عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

استخر شهرستان

گیاهانِ خودرو و گِل و لای فضایِ داخلِ استخرِ قناتِ شهرستان را گرفته بود .

مالکان استخر را لایروبی و مرمّت کردند

کفِ استخر و دیواره هایش را

قناتِ شهرستان قدمتی دیرینه دارد حداقلّ به قرنِ هشتم بر می گردد ،

زمانی که علاءالدّین محمّد فریومدی وزیر ایالتِ خراسانِ بزرگ بود و مقرّش در همین در شهرستان

این هم استخر تعمیر شدۀ قناتِ شهرستان

زُلال و جانبخش

اگر مالکانِ محترم یک اتاقک مانندِ خانه های تشته در کنار این استخر سمت « تیلو ـ شیر فلکه » درست کنند خودشان بهرۀ بسیاری خواهند بُرد .

یک خانۀ تشته با بلوک و آُجر با یک یا دو تخت که جای نشستن یا خوابیدن باشد . آن وقت کسانی که نوبتِ آبیاری شان است می توانند زودتر بروند تا نگرانِ خواب ماندن و دیر رسیدن نباشند و کنارِ استخر هم جایی برای استراحت داشته باشند و از باد و باران هم در اَمان باشند .

پوشش فرومدیها

در این عکسها دقّت کنید ، ببینید پوششِ پداران و مادرانِ ما در گذشتۀ نه چندان دور در فرومد چگونه بوده است .

پدر بزرگم ـ مرحوم کربلا علی قلیچ

پدر بزرگم ـ مرحوم کربلا علی قلیچ

 

دایی مادرم ـ مرحوم آقا سیّد رضا اسدی

دایی مادرم ـ مرحوم آقا سیّد رضا اسدی

دایی پدرم ـ مرحوم حاجی غضنفر ضیغمی

دایی پدرم ـ مرحوم حاجی غضنفر ضیغمی

عمه و شوهر عمّه ام

عمّه و شوهر عمّه ام ـ مرحوم معصومه یاقوتیان و مرحوم کربلا محمّد کشوری

خاله ام

خاله ام ـ مرحوم زینب قلیچ

یکی از خویشاوندانِ مادرم

یکی از خویشاوندان مادرم ـ مرحوم کربلا غلام فلّاح

یکی از وابستگان مادرم

یکی از وابستگانِ مادرم ـ مرحوم حاج میرزا عابدین هاشمی

تَختِ جلو دربِ حیاط

قبلاً دربارۀ « تختها و دالانها » صحبت کرده و عکسهایی هم درج کرده بودم . [ اینجا ]

هنوز آن تختها و دالانها کاربُردِ خودش را دارد . دربِ حیاطِ ما دالان داشت امّا تخت نداشت ، مرحوم پدرم روی زمین می­ نشست و بیشتر زیر درختِ توت ، پیرمردها هم می ­آمدند دورش می ­نشستند و می ­گفتند : عمو حسن اینجا سَرایِ سالمندان است .

یکی از آنها مرحومِ علی ولیان بود . روزِ 22 خرداد 1395 که دومین سالگردِ فوتِ پدرم بود ما در قبرستان بودیم که جنازۀ علی ولیان هم به خاک سپرده شد .

مرحوم نور محمّد بیاری در تاریخِ 26 / 9 / 1392 آن سَرای سالمندان را تَرک کرد و به سَرایِ آخِرت رفت .

عمویم مرحوم محمّد یاقوتیان هم هنوز یک ماه نیست ( 24 / 3 / 1395 ) که راهی آن دیار شد . پیرمردهایی که از بالا به سمتِ پایین می ­آمدند یا بر عکس ، توقّفی می ­کردند کنارِ پدر می ­نشستند و با هم گَپی می ­زدند .

قبل از عید مادرم از دردِ پا می ­نالید که نمی­ تواند راحت بنشیند و بلند شود . آوردنِ صندلی هم جلوِ حیاط برایش مقدور نبود مقداری هم عادت نداشت و در نگاهها معمول نبود . بنای ساختِ یک تخت را ساز کردم . با 22 قطعه بلوک و دو کیسۀ سیمان و چند فرغون ماسه و آب ، تخت درست شد .

حالا زنهای همسایه کارهایشان را که انجام می ­دهند ، می­ آیند دورِ هم می­ نشینند و از هر دَری سخنی می­ گویند ، بعضی شبها یا شبهای ماه رمضان تا نزدیکیهای سَحَر هم آنجا را رها نمی­ کنند از مسجد که می ­آیند تازه کمیسیونِ بعدی در آنجا شروع می شود ! گاهی چای هم دَم می ­کنند ، گاهی هم با میوه از خودشان پذیرایی می­ کنند .   

از بادِ پریشانی به هم پناه می ­آورند ، خاطراتشان را مُرور می ­کنند تا تنهایی ­شان را پُر کنند ، از سختیهایی که کشیده ­اند ، از مسافرتهایی که رفته­ اند ، از احترامها یا بی­ بناییها / کم محلّی که دیده­ اند ، از دلتنگیها ، از تلفنهایی که بچّه­ هایشان برایشان می ­زنند ، ...

مادرم می­ گوید : من یک سال دردِ دندان داشتم ، دندانم خیلی درد می ­کرد بعد گفتم : از دردِ دندان بدتر دیگر دردی نیست . بعد بی ­بی گفت :

دردِ دنـدان از دردِ زنـدان بـدتـر است .......... چشم به راهی از کُند و زندان بدتر است !

هیچ دردی از « چشم به راهی » بدتر نیست ! آن روز نمی ­فهمیدم « چشم به راهی » یعنی چی ؟ حالا که چشم به راه بچّه­ هایم هستم و دردِ غُربت را می­ چشم و دردهای مختلفی را هم تجربه کرده ­ام ، می ­گویم : خدا رحمتت کند مادر ، که می ­گفتی : « چشم به راهی » سخت ترین دردهاست !

ـ صدایِ دربِ حیاط می ­آید ، یکی از زنانِ همسایه است ، مادرم را صدا می ­زند ، می گوید : بلند شو بیا ، ما آمده­ ایم ، تخت درست کرده ­اید که بیاییم اینجا بنشینیم ! مادرم می ­آید ، هنوز همه سرجمع نشده ­اند ، من باید به باغ بروم ، از دو ـ سه نفری که رویِ زمین نشسته­ اند تا رو به روی هم باشند ، می ­خواهم آنها هم روی تخت بنشینند که عکس بگیرم .

نگاهی به کتابِ « تشیّع در سبزوار عهدِ قاجار »

کتابِ « تشیّع در سبزوار عهدِ قاجار » تألیفِ دکتر سیّد حسین مجتبوی ـ بتول مشتاق ، چاپ اوّل 1394 را مدیریّت امور پردیسهای دانشگاه فرهنگیان خراسان رضوی با همکاری نشر مرندیز منتشر کرده است . من به عنوانِ یک فرومدی علاقه ­مند به مطالبِ مربوط به سبزوار و فریومد این کتاب را مطالعه کردم .

این کتاب 132 صفحه و 5 فصل دارد . فصل اوّل ( پیدایشِ تشیّع و سیرِ تاریخی آن در ایران تا پیش از قاجاریّه ) که 47 صفحه است و دوره­ های مختلفِ طاهریان ، صفّاریّان ، سامانیان ، غزنویان ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان ، ایلخانانِ مغول ، صفویان را در موضوع تشیّع شرح داده است .

در فصل دوم تشیّع در سبزوار قبل از قاجار و دورۀ قاجار را بررسی کرده است . در فصلِ سوم و چهارم و پنجم عواملِ « فرهنگی » و « اجتماعی و اقتصادی » و « سیاسی » مؤثّر در گسترشِ تشیّع در سبزوارِ عهدِ قاجار را بررسی کرده است .

من که در تمامِ صفحه ­ها دنبالِ آن بودم تا نامی از « فریومد / فرومد » ببینم تنها در صفحۀ 108 مؤلّف توضیحی در بارۀ « موقوفاتِ روستای فارمد سبزوار » نوشته و در پاورقی آورده است که ؛ فارمد ( فرومد / فریومد ) : این دِه از 1365 ه ش جزوِ استانِ سمنان شده است .

این چطور بررسی و تحلیلی است ؟

فریومد / فرومد از سال 1365 هجری شمسی جزو خراسان نشده است بلکه حدوداً از سال 1300 از سبزوار جُدا و جزوِ شاهرود شده است ! سندی به تاریخ 3 / 10 / 1305 هست که مردم فرومد به مجلس شورای ملّی نوشته­ اند تا دوباره از شاهرود ملحقّ به سبزوار شوند و سندی دیگر که مردم مزینان در تاریخ 15 /  4 /  1300 اعتراض کرده ­اند که به شاهرود ملحقّ نشوند .

در مقاله ­ای تحتِ عنوان « فریومد / فرومد » فارمد نیست ، [ اینجا ] نوشته ­ام که فارمد روستایی در بیست کیلومتری مشهد و فرومد روستایی در سیصد و بیست کیلومتری مشهد است . و در هیچ کتابِ تاریخی فریومد ، فارمد خوانده نشده ، اگر در فرهنگِ لغت این دو اشتباه شده به جهت آن بوده که نویسندگان « قلم » را همراه « قدم » نکرده­ اند و به تحقیقِ کتابخانه ­ای بسنده کرده و تحقیقِ میدانی نکرده­ اند .

متنِ وقفنامه که از اراضی زیرِ دشت و بالای دشت فارمد سخن می ­گوید با همان فارمدِ طوس هماهنگ است نه با فرومد . در فرومد هم رباطی کنارِ قبرستان در سال 1285 نبوده است و ...

با آقای سیّد محسن حسینی هم که مقالۀ معرّفی وقفنامۀ فارمد را نوشته و آن را فرومد پنداشته است ، صحبت کردم و پذیرفت که در این مورد اشتباه کرده است .

پرسشی که در اینجا رُخ می­ دهد این است که اگر مؤلّف محترمِ کتاب فکر کرده فریومد تا سالِ 1365 ه ش جزوِ سبزوار بوده و در این کتاب « تشیّع در سبزوار عهدِ قاجار » را بررسی کرده ، چرا هیچ مطلبی در بارۀ ساداتِ فریومد که در تاریخِ بیهق هم به آن اشاره شده ، نکرده است با اینکه دو بقعه از سادات اکنون در فرومد وجود دارد ؟!

و چرا آن گونه که در کتابِ تاریخ بیهق آمده که ابویعلی زید از ساداتِ زباره در دورۀ سلجوقیان به فریومد آمده و از آنجا رهسپارِ اصفهان شده [ اینجا ]

و فرزندش ابوالقاسم علی در دورۀ سلجوقیان « رئیس » بوده ، و برای رفعِ حصرِ سبزوار از فریومد نیروی رزمی بُرده است . نامی از ایشان و فریومدی بودنش نیاورده در صورتی که بیهقی نوشته : آثار فخرالدین ابوالقاسم در راه مکّه و کوفه ظاهر است و بدین سبب لقبِ مجدالسّادات گرفته و دولتِ سلجوقی برایش تشویقی صادر کرده است ! [ اینجا ]

یا در صفحۀ 101 که نام چهار تن از مدفونانِ آرامگاه خسروجرد را نوشته ، نگفته است : این عزّالدّین فرزندِ همان ابوالقاسم علی و نوۀ ابویعلی زید محدّث فریومدی است ؟! اینها مطالبی است که در کتابِ تاریخ بیهق نوشتۀ ابوالحسن بیهقی معروفِ به ابن فندق موجود است . مزار سادات در فرومد هم مربوط به همین خاندان است .

و با اینکه برای بررسی « تشیّع در سبزوارِ عهدِ قاجار » ابتدا دورنمایی از تشیّع در ایران را بیان کرده و هر موضوعی را ابتدا در ایران بحث می­ کند و بعد به سبزوار و روستاهای اطرافش می ­پردازد چرا هیچ مطلبی در بارۀ ابن یمین [ اینجا ] و پدرش که شاعرِ شیعه مذهب بوده ­اند ندارد یا دربارۀ خانقاهِ فریومد که در وقفنامه­ اش قید شده باید متصّدی آن شیعۀ علی امیر المؤمنین باشد ؟ [ اینجا ]

مطلب دیگر که فقرِ کتاب را نمایان می ­کند مطلب زیر است .

در صفحۀ 104 ـ 105 در بارۀ « امامزاده سیّد علی اکبر » نوشته است : [ اینجا ]

این امامزاده در روستای علی آباد پایین ، در بخش داورزن قرار دارد . گفته ­اند که وی برادر امامزاده سیّداسماعیل در مزینان است . تاریخِ بنا مربوط به سدۀ 11 الی 12 هجری قمری ( دورۀ صفوی ) است . طرحِ این بنا به صورتِ مربّع است که ورودی آن به شکلِ ایوانی مشخّص شده است . مصالحِ بنا خشت و مقداری آجُر در قسمتِ فوقانی است . ورودی بنا در ضلعِ شرقی است و درِ دیگری در ضلعِ غربی موجود بوده که مسدود شده است . حیاطِ امامزاده دارای محوطۀ مشجّری است . طرحِ بنا شبیه به آثارِ پیش از عهدِ صفوی در خراسان است ولی به علّت تعمیراتِ مکرّر ، عناصرِ بسیار کمی از طرحِ اوّلیّۀ آن باقی مانده است . نقّاشی سر درِ ورودی و داخلِ بنا ارزشِ هنری ندارد .

قراخانی بهار ، حسن ، آثارِ باستانی و معماری بقاع متبرّکه اطرافِ شهرستانِ سبزوار و اسفراین ، ص 19

دقّت کنید کتاب در سالِ 1394 چاپ شده است . بُقعۀ سیّد علی اکبر در علی آباد در سالِ 1365 از بُن خراب شده و در شکل و هندسۀ جدیدی ساخته شده است ولی مؤلّف به کتابی استناد کرده که ویژگیهای بُقعۀ امامزاده سیّد علی اکبر را که مربوط به سی سال پیش بوده و اکنون اثری از آن نیست شرح می ­دهد . یعنی قدم با قلم همراهی نکرده تا ببیند چه می ­نویسد !

در صفحۀ 90 در بارۀ روستایی با نامِ « کلاته سادات » سخن گفته شده که نزدیکِ « صدخرو » است در صورتی که روستایی دیگر هم به نامِ « کلاته سادات » [ اینجا ] از توابعِ دهستانِ فریومد است و از آن غفلت شده است . وقتی قرار است از سبزوار عهدِ قاجار سخن گفته شود ، این روستاها هم در عهدِ قاجار جزوِ سبزوار بوده است . جُدای از آنکه در قرنِ هشتم فریومد مرکزِ ایالتِ خراسانِ بزرگ بوده و علاء الدّین محمّد فریومدی در قلعۀ « شهرستانِ فریومد » مستقرّ بوده و در مشهد گُنبد و مناره ساخته است . [ اینجا ]

متأسّفانه در پایان نامه ­ای با عنوانِ « معماری اسلامی در خراسان از سلجوقیان تا صفوّیه » در دورۀ کارشناسی ارشد هم که در سالِ 1378 نوشته شده همین مطلب از همین مأخذ ( آثارِ باستانی و معماری بِقاع متبّرکه » نقل شده است !

در این کتاب داستانِ مثنوی که مولوی در بارۀ « یافتن ابوبکر در سبزوار » نقل کرده و بیانگر شیعه بودن مردم سبزوار در دوران خوارزمشاهیان است به فراموشی سپرده شده و نقل نشده است . [ اینجا ]

در نقشِ راهنمای گردشگران

یکشنبه 15 / 6 / 1394 از سمنان راهی فرومد شدیم در بینِ راه در مجموعۀ کاروانسراهای میاندشت ایستادیم و با آقای مختاریان صحبتی شد که گفت : شانزدهم مهر ماه گروهی گردشگر برای دیدنِ آثارِ تاریخی و دیدنی فرومد ، مهمان فرومد خواهند شد . قرار شد در آن روز من هم راهنمای مهمانان باشم .

پنجشنبه شانزدهم مهرماه من در فرومد بودم و مهمانها هم آمدند ، سعی من آن بود که تا آنجایی که امکان دارد مهمانها بر مبنای کارنامۀ فریومد در دیوانِ ابن یمین ، فرومد را ببینند .

ماشینها رو به روی « شهرستان » ایستاد و مهمانها بر روی تپّۀ شهرستان قرار گرفتند . پس از سلام و خوشامدگویی ، شمّه ­ای در بارۀ شهرستان و خاندانِ زنگی فریومدی که به پنج نسل وزیر بوده ­اند و در بارۀ حاکمان و حکیمانِ فریومد ، کتابخانه و بیمارستانش مطالبی بیان شد .

از آنجا به کنارِ « مزارِ سادات » رفتیم و در بارۀ سادات زُباره و ابویعلی زید و قطب الدّین حیدر که در کنارِ مزار ، صومعه داشته سخن گفته شد .

بعد از کنارِ نهرِ « هر دو آب » تا پایِ « چنارِ بزرگِ روستا » رفتیم ، در بینِ راه به سؤالات پاسخ می ­دادم .  در آنجا بچّه ­ها پایی به آب زدند و همه زیرِ سایۀ درختان نفسی تازه کردند و هندوانه ­ای خوردند و خرید هم صورت گرفت و بعضی در حسینیّه نمازِ ظهرشان را خواندند .

برای صرفِ ناهار به هیئتِ ابوالفضلی در مفتاباد رفتیم . مهمانان با « غذایِ محلّی » پذیرایی شدند و من برایشان شعری از دکتر معینی با گویشِ فرومدی خواندم .

مقصد بعدی آرامگاهِ « یمین الدّین طُغرایی » و « ابن یمین » بود . در آنجا کتابهایی در موردِ ابن یمین و حکیم  الدّین فریومدی روی قبر قرار داده شد که مهمانان نگاهِ کنجکاوانه ­ای بر آنها داشتند .

من شعری از ابن یمین فریومدی که پدرش را مخاطب قرار داده بود و سپس پاسخ پدرش یمین الدّین طُغرایی را در پاسخِ فرزندش برای مهمانان قرائت کردم .

« مسجدِ جامع » مکانِ بعدی بود که موردِ نگاه زیباپسند و جستجوگرِ گردشگرانِ مهمان قرار گرفت و کنجکاوانه نگاه می ­کردند و سؤال می ­کردند .

آخِرین ایستگاه « بُقعۀ سلطان سیّداحمد » بود ، که مختصری دربارۀ بُقعه و خانقاهِ فریومد سخن گفتم و مهمانان با پذیرایی آقای ابراهیم حاجی­ سلیمی و آقای کُهنی نشاطی دوباره یافتند تا راهِ خود به سمتِ فیروزآباد و دیدنِ قبرِ « شیخ حسن جوری » پی بگیرند . آقای رضا حاجی سلیمی در این روز ما را همراهی می ­کرد و زحمتِ عکّاسی بر دوشِ ایشان بود . همراهی و همکاری آقای عبّاس مهربانی هم در چُنین روزهایی گرمابخش و خوشحال کننده است .

این اوّلین باری بود که من به صورتِ رسمی در بارۀ فرومد برای بازدیدکنندگان صحبت می­ کردم . خدا توفیق بدهد کتابی در موردِ معرّفی فرومد برای بازدیدکنندگان زودتر به سرانجام برسد که جایش در چُنین روزهایی خالی است .