فصیح خوافی در کتابِ « مُجمَل التّواریخ » ذیلِ حوادثِ سالِ 708 هجری نوشته است : آمدنِ سیّد بدرالدّین که نقیبِ ساداتِ مشهد مقدّسۀ رضوی بود .
و پیش سلطان محمود [ محمّد ] خدا بنده الجایتو خان آمد و سلطان او را تعظیم و تکریم بسیار نمود از جمله کاسۀ آش بر دستِ خود گرفت تا سیّد بدرالدّین مذکور آش خورد .
و ذیلِ حوادثِ سالِ 829 نوشته است : وفاتِ مرتضی اعظم و مجتبی اکرم سیّد نظام الدّین عبد الحیّ نقیبِ ساداتِ مشهد مقدّسۀ رضوی وفات به قُم .
و هو نقیب عبدالحیّ بن نقیب طاهر بن النقیب محمود شاه بن نقیب خداوند زاده علاء الدّین نقیب بدرالدّین نقیب شرف الدّین حسن بن علی الموسی .
و نقیب بدرالدّین مذکور پیش الجایتو سلطان محمّد خدا ( بنده ) رفت او را تعظیم بسیار نمود از جمله سلطانِ مذکور کاسۀ آش به دستِ خود گرفته ، نگاه می داشت تا سیّد بدرالدّین آش خورد .
جزاکَ اللهُ خَیراً .
...........................................................
یک نکته ای اینجا نوشتم که دستمایه ای است برای امثال مرحوم دکتر باستانی پاریزی تا یک کتابی دربارۀ انواع آش و انواع آش خوردن بنویسند و بگویند : وقتی یک سلطان و پادشاه جلو یک نفر کاسۀ آش می گیرد تا او بخورد ، آش می خورد یا حسّ و حالی که به آن فرد دست می دهد یادش می رود که چه می خورد ؟! و اینها را وصل کند به اینکه یک آشی برایت درست کنم که رویش یک وجب روغن داشته باشد .
و دستمایه ای برای دوستم آقای دکتر عبدالرّحیم قنوات که بگوید : نکته های باریک تر زِ مو در خواندنِ تاریخ اینجاست . که حتّی یک موضوعِ کوچک را نمی توان از فضایی که در آن رُخ داده جدا کرد . آش خوردن داریم تا آش خوردن ،
ببینید اُبهتی که این رفتار ایجاد کرده و خاطره ای که در افکار گذاشته چقدر جَرَیان دارد که مورّخ ابتدا آن را بیان کرده و گفته سلطان : کاسۀ آش بر دستِ خود گرفت تا سیّد بدرالدّین مذکور آش خورد .
اثر این کار شگفت بیش از یک قرن ( از سال 708 تا 829 ) استمرار داشته که فصیح خوافی می گوید : سلطانِ مذکور کاسۀ آش به دستِ خود گرفته ، نگاه می داشت تا سیّد بدرالدّین آش خورد .
گویا در طولِ این سالها سلطان هنوز آن کاسۀ آش را در دست دارد و بدرالدّین هنوز مشغول آش خوردن است .
خوب شاید « آش جوشبرۀ » فرومد بوده است !