر 15 دقیقه است ، البتّه یک تَشته پُفی . یعنی یک بار که همان فنجانِ داخل تَشت پُر شود به اضافة یک پُف / فوت . پس 4 تشته پُفی باید معادل یک ساعت باشد . مدار آب متفاوت است می ­تواند بر مبنای هفته یا 12 یا ۱۴شبانه روز باشد .

[ از گزارش آقای آرش نورآقایی در سفر به خوارتوران استفاده شده است . ]

ابن یمین در سال 741 هجری در مثنوی کارنامه یکی از محلّه­ های فریومد را « کوی تشتنداب » می­ گوید :

چـو پرسیـدیش ای بــادِ سحــرخیـز ــــــــــــــــــــــــ به عــزم « کوی تَشتَنداب » بـرخیـز

دیوان ابن ­یمین ، ص 584

حکیم­ الدّین محمّد بن ناموس نیز در کتاب « حدائق الوثائق » نوشته است : « ... جمله باغی که در نُزهت ثانی اِرَم و در طیب مغارس بی ­نظیر عالَم است در کشتزار قصبه فریومذ که رَشک نمایِ بلدۀ طیّبه ، بل خجلت فزای جَنّت عالیه است ، محدّد جهاتِ او شرقاً فلان و جمله پنجاه استاخ آب از دو « کاریز جِنان » و « تَشتَنداب » که در این قصبه مذکوره جاری است و عبارت از آن هر دو قنات به « هر دو آب » باشد و در لطافت با کوثر در مجارات و با فرات در مبارات آید ... . ( سال714 هجری نبوی ) »

در همان کتاب « حدائق الوثائق » نوشته است : ( و امّا تعریف به « أَینَ » ، چُنانکه می­ نویسند که : « پاره ­ای زمین در کشتزار سبزوار » و آنچه اَعَمّ باشد در کتابت اَقدَم باشد ؛ « کقولک فی تعریفِ الانسانِ ؛ حیوانٌ ناطقٌ » و چُنانکه در حجّت نویسند : « در کشتزار فریومذ در محلّه تَشتَنداب در کوچه حامان گوش » )

پس حکیم­ الدّین در سال 714 و ابن­ یمین در سال 741 هجری ، یکی از محلّه ­های فریومد را « محلّه تشتنداب »  یا « کوی تشتنداب » می گویند .

ـ یکی از قناتهای فریومد / فرومد « هر دو آب » است ، « هر دو آب » البتّه نام یک قنات نبوده بلکه از به هم پیوستن دو قنات « هر دو آب » به وجود می­ آمده است . ( به « هر دو آب » هم در لهجه و گویش محلّی « هر دوو اُوْ » har dou ov  گفته می­ شود . ) :

( آبِ کاریز بازار + آبِ کوشک = هر دو آب )

کاریز بازار به قول مرحوم عبدالحمید مولوی ( شکافته آن از زیر مسجد جامع فریومد می‏ گذشته و اکنون بی‏ آب است. ) [ مجله : « یغما » خرداد 1353 ـ شماره 309 ـ ص 170 تا 174 ] این بی ­آبی موجب شده که عملاً مردم به همان یک قنات هم « هر دو آب » بگویند . امّا آن طور که حکیم­ الدّین فریومدی گزارش داده « هر دو آب » از به هم پیوستن دو قنات  « کاریز جِنان » و « تَشتنداب » به وجود می­ آید .

 ( کاریز جنان + کاریز تشتنداب = هر دو آب )             

البتّه « کاریز جِنان » که مظهر آن ، زیر « مسجد جامع فریومد » بوده اگر مستقیم به سمت جنوب جَرَیان پیدا می­ کرده عملاً مسیر کوچه جِنان را طیّ می­ کرده و در « بقلی­زار » یا « کوچه تَه / جلو مسجد سرپلی » به « تَشتنداب » می­ پیوسته اگر به سمت شرق می­ آمده در « سرحمّام / جلو مسجدصاحب­ الزّمان » ، « هر دو آب »  می ­شده است . آب تشتنداب هم عملاً در مسیر محلّه پشند است و زمینهای محلّه پشند و جِنان را آبیاری می­کند . پس این دو آب بعد از گذر از کوچه­ ها در چند نقطه با هم تلاقی داشته­ اند .

 نباید از نظر دور داشت که « آبِ بازار » اگر نه همیشه ، حدّاقلّ بعضی از روزها در قسمتی از « بازار » جاری بوده است . ابن ­یمین در سال 741 هجری قمری ، مجموعه اشعاری تحتِ عنوان کارنامه برای فریومد (خراسان ) در غربت سروده و نسیم صبح را مورد خطاب قرار داده است . او در خیالِ خود به همراهِ نسیم ، برای رفتن به محلّه­ هایِ مختلف فریومد و دیدن اشخاص ، از میان « بازار » عبور می­ کرده و دو باره به « بازار » بر می ­گشته است . مثلاً به نسیم می­ گوید : از « بازار » به « حصنِ قدیم » برو ، به چه کسانی سلام برسان و دوباره به « بازار » برگَرد . ابیاتی که در آنها کلمه« بازار » آمده است :

بدو خـدمت رسـان از من پس آنگـاه ــــــــــــــــــــــــ ســوی « بازار »بـردار ای صبـا راه

از آنجــا می­رو آسـان تـا به « بـازار » ــــــــــــــــــــــــ که راهی نیست چندان تا به «بازار»

وز آنجـا چــون دعــــا تبلیـغ کـــردی ــــــــــــــــــــــــ چنان خواهم که با« بازار » گـردی

وز آنجا رَجعتی کن ســوی« بازار » ــــــــــــــــــــــــ در آن رَجعـت مـکـن تأخیــر بسیـــار

دیوان ابن­ یمین ، ص 582 ، 583 ، 584 ، 587

افراد مسنّ گزارش از درختانِ توت و چنارهای بزرگ فریومد می­ دهند که با قطع شدنِ آبِ بازار خشکیده است . بی­ جهت نبوده که ابن ­یمین در « کارنامه » چند جا « جویبار » های فریومد را به « کوثر » و « درختان » کنـار جویبـارها را به « طـوبی » تشبیه کرده و یک جا روشن کرده که منظور او از « درخت طـوبی » ، « درختان چنار » است و یک محلّه فریومد « جِنان » نام گرفته . جِنان ؛ جمع جَنّت به معنای بهشتها و فردوسها و باغها و بوستانهاست .

نشـــان خـطّـه فــریــومـــد آن است ــــــــــــــــــــــــ کـه پنــداری بهشت جـاودان است

به هــر سـو جـویبـاری همچـو کـوثـر ــــــــــــــــــــــــ درختش را چـو طـوبی بر فلک سـر

نَشـــــاط افــــزا هــــــوا و آب در وی ــــــــــــــــــــــــ چـو بـوی میـگســار و سـاغَـر مـی

بهــارش راغهــــا پُـر لالــه و گُـــــــل ــــــــــــــــــــــــ خــزانش بـاغـهـا پُـر مـیــوه و مُـــل

نسیمش در خوشی چون بوی دلبر ــــــــــــــــــــــــ چــو اَنـفـــاس مسیحـــا روح­پَــــرور

چـو پرسیـدیش ای بــاد سَحَــرخیـز ــــــــــــــــــــــــ به عــزم « کوی تشتنداب » بـرخیـز

ز طَـرفِ جـــــویـبــــارش زود مـگــذر ــــــــــــــــــــــــ دمـی در چــار سوی او بـه سـر بَـر

نظــر در وی به هـر سـو تیـز بگمــار ــــــــــــــــــــــــ بهشتــی بینــی از انـواع اَزهــــــار

زِ نُـزهَـت هـمـچـو مینـــــو روح­پَــرور ــــــــــــــــــــــــ روان در پــای طــوبــی آبِ کـــوثــــر

نسیمش چـون دم عـــود و قَــرنفُـل ــــــــــــــــــــــــ نـــوا و بــرگ او  از سُنبُـــل و گُــــل

فَـغـــان برداشته قُـمـری بـه عَیُّــوق ــــــــــــــــــــــــ به سان عاشق اندر هَجر معشوق

مبـــادا  چـون  بـود  آهنـــگ راهــت ــــــــــــــــــــــــ بـه غـیــر از مـدرســه آرامـگـــاهـت

در و درگـــــاه  او  را  چـون  ببینــی ــــــــــــــــــــــــ بـدو گـویـی : مگــر خُـلــد بـرینی ؟!

بر اطـرافـش چـو کـوثــر جــویـبـاری ــــــــــــــــــــــــ چـو طــوبـی بـر سـر او هـر چـنــاری

دیوان ابن ­یمین ، کارنامه

« محلّه یا کوچه بالا » باید در نقطه مقابل « کوچه تَه » باشد . یعنی کوچه ­ای که در بالا و کوچه­ ای که در پایین و گُوْدی واقع شده ، این البتّه از نظر جغرافیایی است .

یکی دیگر از محلّه­ های فریومد « کوی ساباط » بوده است . « ساباط » همان « دالان » است ، کوچه ­ای که سرتاسر آن دالان است ، باد در آن می ­وَزد و « ساباد » است ! ( در لهجه و گویش فرومدی « سَباد » گفته می شود . یعنی جایی که در معرَض باد قرار دارد . ) سکونت مادر و فرزندان و برخی بستگان ابن ­یمین در همان  « کوی ساباط »  بوده ­است .

خُرامان رو به سوی «کوی ساباط » ــــــــــــــــــــــــ که آنجـا نَشـو می­ یـابنـد اَسبـاط

بزرگــــــــانِ مَحَلّــت را ســـراســـــر ــــــــــــــــــــــــ زِ مـن خـدمت رسـان و زود بگـذر

قــدم نِـه در ســــرایِ مـــــــادرِ مــن ــــــــــــــــــــــــ عـزیـز و مـهـربــان و غمخَـورِ مـن

وَز آنجــا ســویِ اطـفـالــم گــذر کُـن ــــــــــــــــــــــــ عـزیـزان را زِ حــالِ من خبــر کُـن

محمّـد را بپـرس از مـن فــــــــــراوان ــــــــــــــــــــــــ حسن را هم ببر درگیر چون جان

دیوان ابن­ یمین ، ص 587

گویا در آن زمان فریومد سه قلعه / حصار داشته است . « حصن شهرستان » ، « حصن قدیم » ، « حصن جدید » . از مجموع 294 بیت اشعارِ مثنوی کارنامه ، 94 بیت آن در باره « شهرستان » است . یعنی حدوداً یک ­سوم آن .

  بـرو اوّل به « شهــرستـان » خـــــرّم ــــــــــــــــــــــــ که بادند اهل وی ، پیوسته بی ­غم

پس آنگه جمله یـاران را که هستند ــــــــــــــــــــــــ به شهرستان ، در او خسرو پرستند

زِ مـن خـدمت رســـــان و راه بـرگیـر ــــــــــــــــــــــــ به فـریـومـد خُـــرام ای بـاد شبگیر

دیوان ابن ­یمین ، ص 587 و 582

به ره اندر یکی « حصن قدیم » است ـــــــــــــــــــــ که ساکن اندرو صَدری کریم است

دیوان ابن­ یمین ، ص 584

حکیم ­الدّین محمّد بن ناموس نیز در کتاب « حدائق الوثائق » نوشته است : « و حجّت اقرار این است : اقـرار کرد و اعتراف آورد که ... مرا هیچ حـقّ و نصیب نیست در جمله خانه در « حصن جدید » فریومذ که در سموّ درجات با سماکین در مبارات است و در علوّ درجات با علّیّین در مجارات ... . » 

از نظر منطقی هم « حصن قدیم » و « حصن جدید » در مقابلِ هم معنا دارد و تا قلعه جدیدی ساخته نشود به حصنِ اوّلی ، قلعه قدیم گفته نمی­ شود .  

گزارشهای زیر اشاره به وجود قلعه در فریومد دارد . اصطلاح مدرسه پو / پی / پشت « قلعه » برای فرومدیها آشناست . یا آنکه به « عمارت شهرستان » ، « قلعچه / قلعه کوچک » گفته می ­شد . در گزارشهای زیر به « قلعه » در داخل فریومد اشاره شده است .

عبدالله ابن لطف­ الله حافظ ابرو نوشته است : « در سال 807 هجری امیر سعید خواجه با احضـار لشکـرها و تهیّه اسباب و آلاتِ جنگ شتابان ... اهـالـى جاجرم را غارت و تاراج کرده متوجّه « فریومد » گشت . سکّانِ آن موضع و بعضى از حوالى آن پناه به « قلعه » برده بودند . چون لشکر بدانجا رسید ، جنگهاى سخت کردند . امیر سعید خواجه دست از جنگ بازداشت ، در بیرون قصبه فرود آمد و حکم فرمود تا باغاتِ آن مسلمانان خراب کنند و درختها را بزنند . لشکریان تَرکِ جنگ گرفته به خرابى مشغول شدند و بعضى درختهاى جوز را پوست باز کردند و تاکها را بریدن گرفتند . » ،

[ زبدة التواریخ ، حافظ ابرو ، محقّق / مصحّح : سیّدکمال حاج سیّدجوادى‏ ، انتشارات : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1380 ، مجلّد سوم : از ص 30 تا 31 ]

در « کتابچه شاهرود و بسطام » که به سال 1296 به سفارش اعتمادالسّلطنه نگاشته شده ؛ کربلایی حسین ده­ملّایی نوشته است : « قریه فُرومد ... بروجهای بسیاری دارد که بعضی خراب شده و برخی ریخته است و نشانه­های دیگر هست که از عمارات و بیوتات باقی است بعضی جاها می ­کَنَند که خاک آن را به اراضی ببرند علامت خانه و تنور و دیوار ظاهر می­ شود و خانه­ های رستمی در السنه خلق مشهور است  که آنجا را می­ کاوند و بعضی چیزها پیدا می ­کنند الآنه که مشاهده می­ کنی خیلی بنا بوده است و « قلعه » [ ­قلعه ­ای ] در وسط قریه از آن بناها هنوز باقی است که در ایّام ناامنی خلق به آنجا می­روند و بسیار استحکام دارد ، اطراف قریه هم از این قبیل علامات بسیار است . مُختصراً در افواه خلق کم کم فـرامـرز ، فُرومد شده است . »

حدوداً در سال 1252 خورشیدی ا . هوتوم شیندلر (  A . Houtum  _ Schindler  ) در سفرنامه خود نوشته است :  « در این فرومد یک « قلعه قدیم » دارد که در زمان فتحعلی­ شاه به واسطه تُرکمان ویران شده و یک خندق و چند برج تازه در زمان محمّد شاه ساخته شده است ... گویند که  « قلعه قدیم » از بنای فرامرز بن رستم بوده است و به این دلیل اسم مربوط به این ده باید فرامرز باشد ، ولی در تاریخِ قدیم اسم این ده فریومد نوشته است . داخل « قلعه » یک آب انباری بزرگ می­ باشد و در اطراف این ده آثار خندق و علامات دیگر بسیار دارد ... چند سال قبل از این پهلوی دروازه فرومد منـاره بزرگی بوده است که به پیر ماهور مشهور بوده ، این مناره افتاده و آجر این برای عمارت جدید به کار بردند . چند نفر بودند که می­ گفتند : این مناره را به جهت آجر مخصوصاً خراب کردند . » ،

[ سفرنامه خراسان ، به کوشش ؛ قدرت­ الله روشنی ، انتشارات توس ، تهران ، تیرماه سال 2536 ، چاپ دوم ، صص 169 ـ 171 ]

اگر شما هم چون ابن­ یمین همراه با نسیم در « خطّه فریومد / فرومد » گشته اید ، با نظریّات خود ، دیگران را از حظّ خود بهره­ مند کنید .

شهید محمود خیری / خیروی

شهید محمود خیروی در تاریخ 30 / 10 / 1365 به شهادت رسیده و این نامه را یک روز قبل از شهادتش نوشته است .

بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

خدمتِ پدر عزیزم سلام عرض می ­کنم .

پس از تقدیمِ عرضِ سلام و سلامتی شما ، امیدوارم که حالت خوب بوده باشد و چُنانچه جویای احوالات اینجانب را خواسته باشید حالم خوب و به دعاگویی شما مشغول می ­باشم .

خدمتِ برادرِ عزیزم و مادرِ مهربانم سلامِ زیادی می­ رسانم .

خدمتِ دایی محمّد و دایی رمضان را سلامِ زیادی می ­رسانم .

خدمتِ عمو محمّد و عمو نوروز را سلامِ زیادی می ­رسانم .

خدمتِ مادرِ اسماعیل را سلامِ زیادی می ­رسانم .

خدمتِ حسن انوری را سلامِ زیادی می­ رسانم .

خدمتِ حسن علی عمو را با خانواده سلامِ زیادی می ­رسانم .

خدمتِ دوستِ عزیزِ خودم میثم مُرادی و ابوالحسن مُرادی را سلامِ زیادی می­ رسانم .

خدمتِ تمامی دوستان و همسایگان را سلامِ زیادی می­ رسانم .

باز هم خدمتِ برادرِ عزیزم ، نورِ چشمم سلامِ زیادی می­ رسانم و خیلی دلم تنگ شده است .

مادرجان دلواپسِ من نباشید من حالم خوب است ، مادرم من معلوم نیست که کِیْ مرخّصی بیایم چون من در عملیّات کربلای چهار و پنج بودم و الآن هم داریم کار می ­کنیم . مادرم دلواپس نباشید .

خوانندۀ این کاغذ را سلامِ زیادی می­ رسانم .

اگر این نامه اشکالی دارد ببخشید چون با عجله نوشتم . خدا حافظ .

29 / 10 / 1365

نامه اشکال املایی زیاد دارد که اصلاح شد ، تصویر اصل نامه هم درج شد .