عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

آمروز 29 اردیبهشت 1397

شهادت حسین عامری

حسین عامری از شهدای استربند ،

مادرش فرومدی است و دورۀ راهنمایی در فرومد بود و در منزل پدر بزرگش می نشست .

امروز 20 اردیبهشت 1397

کُشته شدن خواجه علاء الدّین محمّد فریومدی ـ وزیر خُراسان

امروز 20 اردیبهشت 1397

کُشته شدن خواجه علاء الدّین محمّد فریومدی ـ وزیر خُراسان

امروز 19 اردیبهشت 1397

روز اسناد ملّی و میراث مکتوب

باغ صفرعلی

دوست داشتم زمستان 1392 بیایم وسطِ باغ را که جو کاشته می­ شد درخت بکارم به پدرم گفتم : می­ خواهم بیایم باغ را درخت بکارم . پدرم خوشحال شده بود و به دخترِ برادرش گفته بود زمین را جو نکارید که مهدی می­ خواهد بیاید درخت بکارد ولی کارِ اداری امکانِ درختکاری نداد در نوزدهم اردیبهشت ، آخِرین مرتبه ­ای که با پدرم به باغ رفتیم پدرم از من خواست که دنبالش راه بروم ، مرا  دورِ باغ چرخاند و همۀ بوته­ ها و درختها را با نام نشانم داد . گفته بودم که من ابتدا جلوِ پدرم افتادم ولی بعد افسارِ نفسِ امّاره را گرفتم و گفتم : پدر گفت : دنبالِ من بیا ، نگفت جلو من راه بیفت ! پدر سفارشهایش را کرد و با هم راهی مشهد شدیم ، یک ماه بعد غزلِ خداحافظی را خواند .

اسفند 1393 که من بازنشست شده بودم یک ماهی برای باغ وقت گذاشتم . ابتدا تراکتوری را گفتم تا در زمین چند جویۀ درست کند بعد با بیل خاکها را برداشتم ، بعد در هر جویه با فاصله گودالی کَندم تا درخت بکارم ، صد تا گودال در هشت جویه کَندم و نهالهای انار ، انگور ، انجیر ، گردو ، گُلابی ، آلبالو ، گیلاس ، سیب ، زردآلو ، هلو ، ... کاشتم . همزمان مادرم برگهای خشک را جارو کرد و با چادرشب در یک جا جمع کرد ، برف آمده بود و هوا سرد بود و چای می­ چسبید . آشغالها آتش زده شد تا باغ صاف و مرّتب شود .

دو ردیف انجیر ، دو ردیف انگور ، دو ردیف هم انار ، دو ردیف هم درختانِ دیگر ، نوبتِ آبیاری شد مشکلاتِ آبیاری مرا  بر آن داشت که برای جوی اصلی طرحی اساسی بریزم . سنگهایی که برای کَرت بود همه را درآوردیم و با بلوک جوی را درست کردیم با عرضِ دو متر فاصله ، دیوارۀ دیگری ساختیم و در بینِ آن چهار محلّ برای ورودِ آب به جویه ­ها ( کَرت ) گذاشتیم . چهار کِشُو ( بَرق ) هم نصب کردیم . کنارِ سکّو هم با فاصله ، چند تیر چوبی نصب کردیم ، تیرها را در قسمتِ بالایی سوراخ کردم تا امکان اتّصال سیم در آن باشد . نحوۀ آبیاری را به سَبکِ غلام گردش در آورده بودم . حالا دربِ ورودی و دیواری که خراب شده بود باید درست می­ شد و روی جوی آبی که در کوچه از جوی اصلی منشعب می­ شد باید پُل زده می­شد . اصطلاحاً یک « سونه » درست شد .

درختهای توت را هَرَس کردیم و درختانِ تاک را از روی درختانِ توت که خیلی بالا رفته بود و چیدن انگورهایش مشکل بود پایین کشیدیم و آنها را هم یک نفر هَرَس کرد . اصطلاحاً « بیرَو » شد . بینِ تنۀ درختان که تیرهایی گذاشته بودم و چَفت زده بودم ، سیمِ مفتول کشیدم و بین تیرهایی هم که کنارِ سکّو عَلَم کرده بودیم شاخه ­های درختان انگور را قرار دادم .

دیوارِ ضلعِ شرقی کوتاه و خراب و گوسفندرو بود باید درست می­ شد شروع به بنّایی کردیم و چهار ردیف با بلوک کار شد و یک متری هم با آجُر کار شد و درختانِ انار نَفَسی تازه کشیدند . همزمان یک چاه هم برای سرویس بهداشتی کَنده شد .

نهالها جوانه زده بودند و گُلهای آفتابگردان خودرو ، سبز شده بودند و باغ را سرسبز کرده بودند . جویه­ ها هم پُر لوبیا بود . خارها هم موقعیّت جَوَلان پیدا کرده بودند . دربِ سمتِ خانه­ ها هم با دیوارش درست شد .

درختانِ انگور و انار و میوه ­های دیگر گرفته بود امّا اَنجیرها مثلِ پیروانِ اِنجیل رُهبانیّت پیشه کرده بودند ، جایشان را درختانِ گردو و زردآلو و عَلَف خِرس ( زالزالک ) و ... کاشتیم . علفهای خودرو هم هر جا که دلشان بخواهد سر در می­ آورند . آبیاری باغ راحت شده و درختان نیاز به کودبار دارند .

کنارِ دیوارِ ضلعِ جنوبی ، سمتِ قبله هم باید پایه ­اش قوی شود که با این کار راهروی هم برای آمد و رفت درست می ­شود ، پلّه ­ای هم برای چیدنِ میوه­ ها جور می­ شود ، امکانِ نصب چند پایه ( گَزَه / قیّم ) هم برای درختانِ قدیمی خصوصاً انگورها فراهم می­ شود .

کم کم در جستجوی یک نام هم برای باغ می­ افتم . باغ از پدر و جلوتر از آن از پدر بزرگم بوده ، مرحوم صفرعلی یاقوتیان ، پس نامِ باغ را ( باغِ صفرعلی ـ باغِ یاقوت ) می­ گذارم تا نامِ نیاکانم زنده بماند .

سکّوی باغ مرحله به مرحله نشان می ­دهد که باید کاملتر شود . روی سکّو سیمان شود ، دیوارۀ سمتِ دیگر سکّو چیده شود ، دیوارِ ضلعِ غربی هم خراب و دوباره درست شود ، عجبا یک متر تا یک متر و بیست سانت که فضا پِرت شده بود قابلِ استفاده شد . حالا جای مناسبی برای « سیزده به در » یا یک نشستِ دوستانه یا نصبِ چادر یا ... فراهم شده است .

هَرَس باغ که کار یک سال نیست ، باغ هر سال هَوَسِ هَرَس دارد ، اگر دردِ پا عارضِ مادر نشده بود و مادر مثلِ سالیانِ قبل نان می ­پخت ، چوبِ آتشِ تنورش فراهم بود !

از کوچه باغ هم یادمان نرود ، جوی وسط کوچه به کنار کشیده شد و کُلّ جوی از سرِ چهار راه اَعلا عینیان تا آخِر کوچه که صدمتری هست با بلوک کار شد ، کنارۀ جوی پُر خاک شد تا هموار شود و دو اتاقِ انتهای کوچه خراب شد تا محلِّ تردّد گُشادتر باشد .

این گزارشی از چهار سال کار است که من همچُنان دنبالِ پدر دور باغ می ­روم و او تک تکِ بوته­ ها و درختها را با نام نشانم می­ دهد . گاه در حین کار به یادِ پدر می ­افتم و آن همه شبهایی که برای آبیاری به باغ آمده است ، یا سالی که یک تختخواب برایش گرفتم و در زیرِ درختانِ توت ، روی جوی آب گذاشتم و پدر بیشتر اوقاتش در باغ بود و شبها هم در باغ می ­خوابید تا مواظبِ گاوها باشد . یادم می­ آید که پدر باید زمین را بعد از شخم­ زدن ماله و هموار می­ کرد ، او مرا که سنّ کمی داشتم تشویق می­ کرد بیا برویم تا سوارِ ماله شوی ، ریسمانِ ماله را به دوشش می­ انداخت و مرا سوارِ ماله می­ کرد ، من به جای خوشحالی ناراحت می ­شدم که پدرم نَفَس نَفَس می ­زند ، یک بار پدرم تعریف می­ کرد : با محسن که آن وقتها سه چهار ساله بود به باغ آمدیم ، همین که واردِ باغ شدیم ، محسن پُرسید : بابا من و تو الآن چی هم می ­شویم ؟ می ­خندید و می­ گفت گفتم : ما با هم دوست هستیم !

من در باغ با نَفَس نَفَس­های پدرم نَفَس می­ کشم ، گاهی آرزو می­ کنم : کاش پدرم زنده بود و خودش می ­آمد در سنّ پیری باغ را بدونِ نیاز به بیل آبیاری می­ کرد . زیرِ درختانِ توت می­ نشست و همینجا می ­خوابید ، دریغا دریغ !     

ان شاء الله عکس هم درج می شود .

شاخه ها

باغها را گر چه دیوار و در است

از هواشان راه با یکدیگر است

شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه هاشان دست در دست هم است

کتاب و تخم مرغ

کتاب و تخم مرغ !

از باغ که آمدیم جلو حیاط سه نسخه از کتابها را نشانش دادم و گفتم : قیمتِ پشتِ جلدِ اینها 28 هزار تومان است ولی فروشش بیست هزار تومان می­ شود . اگر دوست دارید بگیرید .

گرفت و گفت : فعلاً پول همراهم ندارم .

یکی دو ماه بعد گفتم : نمی­ خواهی پول کتابها را بدهی ؟

گفت : چرا می­ دهم .

سه چهار ماه بعد گفتم : پنجاه تومان خُرد نداری ؟!

یکی گفت : خُرد چه می­ کنی ؟

گفتم : می­ خواهم به این بهانه پولِ کتابها را بگیرم ! گفت : پولِ آنها را نگیر به حسابِ دوستی بگذار !

گفتم : اگر به حسابِ دوستی بماند هزینه ­ای که به چاپخانه داده­ ام چگونه برگردد ؟

نهایت گفت : بیا تخم مرغ ببر !

17 فروردین 1397 درب خانه ­اش رفتیم گفتم : تخم مرغ داری ؟

گفت : الآن که کار دارم بعداً بیا !

گفتم : چه وقتی از الآن بهتر ؟!

رفت از خانه 20 عدد تخم مرغ آورد و گفت : حالا این را بگیر تا بعد !

گفتم : نه باید حساب روشن شود .

گفت : ببین ! من که اهلِ کتاب خواندن نیستم ، کتابها هم در خانه هست ، بچّه­ ها نگاه کرده ­اند . من فکر کردم مجّانی است !

گفتم : کتاب که اجباری نیست من هم که گفتم : هزینه دارد .

گفت : می­ خواهی برایت بیاورم .

رفت آورد . در صفحۀ اوّل هر نسخه نوشته بود 1 / 5 / 1396

گفتم : چرا تاریخ زده­ ای ؟ من اینها را به کی بفروشم ؟

گفت : من ننوشته ­ام ، دیگر نمی ­دانم ،

یک کتاب را هم نیاورد و گفت : آن را پیدا نکردم .

پول تخم مرغها را برایش حساب کردم و بی­ حساب شدیم ! 

پس گرچه بعضی مردم اهلِ کتاب خواندن نیستند امّا اگر خیال کنند کتاب مجّانی است آن را می­ گیرند ، هشت و ماه و نیم هم کتاب را نگه می ­دارند امّا پولش را نمی­ دهند و اوّل حاضر می­ شوند در ازای کتاب تخم مرغ بدهند ، همان داد و سِتد قدیمی ! بعد از تخم مرغ هم دل نمی ­کَنند و کتاب را پَس می­ دهند !

با این روحیّه و با این فرهنگ ، خدا عاقبتِ ما را به خیر کُناد !

امروز 8 اردیبهشت 1397

 سیّد  رئیس  عزّالدّین  ابویعلی  زید  فریومدی

 

« فرومد » اکنون در تقسیماتِ کشوری ، جزوِ استانِ سمنان است ولی به استنادِ کتابِ « تاریخِ بیهق » ، « فَریومَد از تومان / نواحی بیهق بوده است . » به گونه ­ای که بعضاً دانشمندانِ « فریومدی » مشهور به « بیهقی » یا « سبزواری » هستند .

فرهنگِ مردمِ فریومد / فرومد هم با فرهنگِ مردمِ روستاهای سبزوار شبیه­ تر و ارتباطِ مردم جز در کارهای اداری با سبزوار بیشتر است . قبل از آنکه فرومد سرویسِ مسافربری برای شاهرود و تهران داشته باشد ، سرویسِ مسافربری برای سبزوار داشته و هر روز جمعی از مردمِ روستا برای کارهای روزمره با اتوبوس یا مینی ­بوس یا وسایلِ شخصی به سبزوار می ­روند . گفتنی است که مردمانِ مَنیدر و فیروزآباد و شفیع آباد و ... هم برای رفتن به سبزوار از فرومد می ­گذرند . می ­توان گفت : همه فرومدیها چند بار به سبزوار رفته ­اند یا از سبزوار گذشته اند ، اینکه یک فرومدی در طولِ عُمرِ چندین ساله خود به سبزوار نرفته باشد جزو نوادر و استثناهاست !

« دکتر علی شریعتی » در باره « بیهق و منارِ آن » نوشته است :

منار خسرو گرد 

خسروگرد

« بیهق » ، شهری است که اکنون « سبزوار » جای آن را گرفته و در چند کیلومتری مغربِ سبزوار قرار داشته است . « بیهق » را صاحبِ کتابِ « تاریخ بیهق » ساخته بهمن‌ بن اسفندیار می ‌داند و پیش از قرنِ هفتم ، مرکزِ ولایتِ بیهق بوده و سبزوار قصبه کوچکی بوده است در مشرقِ آن . از این شهر امروزه تنها مناره ‌ای بر جا مانده است و چون مردم ، دیگر بیهق را فراموش کرده‌ اند ، آن را به نام نزدیک ‌ترین دهی که در آنجاست مَنارِ خسروگِرد می ‌نامند . منارِ خسروگِرد سی ‌متر ارتفاع دارد و سکّوی پای منار ، مکعبی است که هر ضلعش پنج متر است . پیرامونِ منار در دو جا کتیبه ‌ای به خطّ کوفی دارد و چُنین می ‌نماید که متعلّق به مسجدی بوده است . ناصرالدّین شاه در بازگشت از خراسان دستور داده است آن را مرمّت کنند .

هِرتسفِلد مُستَشرِقِ آلمانی می ‌گوید : « این مناره در 505 هجری یعنی در اَواخرِ دورانی که خسروگِرد مرکز و پایتختِ بیهق بوده است به توسّط یکی از اُمراء سلطان سَنجرِ سلجوقی ساخته شده و احتمال می ‌رود که متعلّق به مسجد یا مدرسه بوده است . »

منارِ خسروگرد یکی از زیباترین مناره ‌های ایران است . کتیبه منار را خانیکف [ روسی ] در سال 1858 توانسته است بهتر بخواند . عبارتِ کتیبه این است « به پایان رسید در سال 505 هجری » و این زمانی است که سلطان سنجر فرمانروای خراسان بود .

[ مجموعه آثار 36 ( آثار جوانی ) ، دکتر علی شریعتی ، بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی با همکاری انتشارات چاپخش ، چاپ اوّل ، 1385 ، صص 368 ـ 369 ] ، [ راهنمای خراسان ، دکتر علی شریعتی ، انتشارات الفبا ، چاپ دوم ، زمستان 1362 ، صص 163 ـ 164 ]

                               برای اطّلاع بیشتر اینجا را کلیک کنید . میل خسروگرد سبزوار 

 

در ضلعِ شمالِ شرقی آن مَنار با فاصله نزدیکی ، آرامگاهی است که آن هم مربوط به قرنِ ششم است .

آیا «فرومدیها» می ­دانند در آنجا چه کسانی مدفونند ؟

 

آستانه متبرّکه امامزادگان خسروگرد

سیّد رئیس عزّالدّین ابویعلی زید فریومدی

 

     « ابویعلی زید » حدوداً 8 سال زودتر از پدرش « فخرالدّین ابوالقاسم فریومدی » وفات یافته است . و نام و کُنیه­ اش مشابه نام و کُنیه پدر بزرگش که از « فریومد » به « اصفهان » رفته و در آنجا وفات یافته می ­باشد .

در تاریخِ بیهق دو گزارش درباره درگذشتِ « عزّالدّین ابویعلى زید » آمده است :

یکم : در بروغن ، روز شنبه 11شعبان سال 514وفات یافته است . [ تاریخ بیهق ، ص 60 ]

آرامگاه بروغن

آرامگاه منسوب به سیّد اجلّ عزّالدّین ابویعلی زیدـ بروغن 

دوم : در خسروجرد ، در جوار آرامگاه شهید سیّد حسین بن محمّد دفن شده است . [ تاریخ بیهق ، ص 284 ـ 285 ]

آرامگاه خسروگرد

ذکر ساداتى که در خسروجرد ... مدفونند .

1 ـ شهید سیّد حسین بن محمّد

2 ـ سیّد ابراهیم بن عبیداللّه بن ابراهیم

3 ـ سیّد حسین بن على بن محمّد ( برادر سیّد اجلّ رکن ­الدّین ابومنصور )

4 ـ سیّد اجلّ عزّالدّین زید بن السّیّد الاجلّ الزّاهد فخرالدّین ابى ­القاسم على بن ابى یعلى زید

[ تاریخ بیهق ، ص 284 ـ 285 ]

آرامگاه خسروجرد

آرامگاه سادات خسروگرد / خسروجرد

طبقِ گزارش ابوالحسن علیّ بن زید بیهقی ( ابن فُندُق ) ؛ « سیّد رئیس عزّالدّین ابویعلی زید فریومدی » در « بروغن » وفات یافته و در « خسروگرد » دفن شده است  .

( واقعه )        

غارت کردنِ قصبه و تخریبِ شاه دیوارِ قصبه [ سبزوار ] به فرمانِ مَلِک عضدالدّین ارسلان ارغو بن آلب ارسلان فى محرم سنة تسعین و اربعمائة .

و سبب این ، آن بود که « سیّد اجلّ زاهد فخرالدّین ابوالقاسم الفریومدى » از « قصبه » برفت تا به « فریومد » رود ، نمازِ خُفتن به « خسروجرد » رسید ، جوانى چند مست بر راه نشسته بودند ، حاجِب خواست که ایشان را چون به خَمر خوردن مشغول بودند از راه برانگیزد ، برنخاستند و خصومت کردند و سنک در « فخرالدّین » انداختند .

دیگر روز « فخرالدّین » با « قصبه » آمد ، پسرش « سیّد رئیس عزّالدّین زید » و دیگر سادات حشر برگرفتند و به « خسروجرد » رفتند و جنگ کردند ، و دروازه خسروجرد بسوختند و یک محلّه غارت کردند ، پس مَلِک ارغو از جهت تأدیب را بیامد و یک محلّه سبزوار [ را ] غارت کرد ، و شاه دیوار و قلعه خراب کرد ، جنک خسروجرد بود فى شهور سنة ثمان و ثمانین و اربعمائة [ سال 488 ] .

[ ابوالحسن علیّ بن زید بیهقی ( ابن فُندُق ) ، تاریخ بیهق ، کتابفروشی فروغی/ چاپخانه اسلامیّه ، چاپ دوم ، ص 269 ]

رئیس ؛ سرور و سالار و رهبر ، کدخدای ده ، در دوره سلجوقیان یکی از مقاماتِ بالا محسوب می­ شده است . رئیس در واقع رابطی بین دولت و مردم به شمار می­ رفته و یکی از افراد متنفّذ محلّی بوده است .

[ قیام شیعی سربداران ، یعقوب آژند ، نشر گُستره ، چاپ اوّل ، 1363 ، ص 259 ]

برای تهیّه عکس دو بار سفر به بروغن انجام شد . در تاریخ 20 / 8 / 1390 که یک کلیددار ضریح در حجّ بود ، و در تاریخ 14 / 9 / 1390  که یک کلیددار برای تعزیه به روستای اطراف رفته بود . ( ضریح دو قفل داشت و در دست دو نفر بود که سوء تفاهمی پیش نیاید . ) « خطّه فریومد / فرومد » سپاسگزار بروغنی ­های بزرگواری است که هم نهایت همکاری را نمودند و هم عکس گرفتن از سنگ قبر را به عهده گرفته و از طریق صندوق الکترونیکی فرستادند .