عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

مُهرۀ خَر ، دعانویسی ، مشاوره

مُهرۀ خَر ، دعانویسی ، مشاوره

1ـ موره خر یا همان مُهرۀ خر که گاهی مُهرۀ مار هم گفته می ­شود . در فرومد زنی برای اینکه محبّت شوهرش را جلب کند یا جلو پَرخاشگری او را بگیرد استفاده می­ شده است ، الآن خبر ندارم که هنوز رواج دارد یا نه . ولی قبلاً بوده ، مفید هم بوده است ، من خودم ندیده ­ام ، امّا شنیده ­ام به تأثیرِ آن هم اطمینان دارم ، می ­گویید : نه ! تجربه کنید !

مادرم از قولِ مادرش که مادرِ بزرگ من باشد نقل می ­کند که یکی از زنانِ همسایه ­شان چون شوهرش هر وقت از صحرا یا بیرون می­ آمده شروع به سر و صدا و دشنام و ... می ­کرده است ، یک مُهرۀ خر می­ گیرد تا شوهرش را مَهار کند .

یک روز آن زنِ همسایه ، برای اینکه ثابت کند این مُهرۀ خَر اثر دارد مادر بزرگِ مرا شاهد گرفته ، همین که شوهرش از صحرا آمده ، زنِ همسایه مُهره را از جیب یا کیسه ­اش درآورده ، در دستش گرفته و آهسته طوری که شوهرش نشنود می گفته : شَ شَ شَ ...

می­ دانید که « شَ » گفتن وقتی به کار می­ رود که می­ خواهند خری را آرام کنند ، خری که عَرعَر می ­کند یا اَلیز / اَلِز / لگد می­ زند .

مادرم از قولِ مادرش نقل می ­کند ، یک چند بار که آهسته هی گفت : شَ شَ شَ ...

شوهرش ساکت شده است .

واقعاً چقدر جالب است ! یک استخوانِ گردنِ الاغ یا ستونِ فقرات مار حُکمِ یک کنترل را داشته باشد ، یعنی همان گونه که با یک کُنترل ، کانالِ تلویزیون را عوض می ­کنی ، بشود کانالِ یک فرد را عوض کرد ، از حالتِ عصبانی به حالتِ معمولی و بعد به حالتِ خوشحالی درآورد !

البتّه باید کاملاً حواس جمع باشد چون اگر مرد بفهمد که برایش مُهرۀ خر گرفته شده است ، معلوم نیست چه پیش بیاید !

2ـ جوانی سرِ کار نمی­ رود ، ازدواج نمی ­کند ، والدینش را اذیّت می ­کند ، خُب معلوم است که دعایی ­اش کرده ­اند ، یعنی برایش دعا گرفته ­اند تا ازدواج نکند و فقط برود با دخترِ آنها ازدواج کند .

آنها دعا را در کوزۀ آب انداخته ­اند و به خوردِ آن جوان داده ­اند و آبِ آن را در چهار گوشۀ حیاط ریخته ­اند یا یک دعا را در باغ از درختِ انجیر آویزان کرده ­اند ، یا در گوشۀ حیاط داخلِ یک گودال دَفن کرده ­اند ، داخلِ یک لِگو یا تَهِ شکسته شدۀ یک کوزه را وارونه روی آن گذاشته ­اند تا دعا آسیب نبیند و اثرش از بین نرود .

چاره ­ای نیست باید فال ­بین کاری کند و دعایی بنویسد . او روی کتاب باز می­کند و می ­گوید : دشمن دارید ! اصلاً بر سایۀ شما مُغرندند / غُر می­ زنند ! غریبه نیست ، از آشنایان هم هستند ! طلسمش کرده ­اند !

ـ خُب نمی­ شود بگویید : کی هست ؟

دعانویس بدخُلق می ­شود و می ­گوید : عمّۀ من بوده است !

یعنی بیشتر از این جلو نیایید و نخواهید که من اسرار را فاش کنم . بعد ادامه می ­دهد ، البتّه راهنمایی می­کنم ، زنی است که چشمانش مثلِ چشمهای گوساله است ، بیشتر از این از من نخواهید .

ـ خُب ، دستِ ما به دامن یا دامانِ شما ، کاری بکنید که این پسرِ ما طلسمش شکسته شود .

دعانویس می ­گوید : هزینه دارد ، مبلغ را می ­گوید و دعایی می ­نویسد . این یکی دعا را باید در لیوانِ آب بیندازید و آبش را بخورید .

این یکی را باید با چوبهای نازکِ سر چهار راه اسپند دود کنید و در خانه و حیاط و چهار گوشۀ حیاط بچرخانید وخاکسترش را جلوِ حیاط بریزید .

این یکی دعا را باید در پارچه بپیچید و همیشه با خود داشته باشید . البته مَنتَر دارد ، مَنتَرِ دعایِ هر کسی ، چیزی است ، بعضی می ­گویند : باید آب به این دعا نرسد  وگرنه اثرش از بین می­ رود . مَنتَرِ دعایِ من این است که نمازتان را سرِ وقت بخوانید .

یکی ـ دو ماه بعد مشکل بر طرف می­ شود .

3ـ زنی با شوهرش اختلاف دارد ، به قولِ معروف تفاهم ندارند ، پیشِ مشاور می ­رود که من و شوهرم با هم  اختلاف داریم ، شبها دیر به خانه می ­آید وقتی به خانه می ­آید سرش به روزنامه یا تلویزیون یا کامپیوتر بند است ، تا اعتراض و انتقادی می ­کنم ، پَرخاشگری می کند ، هر چه دَمِ دستش باشد به سمتِ من پَرت می ­کند بارها تصمیم گرفته ­ام که طلاق بگیرم . مانده­ ام چه کنم ؟!

مشاور می ­گوید : این یک راه حلّی دارد اگر به آن عمل کنید .

زن می­­ گوید : چه راهِ حلّی ؟

مشاور می ­گوید : هر وقت شوهرتان عصبانی می ­شود شما چایِ سبز قِرقِره کنید .

در فاصلۀ یکی ـ دو ماه ، دیگر از خانه سر و صدا بلند نمی ­شود ، چیزی به سَمت هم پَرت نمی ­­شود .

ـ نتیجه یکی است :

چه مُهرۀ خَر ، چه دعانویسی ، چه مشاوره

در هر سه مورد ظاهرِ امر آن بود که تأثیری در دیگری به وجود آید . یا دیگری خُنثی شود . در صورتی که در عمل رویِ خودمان کار کردیم .

ظاهرِ امر آن بود که با مُهرۀ خر ، دیگری را خر پنداشتیم و با گفتن « شَ » او را آرام کردیم . در فکرِ ما سرِ پیکان به سمتِ او بود امّا عملاً اَفسارِ خرِ درونِ خودمان را گرفتیم که شروع به عَرعَر نکند ، چون وقتی یک خَر عَرعَر می ­کند ، اگر خَر دیگر هم شروع به عَرعَر کند ، عَرعَرستان می ­شود ، پس باید به خرِ وجودمان « شَ » می ­گفتیم تا آرام بگیرید و خرِ درونِ فردِ مقابلمان را تحریک نکند .

در شکستنِ طلسم ، عملاً با مراقبت بر نماز و هوشیاری بر زمان و حواس جمعی ، مواظبت کردیم که دعا و خواستۀ خودمان را با خیس کردن از بین نبریم ، دنبال بودیم که فُرصتهای شغلی را از دست ندهیم ، حرفهایی که دیگران را از ما می­رانَد بر زبان نیاوریم . ما ششدانگِ حواسمان را جمع کردیم .

در مشاوره ، با خوردنِ چایِ سبز یا قِرقره کردنِ آن ، زبان و دهان و دستمان را بستیم ، نه حرفی و نه شیئی به سمتِ طرفِ مقابلمان پَرتاب نکردیم . در واقع صبر کردیم و ظفر یافتیم ! و به جای کُنترلِ دیگری ، خودمان را کنترل کردیم . خودکُنترلی نامِ دیگر « تقوا » است !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد