عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

فرومد بینِ شاهرود و سبزوار !

هر گونه استفاده از محتوای این خطّه برای چاپ کتاب یا فضای مجازی 

منوط به گرفتنِ مجوّز کتبی از مدیر تارنما / وبلاگ است . 

 

فرومد بینِ شاهرود و سبزوار !

فرومد روستای مرزی بینِ استانِ سمنان و خراسان رضوی است . این روزها جمعی از مردمِ روستای فرومد طوماری امضا کرده ­اند مبنی بر اینکه روستا از لحاظِ تقسیماتِ کشوری جزو استانِ خراسان رضوی گردد . این موضوع سالهاست که گاهی مطرح می ­شود . آن وقتها که فرومد جزو شهرستانِ شاهرود ( سمنان ) بود . گاهی صحبت می ­شد که فرومد جزو شهرستان سبزوار شود . اکنون که میامی ( سمنان ) از بخش به شهرستان ارتقاء یافته و مردم برای انجام دادنِ امور اداری لازم نیست به شاهرود بروند و نسبت به شاهرود حدودِ شصت کیلومتر یا یک ساعتی کارشان زودتر انجام می ­گیرد باز هم داورزن ( خراسان رضوی ) را که آن هم به تازگی از بخش به شهرستان ارتقاء یافته بر میامی بر می ­گزینند .

برای رفتن به شاهرود یا سبزوار و میامی یا داورزن باید مسیر روستا تا جادۀ اصلی را طیّ کرد که حدودِ هجده تا نوزده کیلومتر است امّا بعد از آن فاصله با داورزن شش کیلومتر و فاصله با میامی حدودِ یکصد و پنجاه کیلومتر است .

آن روزها که فرومد دبیرستان نداشت ، بیشترِ دانش ­آموزانِ روستا برای ادامۀ تحصیل به سبزوار می ­رفتند کمتر کسی است که شاهرود را انتخاب کرده باشد مگر آنکه آنجا خانه ­ای ، برادری یا ... می­ داشت . مردم برای پزشک و دارو و درمان و خرید و فروش و ... به سبزوار می ­رفتند و اکنون هم می­ روند .  

علاوه بر نزدیکی جغرافیایی در خُرده فرهنگها هم ، مردمِ روستا با مردمِ سبزوار و داورزن و مزینان و آبرود و نهالدان و ... احساسِ قرابتِ بیشتری می ­کنند و در پوشش و گویش تناسبِ بیشتری با هم دارند .

ماندگاری فرومد با استانِ سمنان یا الحاقِ آن به استانِ خراسانِ رضوی نیاز به بحثِ کارشناسی دارد ولی از نگاهِ فرهنگی و پیشینۀ تاریخی بحثِ فریومد و بیهق و سبزوار بحثِ امروز نیست ، اگر بحثِ امروز می ­بود که بسیاری از فریومدیها / فرومدیها فامیلشان بیهقی یا سبزواری نمی ­شد . ( نمونه­ اش که در بعضی متون ابن ­یمین ، بیهقی خوانده شده و شیخِ عزیزی نویسندۀ کتابِ « الجدید فی تفسیر قرآن المجید » سبزواری ) ، پیشینۀ آن حدّاقل به قرنِ ششم و پیش از آن می ­رسد که ابوالحسن علی بن زید بیهقی ( ابن فندق ) چُنین گزارش داده است :

و امیرِ خراسان عبدالله بن طاهر ـ رَحِمَهُ الله ـ ( که به فضلِ حقّ تعالى عمارتِ نیشابور و نواحى آن بر دستِ وى میسّر شد ) چُنین گفت که  : خَیرُ قُرى بیهَق جُلَین و اَطیَبُها فَریومَد و لا بَأسَ بالسّدیر و الحارثاباد .

و دیه ­ها که خراج داشته است ( در عهدِ مَلِک خراسان امیر المشرق عبدالله بن طاهر ) در بیهق سیصد و نود و پنج دیه بوده است ، خراجى سیصد و بیست و یک دیه و قانونِ خراج در عهدِ ملوکِ آلِ طاهر ـ رَحِمَهُمُ الله ـ صد هزار و هفتاد هزار و هشت هزار و هفتصد و نود و شش دِرَم بوده است ، و اعشارِ آن از هفتاد و چهار دیه پنجاه و هفت هزار و هشتصد دِرَم است .

این ناحیت را دوازده قسمت نهاده ‏اند [ و ] هر قسمتى را رَبعى نام کرده و یک عدد را یک رَبع بیش نتواند بود ، چه رُبع یک عدد از چهار عدد بود ، پس مراد بدین رَبع چهار یک نیست ، مراد آن است که در کتاب مجمل اللغة ابن فارس بیارد که الرَّبعُ محلّة القومِ پس هر کجا که قومى آنجا نزدیک به یکدیگر جمع شوند و بنا و عِمارت سازند آن را رَبع خوانند در عَرَب ، امّا در عَجَم هر چه در شهر منزلگاهِ خلق بود بر یک سمت ، آن را محلّه خوانند ، آنچه در صحرا و کوه بود آن را ربع خوانند و تفصیلِ دوازده ربع که در عهدِ امیرِ خراسان عبدالله طاهر بوده است بدین تفصیل است .

اوّل اعلى الرّستاق‏

و آن سنقریدر و آمناباد و بیهق ، ...

دوم ربع قصبۀ سبزوار است‏

و آن دیه عبدالرّحیم بن حمویه است متّصل به قصبۀ سبزوار ، ...

سیّم ربع طبس‏

و این تبشن است ... و در آن‏ ربع دیه طبشن باشد و افچنک و هارون ­آباد و قارزى و بازقن و ... و آن متّصل بود به ناحیتِ جُوِیْن از عرض .

چهارم رَبع زمیج‏

و زمیج به لغتِ پارسى زمین بَرّ دهنده را گویند یعنى مزرعۀ غلّه را و چون بهرام بن یزدگرد که او را بهرام گور خوانند آنجا نزول کرد فرمود تا آنجا غلّه و پنبه و امثالِ این بکِشتند و آن دیه را زمیج نام نهادند و این دیه را به وى باز خوانند و آن ربع بر جانبِ جنوب افتاده است ، هیچ ربع را هوا معتدل ­تر از آن ربع نیست و هواى فریومد خوشتر بود ، ازیرا که فریومد هم سَهلى است و هم جَبَلى و هواى پشاکوه هم معتدل بود ، پس درختِ سنجد کِشتند آنجا که ششتمد است ، چون به بار آمد آن را ششتمد نام کردند .

و مَذ در لغتِ پهلوى بسیار است ، گویند بَرغمذ و فریومذ و ششتمذ و انجمذ ، و در مسترقه اسفندمذ و در نامِ ماهها اسفندارمذ یعنى شکوفه و نبات پیدا شود و در نامِ روزها همین ، در زبانِ فارسى گویند رذ و مذ ، رذ دانا و بخْرَد باشد ، فردوسى گوید :

یکى انجمن ساخت با بخرذان .......... هُشیـوار و کار آزمـوده رذان‏

و مَذ مدحِ بقاع و مواطن است ـ و آن ایّام زمینِ پاکِ خوش را مَذ مى‏خواندند ـ و رذ مدحِ مردم بود و مَذ در زبانِ پهلوى بسیار در آید .

و در این ربع از دیه­ هاى مسکون زمیج است و انجمد و گُنبد ، آنجا بیت ­النّار بوده است ، بدان باز خوانند و کیذقان و ششتمد و برازق ـ آنجا خوک بسیار بوده است ـ [ و ] دیه اُشتر ـ مَربط اُشتران بهرام آنجا بوده است ـ کیذر ، بیذخ ، طزرق ، علیاباد ، سبح ، احمدآباد ، روح ، حارثاباد ، قنات ابى­ الاسود ، چاشک گلابدشک ، بیدخشیدر ، فضلوى ‏آباد ، جابرآباد ، جلار ، کارن که آن را خارسف نویسند ، بژدن ، رزسک ،  بیدستانه ، زرین‏ ، دربر ، مهر کند شادیاح و کلاتها متّصل بدین .

پنجم ربع خواشد و وریان‏

و این رَبع کلاتها بسیار دارد چون برقن و ستاج و دارین و باشین ...

ششم ربع خسروجرد

و از آن رَبع بود دیه آبارى به وى متّصل و عثماناباد و دیه سدیر و ...

هفتم رَبع باشتین‏

و آن باشتین بود و نامین و ریوَد و ...

هشتم ربع دیوره‏

و آن دیه­ هاى بسیار دارد ، آن را قُرى الجَبَل خوانند و ...

نهم ربع کاه‏

و این قصبه چشُم بود و بروغن و مُغیثه و ...

دهم ربع مَزینان‏

و این مزینان بود و مایان و کموزد و داورزن و صدخرو و طزر و بهمن ­آباد و مِهر ـ که آنجا مزارع اقلامِ بَحرى باشد ـ و ماشدان و سویز و غیرِ آن .

یازدهم ربع فریومد

و این فریومد  و اسحاق ‏آباد و فیروزآباد و نهاردان ، و غیر آن بود .

دوازدهم ربع پشاکوه‏

و این دیهى چند معدود بود چون استاربد ، و دیه بیشین و غیر آن

تاریخ بیهق ، ص34 ـ 39

* * * * * * * * * * *

باز همین بیهقی در بارۀ ابوحامد محمّد بن جعفربن الحسین الحنیفى البیهقى نوشته است : ‏

ولادتِ او در دیهِ فریومد بوده است ، و او راآنجا اولاد واَحفاد بودند ، و حاکم امام محمّدحنفى از فرزندانِ او بود ، و مردى عالِم و ورع و متّقى و حافظِ مذهب .

والعَقَبُ مِنهُ الحسن و الفقیه ابوصالح و الحسین .  حسن حاکم و خطیبِ فریومد بود و ابوصالح در سمنان در راهِ حجّ در وقتِ انصراف فرمان یافت فى شهورسنة ستّ و اربعین و خمسمائة [ سال 546 ] و حسین در مرو مدرّس و مفتى بود مدّتى وآنجا فرمانِ حقّ تعالى به وى رسید .

و جدِّ ایشان ابوحاتم حنفى دبیر سلطانِ آن عهد بود و او از افاضلِ عهد بود و او را پسرى بود شُعَیب نام و نبیره مسعود نام و مسعود بن شُعَیب بن محمّد بن جعفر الحنیفى هم از علما و روّاتِ احادیث است و وطنِ ایشان فریومد و مزینان بوده است . و از بیت ایشان بود الحاکم ابوالعلاء صاعد بن محمّد الحنیفى و قاضى مزینان بود و محدّث . [ تاریخ بیهق ، ص170 ]

ابوالحسن علیّ بن زید بیهقی ( ابن فُندُق ) ، تاریخ بیهق ، کتابفروشی فروغی/ چاپخانه اسلامیه ، چاپ دوم .

* * * * * * * * * * *

در آن روزگار که فرومد و فیروزآباد و استربند و کلاته ­سادات و عبّاس ­آباد و ... از سبزوار جدا و به شاهرود ملحق شد ، شاهرود البتّه جزو سمنان نبود بلکه جزو خراسان بود ، مردمِ مزینان اعتراض کردند :

اعتراض به الحاقِ مزینان به شاهرود

انتشارِ خبرِ ضمیمه شدنِ « مزینان » به شاهرود باعثِ نارضایتى اهالى مزینان شده و عدّه ‏­اى نزدیک به پانصد نفر در تلگرافخانۀ آنجا تجمّع و اعتراض خود را نسبت به این مسأله به اطّلاع مسئولین دولت و ریاستِ وزراء ، رساندند .

سپس معترضین در مسجدِ جامع جمع شدند ، براى آنان بیانیّۀ ریاستِ وزراء قرائت شد و تلگرافها‏ى لغوِ مالیاتهاى جدید و افتتاحِ مجلسِ شوراى ملّى نیز خوانده شد . تجمّع پایان یافت ولى معترضین نماینده ‏­اى را براى ماندن در تلگرافخانه تعیین نمودند تا پاسخِ خود را دریافت کنند .

روزشمارِ تاریخِ معاصرِ ایران ج ‏1 ، ص 231 ـ روزنامه ایران ،  15 /  4 /  1300 ، ص 2 و 1

* * * * * * * * * * *

و مردمِ فرومد عریضه نوشتند و التماس کردند ، حدودِ نود سالِ پیش :

مقامِ منیعِ هیئت مجلسِ شورای ملّی ـ شَیَّدَ اللهُ اَرکانَهُ العالی       3 / 10 / 1305

عرضداشتِ ضُعفا ؛ رعایای بلوکِ فرومد و فیروزآباد به مقاماتِ عالیه

آنکه این بلوک تا شاهرود 35 فرسخ مَسافت است و چون خیلی دور از مرکز واقع گردیده ­ایم ، چُنانچه تعدّی با ضُعفا وارد شود ، غیرممکن است به شاهرود برویم عرایض و تظلّماتِ خود را به مَقاماتِ مربوطه بنماییم . چُنانچه ده تومان نقدی به ما شود مثلاً باید مضاعفِ آن را خرج نماییم که آیا به دادِ ما ضُعفا برسند یا خیر ؟! و چُنانچه جراحتی به ما وارد آید تا برسیم به شاهرود اثری از او نخواهد ماند . چرا که 7 ( هفت ) منزل راه است و مبالغی خرجِ مأمور خواهد بود تا برسد به بلوک . لذا است هر چه صدمه ­ای به ضُعفا وارد می ­شود . دادمان به مقاماتِ عالیه نمی ­رسد و فِی الواقع گرفتارِ فقر و بدبختی گردیده­ ایم .

و تا سبزوار 12 الی 13 فرسخ است و وصلِ به مرکزِ مزینان است و تمامِ مرابطۀ اهالی با آن ناحیه است .

استدعای عاجزانه از آن هیئتِ محترم که اسبابِ آسایشِ ضُعفا را فراهم فرموده ، در جزءِ سبزوار محسوب دارند و سابقاً هم جزءِ سبزوار بوده است . امیدواریم که عطفِ مرحمتی فرمایند و کَما فِی السّابق محوَّل به سبزوار فرموده که دعاگوی آن ذواتِ اقدسِ مقدّس باشیم .

رعایای بلوک فرومد ـ فیروزآباد

(14 مُهر و 5 امضا ـ که بعضی مُهرها ناخواناست . )

مُهر الاحقر ... ، مُهر الاحقر [ شیخ ] حسین اسلامی ، مُهر میرزا احمد موسوی [ بنی­ هاشمی / هاشمیانپور ] ، مُهر کربلایی حسین[ تُرک ] ، مُهر رمضانعلی [ شریعتی ] ، مُهر محمّد ، اسماعیل الحسنی ، مُهر حسنقلی عیسی [ شکریان ] ، عبدالوهّاب حسنی [ میری ] ، امضای اسکندر بیک [ کوچه جنان ] ، مُهر محمّدحسن بیک ، مُهر سلیمان بیک ، مُهر محمّد بیک ، مُهر میرزا ذبیح الله الحسنی [ هاشمی ] ، قربانعلی امین الحاج ، نصرت بیک فیض الله [ فیضی ]

ورود به دفتر مجلس شورای ملّی 3 / 10 / 1305 ـ شماره 5103

ارجاع ـ به وزارتِ داخله مراجعه شود 12 بهمن ماه 1305

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد