عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

عکسهایی از خطّه فریومد / فرومد

زیر مجموعه وبلاگ خطّه فریومد / فرومد ( تاریخی ، علمی ، فرهنگی )

شهرستان و باغ علائیّه ـ فرومد

فریومد چه چیز نیست ؟! ( 6 )

 

فریومد ـ باغ علائیّه و شهرستانش

آقای « جعفر سیّد » مدیرِ انتشاراتِ آشنایی است ، از او تا کنون چندین کتاب و مقاله و گفتگو منتشر شده است . ( اینجا و اینجا ) یکی از کتابهای او « ابن ­یمین فریومدی در گُذرگاهِ شعر پارسی » است که با مقدّمه ، انتخاب و تصحیح وی در سالِ 1390 به چاپِ اوّل رسیده است . در اینجا ( مقدّمه و انتخاب و تصحیح ) وی موردِ نقد و بررسی قرار می ­گیرد . ( ان شاء الله )

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

ابن ­یمین در سالِ 741 هجری قمری ، مجموعه اشعاری در قالبِ مثنوی تحتِ عنوانِ « کارنامه » برای فریومد ( خراسان ) در غربت سروده و نسیمِ صبح را موردِ خطاب قرار داده ، او در خیالِ خود به همراهِ نسیم ، برای رفتن به محلّه ­هایِ مختلف فریومد و دیدنِ اشخاص ، 294 بیت سروده ، گویا در آن زمان فریومد سه قلعه / حصار داشته است . « حصنِ شهرستان » ، « حصنِ قدیم » ، « حصن جدید » . از مجموع 294 بیت اشعارِ مثنوی کارنامه ، 94 بیت آن در بارۀ « شهرستان » است . یعنی حدودِ یک­ سوم آن . 

 

بـرو اوّل بـه « شهـرستــان » خُـــرّم .......... که بـادنـد اهـلِ وی ، پیــوسته بی­ غـم

پس آنگه جمله یـاران را که هستنـد .......... به شهـرستـان ، در او خُسرو پرستند

زِ من خــدمتـت رســـــان و راه برگیـر .......... بـه فــریــومــد خُـــرام ای بــادِ شبگیـــر

دیوان ابن ­یمین ، ص 576 و 580

به ره انـدر یکی « حصنِ قدیم » است .......... که ساکن اندر او صَـدری کریم است

دیوان ابن­ یمین ، ص 584

حکیم ­الدّین محمّد بن ناموس نیز در کتابِ « حدائق الوثائق » نوشته است : « و حُجّت اقرار این است : اقرار کرد و اعتراف آورد که ... مرا هیچ حقّ و نصیب نیست در جملۀ خانه در « حصن جدید »فریومذ که در سموّ درجات با سماکین در مبارات است و در علوّ درجات با علّیّین در مجارات ... . »  

از نظرِ منطقی هم « حصنِ قدیم » و « حصنِ جدید » در مقابلِ هم معنا دارد و تا قلعۀ جدیدی ساخته نشود به حصنِ اوّلی ، قلعۀ قدیم گفته نمی­ شود . 

اصطلاحِ مدرسـه پو / پی / پُشتِ « قلعه » برای فرومدیها آشنـاست یا آنکه به « عمـارتِ شهـرستـان » ، « قلعچه / قلعۀ کوچک » گفته می­ شد .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

 

  از آقای « محمّد یوسُف شهنما » مقاله ­ای در این خطّه درج شد . ( اینجا ) او دیوانِ ابن­ یمین را به دقّت خوانده و چند سالی هم در فرومد معلّم و ساکن بوده است . مختصرِ آنچه در بارۀ « شهرستان » گفته بود :

« کارنامه » شعری است در قالبِ « مثنوی » که حدودِ سیصد بیت دارد . « ابن ­­یمین » آن را در سالِ 741 هجری برای فریومد و به یادِ آن سروده است . ...

شاعر پیکِ مشتاقان ( یعنی ؛ بادِ صبا را ) برای پیغام­ رسانی برگُزیده است . تعبیرهایی که او برای پیکِ خود به­ کار بُرده ، یعنی ؛ نسیمِ صبح ، بادِ شبگیر ، بادِ خوشبوی ، بادِ سحرخیز ، نسیمِ عنبرافشان و نسیمِ عنبرآگین نشان می­ دهد پیامِ شاعر برای مردمانش ، لطیف و عاطفی است .

او برای قاصدِ خویش دو مقصدِ اصلی را معیّن می ­کند . یکی حصارِ « شهرستان » که بیرون از دروازۀ فریومد است و دیگری داخلِ « فریومد » که دارای حِصنی قدیم و بازار و ... است . او برای اینکه قاصدش گُم و یا مأیوس نشود یا سفر را ناتمام رها نکند ، جاهایی را به عنوانِ سنگِ نشان نام می ­­بَرد ؛ « مزارِ سادات » ، « دروازه » ، « مشهدِ فضلِ­ جهان » ، « حِصنِ قدیم » ، « بازار » ، « کوی تَشتَنداب » ، « مدرسه » و « کوی ساباط » ، در هر منزل از کس یا کسانی نام می ­بَرد و از پیکِ خویش می­­ خواهد که سلام ­رسانِ او بوده ، بندگی و دعا و ثنای او را بدانان برساند . الف : شهرستان

بـرو اوّل بـه « شهــرستـــان » خُـرّم .......... که بادند اهـلِ وی ، پیـوسته بی­ غـم

گُــذر کُــن ســوی درگـــــاهِ وزیــــری .......... کـه بـاشـــد بنــــدۀ او ، هـــر امیـــری

عــلاءِ دولـــت و ملّـــت محـمّـــــــــد .......... کـه زیـــــرِ پــــــای دارد فـــرقِ فـــرقـــد

دیوان ابن ­یمین ، ص 576

منظورِ شاعر از « شهرستانِ خُرّم » ، همان محلّی است که در گویشِ فرومدی به آن « شَهرِستو » می­ گویند و غرضِ او از « علاءِ دولت و ملّت » ، « خواجه علاء الدّین محمّد » است . او از بزرگ ­­زادگانِ خراسان است که در زمانِ ایلخانان به مقامِ وزارت رسیده است . در زمانِ مُغول ، « وزارت » به معنای « نیابت در حکومت » بوده ، وزیر در ادارۀ دستگاهِ کشور ، به ایلخان کمک می ­کرده و چون نماینده فرمانروا بوده ، عنوانِ « نایب » را برای خود به کار می ­بُرده ، « وزبرِ اعظم » و « وزیرِ مَمالک » هم به همین معنـاست  . به « خواجه علاء الدّین » ، « صاحب­ دیوان » هم گفته اند . یعنی ؛ ادارۀ امورِ مـالی دستگاه هم به عهـدۀ او بوده ، « خواجه علاء الدّین » در زمانِ « سلطان ابوسعید » مستوفی دیوان بوده است . بعداً وزیرِ ایالتِ خراسان می ­­شود . وی در خراسان تا پایانِ عُمرِ « ابوسعید » در این مَقام باقی بوده است . پس از « سلطان ابوسعید » ، حکومت به « طُغای ­تیمور » می ­­رسد . این ایلخان هم ، منصبِ وزارتِ « علاء الدّین » را تأیید می ­کند . محلِّ استقرارِ « خواجه علاء الدّین محمّد » در زمانِ وزارتش ، همین « شهرستان » ( بیـرونِ فریـومد ) بوده است . بنـایِ « شهـرستـان » را به « خـواجـه » نسبـت داده ­­اند . شـاعـر از « دارالکُتُب » ( کتابخانه ) و « دارالشّفا » ( بیمارستان ) و « باغِ علائیّه شهرستان » در دیوانِ شعرِ خویش سخن گفته ولی در « کارنامه » به آنها اشاره­­ ای نکرده است .

باری ، ابن­ یمین از پیکِ خویش می­­ خواهد که پس از آستان­ بوسی ، گرفتاری و بی ­­قراری او را برای وزیر باز نماید .

که جان در تاب و دل در موجِ­­ خون است .......... گر آری رحمتـی ، وقتـش کنــون است

دیوانِ ابن ­یمین ، ص 577

آن گاه درگاهِ وزیری را بدرود گفته ، دمی با خواجگان ( یعنی ؛ فرزندانِ وزیر ) به سر بَرَد .

شاعر برای کسانی سلام و پیام می­ فرستد . گاه نامِ آنها را به صراحت یاد می ­کند و گاه به مَنصبِ آنان اشاره می کند . صفاتی را برای آنان بر می­ شمارد که معلوم نیست این صفات در آنان وجود داشته و یا شاعر در آوردنِ آنها مُبـالغه کرده است . هر چه باشد با آوردنِ اسامی و یا ذکرِ مَنـاصب و مسئـولیّتهـا ، بخشی از « سازمانِ حکومتی مستقرّ در شهرستان » ، مشخّص می ­شود . ...

از میانِ چهره ­های فرهنگی شهرستان ، از همه مفصّل ­تر به « شیخ فضل ­الله » می ­پردازد . به او « ناصحی » گفته ، وی را زاهد و صالح و پاکیزه اخلاق و قُدوۀ اهلِ یقین معرّفی می ­کند و پیداست که جنابِ شیخ از عارفان و شریعتمدارانِ ممتازِ منطقه بوده است و مردم در حوادثِ دَهر به او پناه می ­بُرده ­اند .

 ابن ­­یمین یارانِ گُمنام و رُفقای بی ­نام و نشانِ خود را از یاد نبُرده ، از پیکِ خویش می ­خواهد که در شهرستان ، لَختی درنگ کرده ، به همه یاران سلام برساند ، آن گاه به سمتِ فریومد روانه شود .

 پس آنگه جمله یـاران را که هستنـد .......... به شهرستان ، در او خُسرو پرستند

زِ مـن خـدمـت رســـان و راه بـرگیــر .......... بـه فـریـومـد خُـــرام ای بــادِ شبگیــر

دیوان ابن ­یمین ، ص 576 و580

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

با توجّه به اینکه در « حصارِ شهرستان » بیشتر نیروهای لشکری و حکومتی می­ زیسته ­اند و در مثنوی کارنامه مُحرَز است ابن ­یمین تاریخِ وفاتِ « جلال ­الدّین منصورعلی » در شهرستان را چُنین ثبت کرده است :

رفته بود از سالِ هجرت هفتصد با سی و هشت

در شـبِ شنبـه سـه و دَه از ربیـــــعِ آخِــــــریــن

کـه از قضـــای حـــقّ جـلالِ مُلـک منصــور علــی

شـد زِ شهـرستــان بـه سـوی روضـۀ خُلـدِ بَـرین

دیوان ابن ­یمین ، ص 569

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

ابن ­یمین در بارۀ باغِ علاء الدّین محمّد / علائیّه و بیمارستان و شهرستانش سروده است :

حَبَّـــذا شهــرِ علائیّـه و شهــرستــانش .......... خُــرَّمـا نُـزهَـت باغِ خـوش و باغستانش

این نه شهری است بهشتی است پُر از ناز و نَعیم

خــــازنـــی نیسـت ســزاوارتـر از رِضــــــــــــوانــش

قَهـرَمـان وی اگر سویِ فَلَـک حُکـم کنــد .......... از پیِ کسـبِ شَـرَف مُمتَثِــلِ فـرمـانش

در زمـان تُـرکِ فَلَـک پـای نَهَـد انــدر گِـل .......... همچو هنـدو بکِشد ناوه به سر کیـوانش

طـاقِ قَـــوس قُـــزَح ار چنـد بلنــدی دارد ......... هست چون خاکِ زمین پَست بَرِ ایوانش

چـون بـه بُنیـانش نظـربرفکَنی خـوددانی ......... همّـت عـــالــیِ بـــانــیّ وی از بُنیــانش

کیست بانیش ؟ علاء دُوَل و دین که بُوَد .......... ناوَرَد مثـل به صـد قَرن و به صد دورانش

آن که بر خطِّ وی ار سر ننهد کاتبِ چـرخ .......... شــاهِ اَنجِـم نـدهـد راه سـویِ دیـوانش

هر که را بَخت مُسـاعـد بُوَد و دولت یـار .......... کـارِ دشـوار بر ایـن گـونه ،  بُوَد آسانش

دیوان ابن ­یمین ، ص438

دارالشّفای فریومد

حبّـــــذا آرامگــاهـی خــوشتــر از دار النّعیــــم .......... وز پَــــری رویـــان صـــدف کـــردار پُــر دُرّ یتیــم

همچـو چشم و چون دلِ عاشق پُر آب و آتش است

لیک بـا حَــــــرّ جحیمـش هست هــم روح و نسیـم

معتـدل در وی هــوا و متّســــــــع در وی فضــا .......... مُحدث است از روی معموری ولی باشد قدیم

از فــروغ جـامهــای روشنش چـون جـــامِ مـیْ .......... بـر زمیـنِ او هــزاران مِهــــر و مَـه بینـی مقیـم

آهـکِ کــافــوروَش انــــــــدوده بـر آجُـــر همـی .......... خشتِ زرّین را مُطلّا کرده ­ای گــویی بـه سیـم

خسته از بس روح و راحـت کانـدرو یـابـد همی .......... گـوییـــا در منـــزلِ عیسـی فـــــرود آمــد کلیـم

چـون در او امـراض بـا صحّـت مبـدّل مـی ­شـود .......... نیست جــز دار الشّفایی کرده بُنیـادش حکیـم

از نوادر باشد این منـزل که در وی حاصل است .......... هم صـواب اندر عـذاب و هم نَعیـم انـدر جَحیم

گر چه می ­گوینـد : در حمّــام باشد دیـو ، لیـک .......... انـــدرو ار یــار مـن بــا مــن پَـــری بـاشد ندیـم

خیـــز با ابن ­یمیـن ای مَـه بـدیـن منــزل خُــرام .......... تــا بیـابـد در جحیــم از حُسـنِ رُخسـارت نعیـم

دیوان ابن­ یمین ، ص 130

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

دولتشاه سمرقندی در بارۀ « عمارتِ شهرستان فریومد » نوشته است : ... امّا وزیرِ خیّر مکرّم ، خواجه علاء الدّین محمّد اباً عن جدّ از صنادید خراسان است و در روزگارِ سلطان ابوسعیدخان وزیر به استقلال بوده و امورِ خراسان سالها بدو مفوّض بوده و در قصبۀ فریومد ، شهرستان را او بنا کرده و عمارتی عالی است .

  تذکرة الشّعراء ، امیر دولتشاه بن علاءالدّولة بختیشاه الغازی السمرقندی ، به همّت ؛ محمّد رمضانی ، چاپخانه خاور ، تهران، 1338 شمسی ، صص 204 ـ 206

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

در مَجمع الأنساب در موردِ ورودِ لشکریانِ خواجه على مؤیّد به فریومد در سالِ 780 نوشته شده است :

و چون به مبارکى به فریومد نزول افتاد جمعى از مخذولانِ نادرویش که به حِصنِ آنها متحصّن گشته بودند جنگ آغاز کردند . در صدمۀ اوّل ، شهرستانِ فریومد و حِصار ، بندگانِ حضرت را مستخلص گشت و آن جماعت در قیدِ اُسار گرفتار آمده طعمۀ شمشیر آبدار شدند و از آنجا عِنانِ کامکارى در ظلِّ ظلیلِ شهریارى به جانبِ سبزوار معطوف گردانید .

 مجمع الأنساب شبانکاره­ ای و ذیل مجمع الأنساب شبانکاره­ ای ، شبانکاره ­ای محمّد و غیاث ­الدّین بن علی نایب فریومدی ، تصحیح میرهاشم محدّث  ، چاپ اوّل ، انتشارات امیرکبیر ، 1363 ، ص 332 .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  محمّدعلی شفیعی در بارۀ باغ علائیّه و شهرستان نوشته است : فرومد اگر چه در زمانِ حملۀ مغول از آسیبِ آن قوم مصون نبوده ولی بر خلافِ آنچه می­ گویند فرومد در زمانِ مغول رو به ویرانی نرفته بلکه فرومد در زمانِ مغول مُنتهای ترقّی و عظمت را داشته است . وزیرِ وقتِ خراسان خواجه علاء الدّین محمّد در فرومد ضیاع و عِقار داشته و عِمارتِ شهرستان را بنا کرده ، فرومد در آن زمان کتابخانه­ ای مُجلّل و مریضخانه ­ای بزرگ داشته است .

خواجه علاء الدّین ­محمّد مذکور ، به قـولِ دولتشاه « اباً عن جدّ از صَنـادید خـراسان است و در روزگـار [ سلطان ] ابوسعید [ خان ] وزیر بالاستقلال [ به استقلال ] بوده و امورِ آن سامان [ خراسان ] سالها بدو مفوَّض بوده و در قصبۀ فریومد شهرستان را او بنا کرده و عمارتی عالی است . و در مشهد مقدّسۀ رضویّه [ علی ساکنها السّلامُ و التّحیّة ] ایوان و مَناره و عِمارت ساخته است . »

ابن ­یمین همان طور که بعدها از جهانگیری و عملیّات سیاسی او مَدح کرده ، همّت او را در بنای عمارتِ شهرستان و دارالکُتُب و دارالشّفا در فریومد ستوده است .

عمارتِ شهرستان که مهمّ­ ترین یادگارهای او است تا قرنِ نُهُم نیز پای بر جا بوده و با وجودِ آسیبهایی که از یاغیان دیده ، دولتشاه در قرنِ مزبور گوید : « عمارتی است عالی » و ابن ­یمین در وصفِ باغ و عمارتِ علائیّه چُنین گفته است :

[حَبَّـذا بــــــاغ علائیّـه و شهــرستـانش .......... خُــرَّما نُـزهَـتِ بـاغِ خـوش و بستــانش]

حَبَّـــذا شهــرِ علائیّـه و شهــرستــانش .......... خُــرَّمـا نُـزهَـتِ باغِ خـوش و باغستانش

این نه شهری است بهشتی است پُر از ناز و نَعیم

خــــازنـــی نیسـت ســزاوارتـر از رِضــــــــــــوانــش

چـون بـه بُنیـانش نظـربرفکَنی خـوددانی ......... همّـت عـــالــیِ بـــانــیّ وی از بُنیــانش

دیوان ابن ­یمین ، ص438

و نیز در وصفِ همین باغ و عِمارتِ مشهور می ­گوید :

دلا گـر میـلِ آن داری کـه خُلـــــدِ جـــاودان بینی

و گـر بـاغ اِرَم خـواهـی که در عــالَـم عَیان بینی

نظـر بهـرِ تمـاشا را بر ایـن عـالی­ سَـــــــرا افکن

که تا از غایتِ نُزهت هم ­این بینی ، هم­ آن بینی

و در مدحِ صاحب و بانی آن گوید :

وزیــرِ عــالِــم عــــــــادل علاء الـدّیـن محمّــد آن

که دایـم رأی پیـرش را ، قـرین بختِ جـوان بینی

دیوان ابن ­یمین ، ص 173

ممکن است خواجه علاء الدّین این عِمارت را در ایّام وزارتش بنا گذاشته باشد . یعنی بعد از سال 730 زیرا که در شعرِ اخیر او را وزیرِ عادل می­ خواند . در هر حال دارالکُتُب و دارالحدیث را در تحتِ نظرِ حکیم­ الدّین ... در سالِ 732 در فریومد بنا کرده و در تاریخِ بنای آن گوید :

حبّــــذا دار الحــدیثـی کـه از مَعـالـی و شَــرَف

زیـبَــــــــــــد ار دارد بـه مِـهــــر و مَــه شَــــرَف

ذال و لام و با زِ هجرت وز رجب بود آنکه داشت

خـاطــرِ ابن ­یمین بـر نظـمِ ایـن گـوهـــر شَعَـف

ابن یمین ، ص 119

و نیز در وصفِ دار الشّفایی که حکیم بنا کرده در وصفِ دوشیزگانی که مثلِ امروز در خدمتِ مرضی کَمَر بسته بودند گوید :

حبّـــــذا آرامگــاهـی خــوشتــر از دار النّعیــــم .......... وز پَــــری رویـــان صـــدف کـــردار پُــر دُرّ یتیــم

همچـو چشم و چون دلِ عاشق پُر آب و آتش است

لیک بـا حَــــــرّ جحیمـش هست هــم روح و نسیـم

دیوان ابن­ یمین ، ص 130

این حکیم ­الدّین از دوستان و حامیانِ ابن ­یمین بوده است و با یکدیگر مُعاشرت و مُباحثه داشته­ اند . یک روز ابن ­یمین را در کتابخانۀ بزرگ و مُفصّل خود پذیرایی نمود و شاعر چُنان شیفته شد که قطعۀ ذیل را ساخته و تقدیم کرده و پس از تشکّر از مَحبّت « خدیوِ مُلکِ دانش اوحد الدّنیا حکیم­ الدّین » گوید :

سوی دارالکتُب خود راهیـم داد از مَکرمت .......... تـا در او دُرجـی پُـر از دُرّ و مَعـانی یـافتـم

از کِنـایت بگـذر ای ابن­ یمین تصـــریـح کن .......... گو : زِ تصویراتِ جـان­ افـزاش مـانی یافتم

ابن یمین ، ص 127

راه دادن در کتابخانه یک موهبتی بود که ابن ­یمین را شاد کرده ، مُتأسّفانه از آن کتابخانه و مَریضخانه و دار الحدیث و عِمارتِ مُجلّل شهرستان اکنون اثری باقی نیست فقط یک محلّۀ مَخروبه­ ای است که در نزدِ مردم به شهرستان معروف است در خارجِ ده در اغلبِ زمینهای زراعتی پاره ­سنگ و پاره­ آجر کاشی ساختمانی زیاد است ولی به خوبی مَعلوم نیست حدودِ فرومد در آن زمان تا کجا بوده است .

ابن یمین و ابنیه تاریخی فرومد ، محمّدعلی شفیعی رئیسِ کتابخانه فرهنگ‏ شاهرود ، ص 7 تا 9

 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

  دکتر علی شریعتی در این باره نوشته است : ... من در دیوان ابن­ یمین فریومدی ، مدّاح حاکمِ سبزوار ، دیدم که در مدحی که از علاءالدّین ـ حاکم سبزوار ـ می ­کند ، می ­گوید : در « فـرومـد » ( قصبۀ بزرگی است که الآن هم هست ) بـاغ تو ( علاء الـدّین در « فرومد » که یک ده ییلاقی در نزدیک سبزوار است ، باغی و بیمارستانی داشته ) مثلِ بهشت است ، مثلِ خُلد است و آنجا بیمارستانی داری . بعد شروع می ­کند به تعریف از بیمارستان و می ­گوید : دخترانِ دوشیزه را ، آنها که چون فرشتگانند ، در پرستاری بیماران گُماشته ­ای . 

وقتی که یک دِه کوچکِ دور افتادۀ نزدیکِ سبزوار در قرنِ 7 و8 ، بیمارستان نرسینگِ رسمی داشته باشد ، مسلّم است که در ری ، طوس ، بلخ ، بُخارا و بغداد بیمارستانها به چه صورت بوده است ... .

   مجموعه آثار 21 / زن ، دکتر علی شریعتی ، انتشارات چاپخش ، چاپ پنجم ، ص 228  

... اگر محقّـق باشیم و کتابِ دیوان ابن ­یمین را در زمانی که علاء الدّین حاکمِ سبزوار بوده و ابن ­یمین او را مدح می کرده ، بررسی کنیم ، می ­بینیم ابن­ یمین از بیمارستانی در « فرومد » که منطقۀ خوش آب و هوایی از قُراء و قصباتِ سبزوار است ، بحث می کند و از دخترانِ دوشیزه که برای پرستاری بیماران و تیمارِ مریضان استخدام و به کار مشغول شده ­اند ، سخن می ­گوید . در این دیوان چُنین چیزی به این سادگی نوشته شده و معلوم می ­شود که سیستمِ پرستاری به وسیلۀ دختران رایج بوده و در این قَصَبه ، هم بیمارستان و هم پرستار بوده است ... .

مجموعه آثار 28/ روش شناخت اسلام ، دکتر علی شریعتی ، انتشارات چاپخش ، چاپ سوم ، سال 1370 ، ص538

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

آقای جعفر سیّد در مقاله ­ای که برای کُنگرۀ ابن ­یمین در سالِ 1376 نوشته ، آورده است : ضمنِ جستجو و تفحّص در دیوانِ ابن ­یمین به قطعه ­ای برخوردم که از شهرِ علائیّه و بانی ­اش علاء یاد نموده است و از آنجا که وی سفرهایی نیز داشته به نظرم رسید روستای زادگاهم که اکنون در 12 کیلومتری جنوبِ سمنان به نامِ علاء می­ باشد ، همان شهر بوده به ویژه که در قسمتِ بیابانهای شرقِ روستا تپّه ­های زیادی وجود دارد که حکایت از وجودِ شهری بزرگ دارد . این مطلب را با پژوهشگرِ فاضل ، آقای دکتر عبدالرّفیع حقیقت بیان کردم و ایشان فرمودند که ؛ ممکن است این موضوعِ از کشفیّات جدید باشد و مُقرّر گشت تا ایشان با نقشۀ جغرافیایی قرنِ هشتم تطبیق دهند و نتیجه مشخّص شود . آن قطعه چُنین است : 

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

10ـ آقای جعفر سیّد پس از دقّت در دیوانِ ابن ­یمین به این نتیجه رسیده و بعد با پژوهشگرِ فاضل ، آقای دکتر عبدالرّفیع حقیقت در میان نهاده و قرار شده که آقای دکتر عبدالرّفیع حقیقت با نقشۀ جغرافیایی قرنِ هشتم تطبیق دهند و به نتیجه برسند ولی پس از چهارده سال همان مطلب که احتمال می ­رفته از کشفیّات جدید باشد ، همان طور نامشکوف ! یعنی ؛ ناشُکفته مانده ! و دوباره نوشته است : ضمنِ جستجو و تفحّص در دیوانِ ابن ­یمین به قطعه ­ای برخوردم که از شهرِ علائیّه و بانی ­اش علاء یاد نموده است و از آنجا که وی سفرهایی نیز داشته به نظرم رسید روستای زادگاهم که اکنون در 12 کیلومتری جنوبِ سمنان به نامِ علاء می ­باشد ، همان شهر بوده به ویژه که در قسمتِ بیابانهای شرقِ روستا تپّه ­های زیادی وجود دارد که حکایت از وجودِ شهری بزرگ دارد . این مطلب را با پژوهشگرِ فاضل ، آقای دکتر عبدالرّفیع حقیقت بیان کردم و ایشان فرمودند که ؛ ممکن است این موضوعِ نامشکوفی [ نامکشوفی ] باشد و مُقرّر شد تا ایشان با نقشۀ جغرافیایی قرنِ هشتم تطبیق دهند و به نتیجه برسند . آن قطعه چُنین است :

 حَبَّـــذا شهــرِ علائیّـه و شهــرستــانش .......... خُــرَّمـا نُـزهَـت باغِ خـوش و باغستانش

این نه شهری است بهشتی است پُر از ناز و نَعیم

خــــازنـــی نیسـت ســزاوارتـر از رِضــــــــــــوانــش

قَهـرَمـان وی اگر سویِ فَلَـک حُکـم کنــد .......... از پیِ کسـبِ شَـرَف مُمتَثِــلِ فـرمـانش

در زمـان تُـرکِ فَلَـک پـای نَهَـد انــدر گِـل .......... همچو هنـدو بکِشد ناوه به سر کیـوانش

طـاقِ قَـــوس قُـــزَح ار چنـد بلنــدی دارد ......... هست چون خاکِ زمین پَست بَرِ ایوانش

چـون بـه بُنیـانش نظـربرفکَنی خـوددانی ......... همّـت عـــالــیِ بـــانــیّ وی از بُنیــانش

کیست بانیش ؟ علاء دُوَل و دین که بُوَد .......... ناوَرَد مثـل به صـد قَرن و به صد دورانش

آن که بر خطِّ وی ار سر ننهد کاتبِ چـرخ .......... شــاهِ اَنجِـم نـدهـد راه سـویِ دیـوانش

هر که را بَخت مُسـاعـد بُوَد و دولت یـار .......... کـارِ دشـوار بر ایـن گـونه ،  بُوَد آسانش

دیوان ابن ­یمین ، ص438

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

11ـ البتّه آقای عبدالرّفیع حقیقت ( رفیع ) قبلاً در این باره نوشته است : به طوری که از نوشتۀ برخی کتابها بر می ­آید خواجه علاء الدّین محمّد ، وزیرِ سلطان ابوسعید در زمانِ حکومت خود در خراسان ، عمارتی به نام شهرستان در قصبۀ فرومد بنا کرد که دارای کتابخانه و مریضخانۀ عمـومی نیز بود . عمارتِ شهرستان تحتِ نظرِ حکیم ­الدّین طبیب و دانشمند در سال 732 هجـری بنا گردیده و تا قرونِ نهم نیز پا بر جا بوده ، به طوری که دولتشاه در وصف این ساختمان گوید : « عمارتی است عالی » بنای عمارتِ شهرستان فرومد را به غیاث ­الدّین هندو برادر علاءالدّین محمّد نیز نسبت داده ­اند ! ابن ­یمین شاعر معروف در بارۀ کتابخانه و مریضخانۀ عمومی و دار الحدیثِ عمارتِ شهرستان فرومد اشعاری سروده است .

در حالِ حاضر از کتابخانه و مریضخانه و دارالحدیث و عمارتِ مجلّل شهرستان اثری باقی نیست ، فقط مخروبه­ ای در خارجِ قصبۀ فرومد هست که مردمِ قصبه ، آن را تلِّ شهرستان می ­نامند .

تاریخ قومس ، عبدالرّفیع حقیقت ( رفیع ) ، انتشارات آفتاب ، چاپ دوم ، بهمن 1362 ، ص 350

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

12ـ آقای « سیّد علی علوی » به نقل از همین احتمالِ « جعفر سیّد » نوشته است : در میانِ قطعاتِ ابن ­یمین به قطعه ­ای نیز بر می خوریم که اشاره به اقامتِ ابن ­یمین در شهرِ علائیّه و بانی آن علا دارد . علا ، به احتمـال ، اکنون نام روستایی است در 12 کیلومتری جنوبِ سمنان . چیزی که مؤیّد این مطلب است ، وجودِ تپّه­ های زیادی در بیابانهای شرقِ روستاست که از وجودِ شهری بزرگ حکایت می ­کند . [ مجموعه مقالات کنگرۀ بزرگداشت ابن ­یمین ، « ابن ­یمین در گذرگاه شعر پارسی » ، جعفر سیّد ، ص 278 ]

از قطعۀ موردِ نظر ابیاتی نقل می ­شود : 

حَبَّـذا شهــرِ علائیّـه و شهــرستــانش .......... خُـرَّمـا نُـزهَـتِ باغِ خـوش و باغستانش

تا آنجا که می ­گوید :

کیست بانیش ؟ علاء دُوَل و دین که بُوَد .......... ناوَرَد مثـل به صـد قَرن و به صد دورانش

دیوان ابن­ یمین ، ص 438

 ابن­ یمین فریومدی ( زندگی ، آثار ، اندیشه و بررسی قطعات ) ، سیّد علی علوی ، مشهد ، خانه آبی ، چاپ نخست ، 1387 ، ص 38 و 39

دقّت کنید : آقای جعفر سیّد احتمال داده که منظورِ ابن ­یمین از « علائیّه و شهرستان » همان روستای زادگاهش در 12 کیلومتری سمنان به نامِ « علا یا اعلا » باشد ولی آقای سیّد علی علوی احتمال داده که روستای علا در 12 کیلومتری سمنان باشد !

نامِ بانی علائیّه ، علا نیست ، محمّد است ، محمّد بن محمّد ، علاء الدّین لقبِ اوست . ( اینجا )

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

13ـ یک بار از آقای جعفر سیّد در این زمینه سؤال کردم ایشان در پاسخ نوشت :

نویسنده : سیّد ................... جمعه 17 شهریور1391 ساعت : 2 : 21

سلام دوستِ عزیز

از اینکه به وب انتشاراتِ آشنایی حضور یافتید و مرا به خواندنِ مقالۀ خود دعوت فرمودید ممنونم . نوشتۀ شما صراحتِ بیان ندارد و دلتنگی ­های شما از سرِ عدمِ شناختِ فریومد معلوم نیست از کجاست ؟! امّا توجّه شما را به اشاراتِ ذیل جلب می ­کنم :

1ـ ابن ­یمین دو بار در دیوانش از شهرِ علاییه به نیکی یاد کرده است در مقاله احتمال داده ­ام آن شهر در جنوبِ سمنان باشد زیرا در منطقه ­ای وسیع مقابلِ روستای اعلا شهری در خاک پنهان است . کسی نگفته آنجا فریومد یا فرومد است . 2ـ ...

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

14ـ ظاهراً به جای پذیرشِ اینکه « باغِ علائیّه » و « شهرستان » در « فریومد » بوده و هست باید پذیرفت چون فریومد در نزدیکی « روستای اعلا » نبوده پس احتمالِ آقای جعفر سیّد مقرون به صحّت است !

ای اهلِ هنر قِصّه همین است که گفتم .......... هـان تا نفروشید یقینـی به گُمـانی !

دیوان ابن یمین فریومدی ، ص 534

فعلاً به همین « مقدّمه » بسَـنده شود تا در بارۀ « انتخاب » و « تصحیح » هم سخن بگوییم . ( ان شاء الله )

ما از میراثِ خود ، باید نگهبانی کنیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد