عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

سال نو مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبحِ نخستین بهاری که به شادی ،
می آورد از چلچله پیغام ، شمایید

آن دشتِ طراوت زده ، آن جنگلِ هشیار
آن گُنبدِ گردندۀ آرام شمایید

خورشید گر از بام فَلَک عشق فشاند ،
خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید

نوروزِ کُهنسال کجا غیر شما بود ؟
اُسطورۀ جمشید و جَم و جام شمایید

عشق از نفسِ گرم شما تازه کند جان
افسانۀ بهرام و گُل اندام شمایید

هم آینۀ مهر و هم آتشکدۀ عشق ،
هم صاعقۀ خشمِ بهنگام شمایید

امروز اگر می چَمد ابلیس ، غمی نیست
در فنّ کمین حوصلۀ دام شمایید

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،
در کوچۀ خاموشِ زمان ، گام شمایید

ایّام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید

پیرایه یغمایی

استخر

استخر پهنستان

استخر خیرآباد

استخر سفید

استخر سلطان

استخر سلطان آباد

استخر سیّد آباد

استخر شهرستان

استخر صالح آباد

استخر کلاته قلیچ

استخر کهموج

استخر نصرتیّه

از لا به لای متون

مقاله ای که در سمنان به مسئولان داده شد .

امروز دهم اسفندماه 1396 در اینجا جمع شده ­ایم تا سالگرد تأسیس نهاد کتابخانه­ های عمومی کشور را گرامی بداریم .

مایلم اکنون که سخن از کتاب و کتابخانه و کتابخوانی است فریومد ؛ دیارِ قطعه ­های پندآمیز را از لا به لای متون و کُتب معرّفی کنم .

کتابهای بسیاری مرتبط با فریومد / فرومد نوشته شده است :

کتابهایی که در فریومد نوشته شده است مانندِ :

ـ « التّلخیص فی التفسیر » که شیخ بن محمّد بن محمّد نسائی در 15 رمضان 715 در مدرسۀ معمورۀ عمادیّۀ فریومد کتابت کرده است .

ـ « تصریف عِزّی » که شرحِ کتابِ « عزّالدّین عبدالوّهاب ابراهیم زنجانی » است و سعدالدّین مسعود بن عُمر تفتازانی در 19 سالگی در فریومد نگاشته است .

کتابهایی که به فریومدیها هدیه شده است مانندِ :

ـ ترجمۀ « فَرَجِ بعد از شدّت » که « حسین بن اسعد دهستانی » به « طاهر زنگی فریومدی » پیشکش کرده است .

ـ « نوادر الامثال » که « عُبید زاکانی » به « علاءالدّین محمّد فریومدی » هدیه کرده است .

ـ « تُحفۀ جلالیّه » که به نامِ « خواجه جلال ­الدّین ابویزید » واقفِ خانقاه فریومد و برادرِ علاءالدّین هندو نوشته شده است .

ـ « حدائق الوثائق » که به نامِ بهاءالدّین زکریا بن وجیه الدّین زنگی بن طاهر فریومدی نوشته شده است .

ـ « الحکمة فی الادعیّة و الموعظة للاُمّة » که به نامِ علاءالدّین محمّد بن عمادالدّین محمّد فریومدی نوشته شده است .

ـ « کارنامۀ اوقاف » که « تاج­الدّین نسائی » در مدحِ « عزّالدّین طاهر فریومدی » و فرزندش وجیه ­الدّین فریومدی سروده است .

کتابهایی که در بارۀ فریومد یا فریومدیها نوشته شده و در آن مورد هم مطلب دارد مانندِ :

ـ تاریخ بیهق از ابوالحسن علی بن زید بیهقی

ـ مجمع الانساب از محمّد بن علی بن محمّد شبانکاره­ای

ـ شرحِ احوالِ ابن ­یمین از غلامرضا رشید یاسمی

کتابهایی که فریومدیها نوشته ­اند مانندِ :

ـ « اَمالی » ابویعلی زید محدّثِ قرن پنجم که آرامگاهِ او در اصفهان است .

ـ  مجموعة الغرائب ، چشمۀ فایز ، انوار المبارک ، المرآة المفتوحه از یمین ­الدّین محمّد طغرایی

ـ دیوان اشعارِ ابن ­یمین فریومدی

ـ « ذیل مجمع الانساب » از غیاث الدّین بن علی نایب فریومدی

ـ « تُحفۀ جلالیّه » ، « حدائق الوثائق » ، « الحکمة فی الادعیّة و الموعظة للاُمّة » از حکیم الدّین فریومدی

ـ ...

در قرنِ هشتم هجری که فریومد مرکزِ ایالتِ خُراسانی بزرگ بوده و علاءالدّین محمّد وزیر در حصارِ شهرستانِ فریومد حُکمران بوده ، شهرستان فریومد « بیمارستان » وکتابخانه » و « ... » داشته است .

کتابخانۀ حکیم­ الدّین محمّد بن علی النّاموس الخواری الفریومدی

ابن ­یمین در ماه رجب سال 732 هجری « دارالحدیث » حکیم­ الدّین که احادیثِ پیامبرِ مصطفی را در خود جمع کرده به سانِ گوهرهایی دانسته که در صَدَف جمع شده است .

حبّذا دارالحدیثی کز مَعالی و شَرَف

زیبَد اَر دارد به مِهر و مَه شَرَف

بَس که دُرّ شاهوار از بَحرِ طبعِ مصطفی

جمع شد در وی زِ گوهر پُر برآمد چون صَدَف

و در قصیده­ ای دیگر وقتی به کتابخانۀ حکیم ­الدّین راه می ­یابد می ­گوید :

سوی دارالکُتُب خود راهیم داد از معرفت

تا در او دُرجی پُر ازدُرّ و مَعانی یافتم

محمّد بن ناموس « بَحرِ انشاء » بود که « الفاظِ جانفزایش » او را « افصحِ زمانه »کرده بود . شدّت علاقه ­اش به کتاب او را به محیطِ نامأنوسِ گاوباری در محمودآبادِ مازندران کشانده بود تا « الموجز » کتابِ منطقی افضل ­الدّین خونجی را نزدِ یکی از اکابر بخواند . او در نامه ­ای از یکی از مُعاصرانش درخواستِ کتاب برای کتابخانه­ اش می ­کند .

در همان روزگار « لطف ­الله نیشابوری » سالی دو سه بار از نیشابور راهی فریومد می ­شود تا با خواندنِ اشعارش موردِ تحسین ابن ­یمین و احسانِ علاءالدّین محمّد قرار گیرد .

سالی دو سه در خدمتشان شاد ببودم

باقی دلم از دَهر پریشان و حَزین بود

در مجلسِ عالی ، نُکَتِ رَشحۀ کِلکَم

صُحفِ نظرِ میرِ علاءِ حقِ و دین بود

در مَشعرِ مَه ­زادۀ بکر از یَمِ فکرم

تحسینِ امیر الشُّعراء ابن ­یمین بود

وقتی از حاج حسین آقا مَلِک در خصوصِ انگیزۀ وی در تأسیسِ کتابخانه سـؤال گردید در پـاسخ گفت : « در سال 1317 قمری که به اتّفاق مرحومِ پدرم حاجّ محمّدکاظم مَلِکُ التّجار برای دیدنِ اَملاک خُراسان به مشهد رفتیم ، در بازگشت در نیشابور نیّرالدّوله حاکم این شهر از ما که عدّه همراهانمان به چهارصد نفر می ­رسید ، استقبال با شُکوه و پذیرایی پانزده روزه کرد ، من در نیشابور نُسخه ­ای از دیوانِ « ابن ­یمین فریومدی » ( شاعرِ سَدۀ هشتم هجری ) را پیدا کردم و در این پانزده روز از روی آن نُسخه ­ای برای خود نوشتم . از آن پس این فکر در من قوّت گرفت که کتابخانۀ بزرگ دایر کنم . شش سال بعد ، از طرفِ پدرم مأمورِ خُراسان شده در آنجا کتابخانۀ شیخ عبدالحسین پسرِ شیخ عبدالرّحیم بروجردی را خریداری کردم . بعداً هم کتابهای میرزا اَرَسطو مُنشی کُنسولگری روس را خریدم و کتابخانۀ خود را با این کتابها به وجود آوردم . پس از آن هر کجا شنیدم که کتابِ خطّی هست به سُراغش رفتم و در این راه شُهرتی به هم زدم به طوری که برای فروشِ کتـابِ قدیمـی و خطّـی به من مراجعه می ­شد و هر کس هر چه کتـاب می ­آورد ، می ­خریدم . »

اگر در آن روزگار در مدرسۀ علمیّۀ عمادیّۀ فریومد مدرّس شمس­ الدّین بر کُرسی تدریس و مجتهد حسین صاحبِ فتوا بود در این روزگار مجتهد شمس ­الدّین واعظی در پایگاهِ فقهی نجف ، مدرّس و صاحبِ فتواست.

اگر در آن روزگار در مدرسۀ معمورۀ عمادیّۀ فریومد « التّلخیص فی التفسیر » کتابت می­ شد در این روزگار آیت ­الله شیخ محمّد عزیزی « الجدید فی تفسیر القرآن المجید » را نگاشته است .

و اگر در آن روزگار فریومدی­ها نویسندگانِ زبَردستی بودند که کتاب در فنّ مکاتبه می ­نوشتند امروز هم آن چراغ روشن است و این مسیر رهروانِ خود را دارد .

ـ من به نوبۀ خود کتابِ « خداخوانی » را منتشر کردم تا شروع چاپ کتابهایم با خواستنی از او باشد و مرا در این راه کمک کند ضمناً نظمِ موجود در دعاها حسّ شود .

ـ « ناز و نیاز » را به دستِ نشر سپردم تا تفکیکِ اشعار ابن ­یمین فریومدی از اشعار ابن یمین شبرغانی آسان شود .

ـ « سرو در آتش » را چاپ کردم تا دیرینگی فرهنگی فریومد را تثبیت کنم . ابوالحسن بیهقی که آتش زدن سرو فریومد را در سال 537 دانسته ، عمرِ آن را 1691 سال نوشته است وقتی در قرن ششم فریومد 17 قرن پیشینۀ فرهنگی داشته است  با گذشتِ این 9 قرن افزون بر 26 قرن می ­شود .

ـ « حدائق الوثائق » را راهی نشر کردم تا فریومد از مترادف بودن با ابن ­یمین درآید و روشن گردد که مشعلداران علم و آگاهر در فریومد بسیار بوده ­اند .

حضّار محترم که حُرمتِ کتاب را پاس می ­دارید ؛

علاءالدّین محمّد برای قاریان و حافظانِ قرآن مقرّراتی وضع کرده بود از جمله نوشته بود :

به هیچ وجه دیگر ؛

ـ از تکالیف و مئوناتِ دیوانی با ایشان خطابی نکنند .

ـ و با خراجات و عوارضات مزاحم و متعرّض نگردند .                                

ـ و به بیگار و شکار تعرّض نرسانند . 

ـ و ایلچی و آینده و رَونده و رَفَده به مَساکنِ ایشان فرود نیایند .          

ـ و چارپایانِ ایشان را اولاغ نگیرند .

ـ و در ترفیۀ حالِ ایشان هیچ دقیقه مُهمل نگذارند .

ـ و چُنان سازند که به انواعِ امداد شُکرِ متواصل و در تحریص و اکتسابِ این فضیلت و اقتنایِ این وسیلت جماعتی را که قائدِ توفیق رفیق گردد تا به حلیۀ حفظِ کلامِ ربّانی متحلّی و به زینتِ ضبطِ آیاتِ سبحانی متزیّن شوند داخلِ این حُکم دانند و آن فرقه را بر قرارِ سایرِ حُفّاظ از جمیعِ قلانات مُعاف و مُسَلّم شناسند.

حاج حسین آقا مَلِک با دیدنِ یک نسخه کتابِ اشعار شاعرِ فریومدی از روی آن نسخه ­برداری کرد و به فکر تأسیسِ کتابخانه ­ای بزرگ افتاد شما با دیدنِ این گونه ­گونی کتاب در بارۀ فریومد به چه می ­اندیشید ؟

باستان­شناسان برای بازیابی هوّیت تاریخی و فرهنگی خود ، تکّه تکّه ­های سُفالها را به آهستگی می­ کاوند و در کنار هم قرار می ­دهند تا کاسه ­ای ، کوزه­ ای ، تُنگی پدیدار شود ، من از لا به لای متون این کتابها را جُسته ­ام و هویّت تاریخی ، علمی ، فرهنگی خود را در آن دیده ­ام و مثل حاج حسین مَلِک در پیِ احیا و تأسیس کتابخانۀ حکیم الدّین فریومدی هستم ، شما هم برای جمع­ آوری و چاپ این کتابها ما را کمک کنید.

مهدی یاقوتیان

خاطرات قرآنی 2

آشنایی با قرآن

وقتی من عَزمم را جَزم کردم که تفسیرِ شهید مطهّری را به صورتِ منظّم بر قرآن بخوانم ، چهار مُجلّد از کتابِ « آشنایی با قرآن » چاپ شده بود . مُجَلّدِ اوّل و دوم با هم بود ، آن را با مُجَلّد سوم و چهارم خریدم و خواندم . شماره های بعدی که چاپ می ­شد می ­خریدم و می ­خواندم تا شمارۀ چهاردهم که آخِرین شمارۀ آن بود . این کتابها تفسیرِ همۀ سوره­ های قرآن نیست ولی سوره ­هایی که تفسیر شده به ترتیبِ تدوینِ قرآن است . ابتدای همۀ این کتابها یادداشتِ فهرست­گونه ­ای نوشته ­ام تا جستجو و یافتنِ مطالبی که خوانده ­ام آسان باشد . 

پژوهشی در تاریخ قرآن کریم

کتابِ « پژوهشی در تاریخِ قرآن کریم » نوشتۀ دکتر سیّد محمّدباقر حجّتی است . در دورۀ کارشناسی این کتاب را نداشتم از آقای حسن ویسمُرادی امانت گرفتم و این درس را گذراندم . سر کلاس استاد این کتاب فارسی را از رو می­ خواند و ما خطّ می ­بُردیم ! و گاه مطلبی می ­گفت .

این کتاب را در دورۀ کارشناسی خواندیم ، از منابع آزمون دورۀ کارشناسی ارشد هم بود ، در دورۀ کارشناسی ارشد هم خواندیم ، از منابع آزمون دورۀ دکتری هم بود . عاقبت این کتاب را نقد کردم و در بیّنات شمارۀ 30 منتشر شد .

قرآن هدیه در جبهه

در گردان کربلا ، شهید میری و شهید محمود اردکانی هر کدام یک قرآن خریده بودند و به همدیگر هدیه داده بودند و هر کدام آن قرآنِ هدیه را می ­خواند . من هم یک قرآنِ کیفی خریده بودم و در جبهه داشتم .

سورۀ واقعه

در گُردانِ سیّدالشّهداء هر شب سورۀ واقعه خوانده می­شد بعد می ­خوابیدیم . آقای حسینعلی معصومی که طلبه بود گفت : یک نفر که تُند می­ خواند ، بخواند که زودتر بخوابیم . من سریع این سوره را خواندم .

این قدر این سوره را خوانده بودیم که تقریباً حفظ بودم .

البیان فی علوم القرآن

کتابِ « البیان فی علوم القرآن » نوشتۀ آیت­ الله خویی است ، برای آزمونِ کارشناسی ارشد در رشتۀ علوم قرآن و حدیث باید این کتاب را می ­خواندم . به کتابخانۀ آستان قُدسِ رضوی می­ رفتم و ترجمۀ این کتاب را با عُنوانِ « بیان در علوم و مسائلِ کُلّی قرآن » می­ خواندم . مباحثی که در بارۀ تحریف ناپذیری قرآن بود برایم عجیب بود . در تهران ترجمه و اصلِ کتاب را خریدم . بعد یک کارِ تحقیقی که نقدِ این کتاب بود با عنوانِ « البیان به بیانِ دیگر » نوشتم .

تاریخِ قرآن

کتابِ « تاریخِ قرآن » نوشتۀ آیت ­الله محمّدهادی معرفت است ، این کتاب را نقد کردم و در بیّنات شمارۀ 33 منتشر شد . دکتر مجید معارف در مقاله ­ای که در « سخنِ سَمت شمارۀ 20 » منتشر کرده بود چند مورد به این مقاله رفرنس / ارجاع داده بود .

یوسُف قرآن

کتابِ « یوسف قرآن » نوشته آقای محسن قرائتی است این کتاب بخشی از تفسیر نور مجلّد ششم هم هست . بُنیادِ جانبازان مسابقه ­ای از این کتاب برگزار کرده بود ، چون آن را سه چهار بار برای مرحلۀ شهرستان و استان خواندم ، نقد کردم همزمان که برای بیّنات فرستام برای خود آقای قرائتی هم فرستادم تماس گرفت و تشکّر کرد و گفت : همۀ تفسیر نور را نقد کن تا اشکالاتِ آن کمتر شود . آن نقد در شمارۀ 43 بیّنات منتشر شد .

قرآن خواندن در جلسه

در دبیرستان دکتر شریعتی قوچان جلسۀ معلّمان بود ، مدیر مدرسه از من خواست که برای شروعِ جلسه قرآن بخوانم ، من از مشاور مدرسه که صدای بهتری داشت خواستم که او قرآن بخواند ، ایشان نپذیرفت و گفت : خودت بخوان . وقتی خواندم مدیر تشکّر کرد و حالِ خوشی به وجود آمد فکر می ­کنم همان تواضعی که کردم و واقعاً از مشاور خواستم او قرآن بخواند در حالم مؤثّر واقع شد تُنِ صدایم جذّاب شد .

سوره­ های کوتاه نه کوچک !

بعضی سوره ­های پایانی قرآن را سوره­ های کوچک قرآن می ­نامند در صورتی که این سوره­ های کوتاه است نه کوچک . قصار السُّوَر می گویند نه صغار السُّوَر !

کاربُردِ آیات قرآن در اندیشۀ دکتر علی شریعتی

برای اینکه با اندیشه ­های یک نفر آشنا شویم خوب است افکار و برداشتهای او را از آیاتِ قرآن هم بدانیم . دکتر علی شریعتی در مجموعه آثارش از آیاتِ قرآن استفاده کرده ، امّا یک کتاب هم با عنوان « کاربُردِ آیاتِ قرآن در اندیشۀ دکتر علی شریعتی » منتشر شده است . من این کتاب را خواندم و یک شِمای کُلّی از اندیشۀ قرآنی این نویسنده دستگیرِ خواننده می ­شود . یک بار این کتاب را به یکی از دانش ­آموزان هدیه دادم .

مجلّۀ سوره

مجلّۀ سوره مجلّدِ ششم آن خاطراتِ خانمی رزمنده در جبهه است ، من در دورۀ دبیرستان یا دانشجویی که این کتاب را خواندم ، قسمتهایی که مربوط به قرآن بود را درآوردم و برایم جالب بود .

کیهان اندیشه شمارۀ 28

شاید برای اوّلین بار بود که در دورۀ دانشجویی من ، یک مجلّه ویژۀ قرآن چاپ شده بود و مقالاتِ خواندنی داشت ، این مجلّه را گرفتم و بعضی مقالاتش را خواندم . یکی از مقالاتِ زیبایش « قرآن در نهج البلاغه » بود که مرحوم دکتر سیّد جعفر شهیدی نوشته بود .

کوه آهن

تطبیق این آیۀ قرآن با این بیتِ شاهنامه را از دکتر اَشرفزاده به خاطر دارم .

« لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللهِ وَ تِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ . » ، ( حشر ، 59 / ٢١ )

شَود کوهِ آهن چو دریای آب

اگر بشنَوَد نامِ افراسیاب

شبی با قرآن در دانشگاه علوم پزشکی

شبی از شبهای ماه رمضان در تالار رازی دانشگاه علوم پزشکی مشهد برنامۀ تلاوت قرآن بود ، من با رمضانعلی پسر عمویم آنجا رفتیم و برای اوّلین بار با جواد فروغی که نوجوان بود و بسیار زیبا تلاوت می ­کرد آشنا شدیم ، پیامبر نیستم و گرنه ادّعا می ­کردم آیات بر من نازل می ­شد !  

یک شب هم در اردوی باغرود نیشابور خواند ، من یک سال هر شب در مسجد کرامت برای برنامۀ قرآن می ­رفتم ، جواد فروغی و ابوالفضل چَمنی قرآن می­ خواندند دیگران ملائکه و جواد حُکمِ رو ح را داشت . این مطلب را به پدرش گفتم .

دو سه بار دنبالِ ابوالفضل چَمنی رفتم که برای قرائتِ قرآن به دانشکدۀ ادبیات بیاید ، آقای قاسمیان در جهادِ دانشگاهی برنامه می ­گذاشت . یک بار قاری نیامد آقای قاسمیان گفت : برو قرآن بخوان ، صدایت را نکشی !

من که استادم پنج دقیقه !

یک بار در مسجد کرامت که در چهار راهِ شهدا برنامۀ تلاوت قرآن برگُزار می ­شد در انتهای جلسه یکی از اساتیدِ جواد فروغی و ابوالفضل چمنی در انتها به مُجری برنامه گفت : اگر یک بار دیگر به من پنج دقیقه وقت بدهید و به چَمَنی بیست دقیقه ، من دیگر اینجا قرآن نمی­ خوانم ! او شاگردِ من است ، به شاگردم بیست دقیقه وقت می دهید و به من که استادش هستم پنج دقیقه ؟!

غلط خواندنِ مُدرّسان قرآن

برای دورۀ مربّیگری ضمنِ خدمت به تهران رفته بودیم ، قرار بود قرآن پایۀ سوم ابتدایی را برای معلّمان آموزش بدهیم . بعضی افرادی که از اُستانها آمده بودند قرائتِ صحیح قرآن را بَلَد نبودند ، تعدادشان کم بود ولی خداوندِ علم را چون به اسارت بَرند شرمساری بیش بَرَد !

خواندنِ قرآن با تُپُق و تکرار

در شروع کلاسهای قرآن برای معلّمان ، ابتدا خودم یکی از درسها را می­ خواندم البتّه با تُپُق و تکرار . در انتهای قرائت می­ گفتم : اگر دانش ­آموزِ کلاسِ سوم  قرآن را به همین نحو بخواند خوب است . بعضی معلّمان می­ گفتند : ما فکر کردیم خودِ شما حدِّ خواندنتان همین است !

آیه نوشته­ ها در گروه دینی

 

یکی از کارهایی که برای دبیرخانۀ دینی انجام می­دادم « آیه نوشته » بود . یعنی ؛ برای بعضی تصاویرِ جالب ، آیۀ متناسبی پیدا می ­کردم و آن را در وبلاگ درج می­کردم و به سرگروههای اُستانها می ­دادم .

سَمع ـ اُذُن

یک بار در موردِ آیۀ ذیل با استفادۀ از نرم­افزار « جامع التّفاسیر » یک بررسی انجام دادم :

« خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ . » ، ( بقره ، 2 / ٧ )

     بیشترِ مترجمان کلمۀ « سَمع » را « گوشهایشان » ترجمه کرده بودند و بعضی « گوششان » که این متناسب­ تر بود چون کلمۀ « سَمع » مفرد است امّا دکتر محمّدمهدی فولادوند « شنوایی ­شان » ترجمه کرده بود که این ترجمۀ سَمع بود و آنها ترجمۀ اُذُن !

 

خواب پادشاه

« ... تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ . » ، ( انفال ، 8 / 67 )

مولوی در داستانی می ­گوید : پادشاهی خواب دید پسرش مُرده است ، بهترین دختری را که ممکن بود به همسری پسرش درآورد ، بعد از مدّتی دید پسرش عاشقِ پیرزن عِفریته ­ای شده است .

مولوی می ­گوید : شما پادشاه را خدا ، پسر را بندۀ خدا ، آن دختر را آخِرت و پیرزن را دنیا در نظر بگیرید . خدا برای شما چه اراده کرده و شما چه چیزی را می ­طلبید ؟!

یکی از دانش ­آموزان از میز آخِر کلاس ، اشاره به دانش­ آموزی که در میز جلوتر بود کرد و گفت : آقا این می­گه : کاشکی پدر من خواب ببیند که من مُرده­ ام !

آن دانش ­آموز گفت : آقا این خودش می ­گه : کاشکی پدر من هر شب هی خواب ببیند که من مُرده ­ام !!

مربوط به دبیرستان شاهد ثارالله ، دانش­آموزان سال دوم دبیرستان ـ موضوع درس مَعاد

سارعوا ـ سابقوا

 

« وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا ... . »                           ( آل عمران ، 3 / ١٣٣ )

« سَابقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا ... . »                               ( حدید ، 57 / ٢١ )

« وَ سارِعُوا » و « سابقوا » وقتی است ، که هر کس به میزانِ سرعت و سبقتش موفّق شود ، نه آنجا که خوشحالی عدّه ­ای در گروِ ناراحتی عدّه ­ای دیگر باشد . هیچ یک از مسابقاتِ معنوی مانندِ بازی فوتبال نیست که یک طرف بَرنده و یک طرف بازنده داشته باشد . در این مسابقات حتّی همه می­ توانند به فینال راه یابند ! هر که بیشتر و بهتر روزه بگیرد ، نیایش کند ، صدقه دهد ، به والدین نیکی کند و ... حتّی اگر دو نفر همزمان بخواهند از نیازمندی دستگیری کنند ، یا به هم سلام کنند و نهایتاً یکی مقدّم شود ، باز هر دو بَرنده ­اند ! مانندِ جامِ جهانی فوتبال ؛ « یک جام و یک جهان » نیست ، « یک جهان و یک جهان جام » است !

از راز پنهان ­تر

« وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى . » ، ( طـه ، 20 / ٧ )

راز آن است که خودت آگاهی ، دیگران خبردار نیستند ، پنهان­ تر از راز آن است که خودت هم آگاه نیستی ولی در تو وجود دارد . در دعای کمیل ... به خدا عرض می ­کند که من بدیهایی دارم ، ملائکۀ تو که رقیب من هستند آنها می دانند ولی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ‏ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ چیزهایی من در درون دارم که ملائکه هم بی ­خبرند ، فقط تو می­ دانی ( خیلی عجیب است ) در من چیزهایی وجود دارد که ملائکه هم از آن عُمقِ بی­ خبرند ، فقط تو خودت می ­دانی .  ( آشنایی با قرآن ، 4 / 189 )

شش سال گذشت

شش سال گذشت

اکنون که به قفا می ­نگریم ، شش سال گذشته است ، از دوم اسفند 1390 تا الآن هر سه شنبه یک مطلب تاریخی یا علمی یا فرهنگی در وبلاگ خطّۀ فریومد / فرومد درج شد تا مجموع مطالب بالغ بر 380 مورد گردید .

از زمانی که برای فضای بلاگفا مشکل به وجود آمد و پاره­ ای از مطالب حذف شد ، مطالب همزمان در فضای بلاگ اسکای هم درج شد تا حُکم پشتیبان را داشته باشد . بعدها تلگرام خطّۀ فریومد هم راه افتاد و مطالب وبلاگ همزمان در تلگرام هم درج شد .

تا کنون بیش از 3000 عکس در فضای مجازی منتشر شده است .

حدود 70000 بازدید کننده مطالب وبلاگ را دیده ­اند و بیش از 30000 نفر هم وبلاگ عکسهای از خطّۀ فریومد را بازدید کرده ­اند . یعنی جمعاً یکصد هزار مرتبه مطالب این خطّه مورد بازدید قرار گرفته است .

کانال خطّۀ فریومد هم همچنان پابرجاست .

در این مدّت چهار کتاب هم منتشر شد .

بابت همۀ این موفّقیّتها خدا را سپاسگزارم .

خدایا کمک کن همین طور آهسته و پیوسته پیش برویم .

از کاربران و مخاطبانِ پر و پا قُرص این خطّه هم صمیمانه سپاسگزارم .