عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

خاطرات قرآنی

1ـ کتابِ « درختانِ سایه­ دار » خاطراتی از زنده­ یاد ابوالاعلی مودودی و همسر بزرگوارشان است که حُمَیرا مودودی یکی از فرزندانِ گرامی آنها ، آن را نوشته است . در یکی از مواردی که پدر زندانی می ­شود و همسر و فرزندان غمگین و غصّه ­دار هستند فرزندش نوشته است : همه با اذانِ صبح برای نماز بلند شدیم . بعد از نماز مادر طبقِ معمول هر روز قرآنش را برداشت و شروع به خواندن کرد . با تعجّب دیدیم که اوّلین آیه ­ای که جلوش آمد و آن را تلاوت کرد این آیه از سورۀ مبارکۀ بقره بود :

« اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ : مَتَى نَصْرُ اللهِ ؟ اَلا إِنَّ نَصْرَ اللهِ قَرِیبٌ . » ، ( بقره ، 2 / ٢١٤ )

مادر با خواندنِ این آیه به گریه افتاد و بعد از آن مرا صدا زد و به این اشاره کرد و گفت : ببین دخترم ! این کتابِ زنده ­ای است که غم و اندوه را از انسان دور می­ کند . دلها را شفا می ­بخشد و مرهم زخمها و دردهاست . کافی است که تو با آن دوست شوی آن وقت می ­بینی که چطور حسبِ نیاز و احتیاجت با تو سخن خواهد گفت . روح و روانت را آرامش خواهد داد و با نصایح و مشورتهایش زندگیت را صفا خواهد بخشید ، دلداریت خواهد داد . ببین در این وقت مصیبت به ما چه می ­گوید ؟! انگار که دردِ ما را دریافته و به ما دلداری می ­دهد و بر زخمهایمان مرهم می­ نهد !

... بعد از آن تمامِ روز را مادرم آرام بود و تنها همین آیه را می ­خواند و با خود می­گفت : همۀ قرآن این چُنین است . باید خدا را هزار مرتبه شُکر کنیم که به ما چُنین نعمتِ بزرگی ارزانی داشته و باید دهها هزار بار از این آیه تشکّر کنیم که در این چُنین وقتی به دادِ ما رسید و دلداریمان داد و دستِ شفقت و مهربانی بر سرمان کشید و به ما مُژده داد و دستمان را گرفت .

درختانِ سایه ­دار ، حُمیرا مودودی ، مترجم ؛ نورمحمّد امراء ، نشر احسان ، چاپ اوّل ، 1386 ، ص 65 ـ 66

در این خاطره ، قرآن زنده و حاضر تلّقی شده و این برای من جالب و جاذب بود .

2ـ کتابِ « خاطرات قرآنی » نوشتۀ آیت ­الله کریمی جهرمی را روز 10 / 9 / 1396 در نمایشگاه کتاب مشهد دیدم و خریدم و تا دو روز بعد خواندم ، شایق شدم که وقتی خاطرات را می ­خوانم ، من هم خاطراتی که برایم با خواندنِ کتاب تداعی می ­شود به صورتِ تیتروار یادداشت کنم .

عنوانِ کتاب برایم بسیار جالب بود ، خاطرات حجّ و خاطرات مسافرت و خاطرات دانشجویی و ... را نوشته بودم ولی اینکه محوریتِ خاطرات را قرآن قرار دهم به فکرم نرسیده بود .

در اینجا هم به قرآن فردیّت داده شده و همان گونه که خاطراتمان را دربارۀ شخصی بیان می ­کنیم در بارۀ قرآن بیان می ­نماییم .

پاسخهای قرآنی

یکی از مطالبی که در یکی از شماره ­های مجلّۀ « اطّلاعات هفتگی » خواندم و برایم جالب بود و آن را یادداشت کردم ، داستانِ خانمی است که از کاروان جا مانده و مردی او را به کاروانش می ­رساند ، در بینِ راه هر مطلبی از او می ­پرسد ، او متناسب با پرسشِ آن ، آیه ­ای از قرآن می ­خواند . [ این داستان در کتاب « اقتباس از قرآن کریم » نوشتۀ ابومنصور ثعالبی تحت عنوان « زنی که تنها با آیاتِ قرآن سخن می ­گفت » در ص 227ـ 229 هم آمده است . ]   

این داستان جالب و جاذب مرا بر آن داشت که در دورانِ دانشجویی خاطره ­ای از جبهه با همان سبک و سیاق با عنوانِ « وقتی آیات تفسیر می ­شدند » بنویسم و در روزنامۀ خُراسان چاپ شود .

درسهایی از قرآن

برنامۀ درسهایی از قرآن که عصر پنجشنبۀ هر هفته از تلویزیون پخش می ­شد و هنوز هم پخش می ­شود یکی از برنامه­ های موردِ علاقۀ من بود . یادم هست یک روز بعد از ظهر پنجشنبه در روستای فرومد کنار مزار سادات با هم سن و سالهای خودم بازی می­ کردم ، یادم آمد که برنامۀ درسهایی از قرآن شروع خواهد شد . با آنکه دانش­ آموز دورۀ راهنمایی بودم بازی را رها و با دوستان خداحافظی کردم ، رفتم خانه و پای درسهایی از قرآن نشستم . در واقع لذّتی که از آن برنامه نصیبم می شد بیشتر از لذّتِ بازی کردن بود .

تمنّای مرگ

زمستان 1364 با مرحوم پدرم در مراسم ختم شهید علی ­اکبر شُکوهی بودیم ، شیخ محمّد یاوری روی منبر در حسینیّۀ محلّ جنان در ضمن سخنرانی گفت : قرآن می ­گوید : اگر گُمان می­ کنید که شما جزء دوستدارانِ خدا هستید آرزوی مرگ کنید ، دوستان خدا تمنّای مرگ و ملاقات با خدا می ­کنند .

« قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ . » ،

( جمعه ، 62 / ٦ )

مرحوم پدرم چندین بار در مواردِ مختلف می ­گفت : یک سال پسرِ یاوری روی منبر می ­گفت : اگر واقعاً خدا را دوست دارید پس از خدا بخواهید که بمیرید ، دوستانِ خدا آرزوی مرگ می ­کنند که خدا را ببینند .

تغییر قبله

در دورۀ راهنمایی معلّمان می ­گفتند که پیامبر در مکّه که بوده به گونه ­ای نماز می ­خوانده که هم رو به کعبه باشد و هم رو به بیت المقدس ، در مدینه در حین اقامۀ نماز جماعت بوده که آیۀ قرآن نازل شده است :

« قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ . » ،

( بقره ، 2 / 144 )

پس جبرئیل کِتفِ پیامبر را گرفته و او را از سمتِ بیت المقدس برگردانده و رویش را از بیت المقدس به کعبه چرخانده است !

این مطلب برای من سؤال بود که مگر بیت المقدس در کدام جهتِ مدینه واقع شده ؟ در شمال یا ... ؟ تا اینکه چند سال پیش یک کارِ تحقیقی انجام دادم و متوجّه شدم از لحاظِ جغرافیایی بیت المقدس در شمال مدینه واقع شده و مکّه در جنوب مدینه قرار دارد اگر مسلمانان در نماز به امامت پیامبر به سمتِ شمال بوده باشند و به سمتِ جنوب برگردند پیامبر که پیشنماز بوده ، آخرین فردِ نمازگزار می ­شود و در آخِرین صف قرار می­ گیرد !

قرآن صبحگاهی

در مدرسۀ راهنمایی بعضی روزها من قرآن می­ خواندم یکی از سوره­ های کوتاهِ قرآن مثلِ سورۀ ناس را قرائت می کردم یکی از دانش ­آموزان هم ، همزمان ترجمه ­اش را می­ خواند  البتّه ما نیم ساعت یا یک ربع به وقت قرآن را می گرفتیم و تمرین می ­کردیم . یک روز یکی از بچّه­ ها آمد گفت : مهدی جان بده ما قرآن را بخوانیم ! گفتم : چرا ؟ ما خودمان را آماده کرده ­ایم ؟! گفت : ببین مهدی جان ! امتحان علوم داریم ، آقای احمدی می­ خواهد امتحانِ علوم بگیرد بچّه ­ها درس نخوانده ­اند آماده نیستند ، شما که قرآن بخوانید یک سورۀ کوتاه می­ خوانید و زود تمام ­می ­شود ، ولی ما یک سورۀ بلند می ­خوانیم که وقت گرفته شود و نصف ساعت که رفت دیگر آقای احمدی فرصت نمی ­کند امتحان بگیرد . من از خواندنِ قرآن منصرف شدم و دو نفر از کلاس سوم آمدند و سورۀ « یس » را خواندند ، یکی با صوت قرائت می ­کرد و دیگری هم ترجمه­ اش را می ­خواند و شاید 45 دقیقه ­ای طول کشید !

کلاس آموزش قرآن

آقای محمّدحسین قربانی اصالتاً از دامغان بود ، در فرومد رئیس پُست بود ، یک تخته سیاه درست کرده و کلاسِ آموزش قرآن برگزار کرده بود ، کلاسش در مسجد امام صادق (ع) برگزار می ­شد ، من هم شرکت می ­کردم .

شهید عبّاس محمّدپور

شهید عبّاس محمّدپور در مدرسه ، قرآن را بسیار زیبا و دلنشین و محزون می ­خواند . روزهایی که در مدرسه از شاهرود یا سمنان مهمان داشتیم او قرآن می­ خواند .

آدابی از قرآن

در دورۀ دبیرستان به خواندنِ کتابهای شهید دستغیب علاقه داشتم برای همین کتابهای « آدابی از قرآن » که تفسیرِ سورۀ حُجرات بود و « تفسیرِ سورۀ واقعه » و ... را خواندم . اینها اوّلین کتابهای تفسیری بود که من خواندم .

زینب عمو علی­ رضا

در طایفۀ پدری من زینبِ عمو علی ­رضا به قرآن­خواندن معروف بود ، او به مکتب رفته بود و قرآن­خواندن را یاد گرفته بود . مادرم می ­گفت : هر ماه یک دوْر قرآن را می­ خواند . خدا رحمتش کند .

مرحوم صفرعلی و قرض دادن

مرحومِ پدر بزرگم به افرادِ روستا قرض می ­داده است ، یک بار دوستانش قصد داشته ­اند که به کربلا بروند به ایشان هم می ­گویند : تو هم بیا با هم برویم . پدر بزرگم می ­گوید : من الآن پولِ نقد ندارم ، این سخن به گوش یکی از افرادی که مقروض بوده می ­رسد می ­آید به پدر بزرگم می ­گوید : من فردا بیست رأس از گوسفندانم را مثلاً به جای بیست تومان به هجده تومان می ­فروشم ، پولت را می ­دهم تو هم با رفقایت به کربلا برو . پدر بزرگم می­ گوید : من همچون کربلایی که رزق و روزی زن و بچه ­ات را حرّاج کنی نمی­ خواهم .

یا به یک روحانی برای ادامۀ تحصیل در نجف یا کاظمین قرض داده بود که سالها بعد فرزندانش که آنها هم درس حوزوی خوانده اند دِینِ خود را اَدا کرده بودند .

من از مرحوم پدرم پرسیدم : آیا پدرتان که به مردم قرض می ­داد در اِزای آن از مردم چیزی هم می ­گرفت؟

مرحوم پدرم گفت : اگر خودشان چیزی می ­دادند که می ­گرفت اگر هم نمی ­دادند که هیچی !

« مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَرِیمٌ . » ، ( حدید ، 57 / ١١ )

قرآن بخوان

در کتابِ « می ­رویم تا خطّ امام بماند » که زندگینامۀ شهید مهدی رجب ­بیگی است مقاله­ ای جالب از ایشان چاپ شده است که من آن را دوست دارم ، قسمتی از آن مقاله :

آن گاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون خویش را خالی از خدا ـ قرآن بخوان

آن گاه که مرگ را ختم و مَعاد را وَهم و پندارِ خود را حَتم یافتی ـ قرآن بخوان

آن گاه که گذشته را حسرت و حال را عُسرت و آینده را حیرت احساس کردی ، شب قدر را به یاد آور ـ قرآن بخوان .

مدرسۀ قرآن

 یک نفر در دانمارک به قرآن اهانت کرده و یک قرآنی را آتش زده بود ، از وزارتخانه یک بخشنامه آمده بود که در همۀ مدارس کشور باید یک تابلوی هم به عُنوانِ « مدرسۀ قرآن » نصب شود ! و به قرآن اهمّیّت داده شود ! به کسی که بخشنامه را در ستادِ شاهد یکی از نواحی مشهد به من داده بود نظریّه می ­خواست گفتم : اسراف نکنید ! نصبِ تابلو چه مشکلی را حلّ می­ کند ؟ مگر الآن در این مدارس برای قرآن چه کاری انجام می ­شود ؟ و چه اهمیّتی داده می ­شود ؟ و مگر از کلاسهای قرآنِ درسی چه نتیجه­ ای حاصل می ­شود که در سراسرِ کشور تابلو مدرسۀ قرآن در همۀ مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و هنرستان و پیش ­دانشگاهی نصب شود ؟ گفتند : نه باید برای قرآن هزینه شود !

این هم تابلوی در روستای فرومد ما !  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد